29-05-2015، 23:39
نصفه دوران بچگیم به این گذشت که ثابت کنم که این خیسی شلوارم، آب ریخته. ولی هیچکس باور نمی کرد.
مثلا صبح از خواب بیدار میشدم
مامان: خیرندیده، باز خرابکاری کردی؟
من: ها یعنی چی، کی آّب ریخته اینجا؟
مامان: پاشو پاشو، عمت می خواد بشوره، هرروز هرروز؟
من:ها آره آره ها دیشب پارچ آب بالا سرم بود، چپه شده، الان پارچ کو؟
مامان: خاک بر سرت کنن، نگاه کن تا کجا خیس شده!!!!!
من: توروخدا دیگه پارچ پر آب نذارین بالا سرم
مامان: شالااااااپس، شترق (قربون دستش، دستشو میبوسم، می چسبید)
من: یکی دیگه پارچ آبو چپه کرده منو میزنی چرا؟
هیچ وقت نه من قانع شدم نه مامان.
مثلا صبح از خواب بیدار میشدم
مامان: خیرندیده، باز خرابکاری کردی؟
من: ها یعنی چی، کی آّب ریخته اینجا؟
مامان: پاشو پاشو، عمت می خواد بشوره، هرروز هرروز؟
من:ها آره آره ها دیشب پارچ آب بالا سرم بود، چپه شده، الان پارچ کو؟
مامان: خاک بر سرت کنن، نگاه کن تا کجا خیس شده!!!!!
من: توروخدا دیگه پارچ پر آب نذارین بالا سرم
مامان: شالااااااپس، شترق (قربون دستش، دستشو میبوسم، می چسبید)
من: یکی دیگه پارچ آبو چپه کرده منو میزنی چرا؟
هیچ وقت نه من قانع شدم نه مامان.