با جیغ بی صدای کسی توی خواب هام
من سال هاست قاطی این اضطراب هام
چیزی نگو، نخواه، نپرس از جواب هام
نگذار دستشان برسد به کتاب هام
دارند می برند مرا، آه فاطمه!
این سایه های رد شده از کوچه کیستند؟!
دنبال اسم کوچک کی توی لیستند؟!
لطفا بگو که منتظر من نایستند!
اینها که محرم تو و این خانه نیستند
دارند می برند مرا، آه فاطمه!
از لابلای چادر مادر، کت پدر
از عکس های بچگی ام، چشم های تر
از خاطرات ِ در بغلت، گیج، غوطه ور
هی می کشند پیرهنم را به سمت در
دارند می برند مرا، آه فاطمه!
نگذار حس کنند تو و ترس توت را
نگذار بشنوند صدا یا که بوت را
نگذار بغض پر کند از غم گلوت را
از من نخواه خواب نبینم سقوط را
دارند می برند مرا، آه فاطمه!
در گریه مثل ماهی گیجی شناوری
آشفته موی وحشی ات از زیر روسری...
یک لحظه بایست، تکان نخور، می خواهم در ذهنم حفظت کنم
می دانم می آیی و
یک روز از این شکنجه مرا در میاوری
دارند می برند مرا، آه فاطمه!
از روزهای دلهره در انتظارمی
مثل دو چشم خیره به در، بی قرارمی
زنجیر موی بافته، راه فرارمی
حس می کنم همیشه تر از هر... کنارمی
دارند می برند مرا، آه فاطمه!