امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هعی دنیا

#1
ﮬﻤﯿﺸﮧ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺯﺩ به ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﮔﻔﺖ:






تنها امده ام ، تنها میروم


ﯾﮏ ﻭﻗﺘﺎﺋﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﯾﺎ ﺩﻗﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﯼ!


ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮦﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﮬﺪ ﮐﮧ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮧ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ….





.............................................................................


لحظه لحظه در دلم ‏عشق‬ تو غوغا می کند



کی خدا رحمی به حال این دل ما می کند






...........................................................................


فراموشی سخت است



انتظار هم سخت است






اما از همه سخت تر این است


که ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش



........................................................................


دلتنگ که میشوی



گوش ها منتظر شنیدن صدا هستند






و چشم ها بی قرار دیدن لبخند






و تو مشوش در پی یافتن خلوتگاهی






حتی شده بر روی جدول های کنار خیابان






و حالا خروش سوال های بی مصرف و






خفقان تو






انگار با خود زمزمه می کنی


چرا دلتنگی دست از سرم بر نمی دارد



........................................................................


بی انتهاترین جاده دنیا



جاده محبت و معرفت است






و کمتر کسی قادر به پیمودن تمامی آن است


آهای شما که آخر جاده ای : سلام عرض شد عشقم



......................................................................


تنها برای چشمان تو می نویسم عزیزم






تا بدانی محبت و عشق را در چشمان تو اموختم نازنینم


تنهایم مگزار که عاشقانه تو را دوستت دارم!


....................................................................


آغوش هیچ خیالی بوی آشنای بازوانت را نداشت



و نجوای هیچ بارانی همصدای لب های تو نبود






اینک تو را بی خیال و بی باران


کجای این شب حسرت جستجو کنم ؟



..................................................................


ای عشق! پس از تو نان من آجر نیست



بی تو دلم از دریغ و حسرت پر نیست






تو قسمت من نه مال مردم بودی


قربان دلم که مال مردم خور نیست



................................................................


زیر باران بیقراری چشمهایم



با چتری از وجود او






آهسته قدم نزن






حسرت روزهای بارانی را نمیخوری


اینجا همیشه هوا بارانیست!



................................................................


هر روز صبح



یک تاب خالی را هل می دهم






تا به یاد داشته باشم






آدم ها به اوج که می رسند


دست ها را فراموش می کنند



...............................................................


گاهی بدون بغض و گریه و بدون داد و هوار






باید قبول کنی فراموش شدنت را


............................................................


کمان دار و زره پوشیده در خاک



هزاران جمجمه پوسیده در خاک






منم یک امپراتور فراموش


تمام لشکرم خوابیده در خاک



............................................................


Confused Confused Confused crying crying crying crying Wink
پاسخ
 سپاس شده توسط spark T ، parmida11
آگهی
#2
معدرت Big Grin
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان