امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پیامک فراق

#1
پیامک فراق 1


وقتی یکی رو “ تیک ” می زنی ، رو بقیه “ ضربدر ” بزن لطفا !
::
::
کسی رو که دوست داری این قدر نبر بالا که دست خودتم دیگه بهش نرسه . . .
::
::
به بعضیا باید گفت دم از مردونگى نزن . . .
سنگینه ، سُرفت مى گیره !
::
::
وقتی به عقب بر میگردی متوجه میشی که جای بعضیا الان که تو زندگیت خالی نیست هیچ ، اون موقعشم زیادی بوده !!
::
::
باید به بعضیا گفت عزیزم تو روی پاهات نمی تونی وایسی ؛ چه برسه به حرفات . . .
::
::
بعضیا باید انقدر بمونن تو ” کَفِت ” که خوب تمیز شن . . .
::
::
به اندازه تمام بودنت ، بعد از رفتنت ، نابودم کردی !
::
::
بالاخره خنده های یک نفر باید چیزی را آب کند . . .
یا خنده های تو قند راس ام اس دوری از نامزد یا خنده های من غم را !
::
::
حرف های دلم را هرگز کسی نمیفهمد ، فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید !
روزی که در زیر خاک گلویم را به تاراج میبرند . . .

::
::

این که عادلانه نیست !
من ،‌ مدام دست تو را بگیرم ، تو ، مدام مرا دست کم بگیری !
::
::
چقدر دوستت داشتم . . .
چقدر نفهمیدی . . .
نمی گویم زیباترین اما . . .
تو ، مهربان ترین آدم زندگیت را از دست داده ای . . .
::
::
لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد !
جلوى واژه ى نبودن نوشته اند : “ عدم حضور شخصى یا چیزى ” ؛ همین !
چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند ؟!
::
::
دیوانه میکند مرا !
شباهت این روزها با روزهایی که وعده میدادی !
::
::
دلم دیگر به زندگی گرم نیست
مادر می‌گوید : باید کمی به خودت برسی !
اما چگونه ؟ وقتی از هر طرف میروم به تو می‌رسم ؟!
::
::
از گدایی پرسیدند :
بدبخت تر از تو کسی هست ؟
خندید و گفت : آری ، عاشقی که به عشقش نرسد !
::
::
تا جایی که من یادم می‌ آید ، تو ترکم کرده ای !
پس چرا استخوان‌هایِ من از درد تیر می‌کشند !
::
::
بدترین حسه دنیا اینه که بدونی کسی که دوسش داری همون اندازه یکی دیگه رو دوس داره !
::

::
غمگینم ؛ مثل دختری که عاشق سرباز دشمن شده است . . .
::
::
خیلی وقته که برای دیدن تو ، اول باید چشمهایم را ببندم . . .
::
::
دلم را هنگامی غم می گیرد که نگاهم به دستان گره خورده ی دو آدم خیره می ماند !
::
::
لحظاتی هست که هیچ چیز این زندگی قانعت نمی کند و فقط و فقط نیاز به اندکی مردن داری !
::
::
اونایی رو دوست داشته باش که توی زندگیت نقشی داشتن !
نه اونایی که برات نقش بازی کردن . . . !
::
::
عزیزکم حالا که داری میروی تا روزهایت را بدون من سر کنی ؛ بر سر دو راهی که رسیدی بپیچ به چپ ، به جهنم ختم میشود !
::
::
آن روزها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختند ، این روزها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند . . .
آن روزها مال باخته می شدی و این روز ها دلباخته !
::
::
به هر آدمی پیله نکنین ، توهم پروانه شدن می گیرتشون !
::
::
بعضی وقتا مشکل از خود ماست !
واسه کسی که یه قدم واسمون برمیداره ، دو کیلومتر پیاده میریم . . .
::
::
همه چیز عوض شده جز تو
جانم ، تو از اول هم عوضی بودی . . .
::

::
اینقدرکه براى” خر ” کردن من سعى کردى ، براى خودت وقت میگذاشتى حتما ” آدم ” میشدى !
::
::
علاقتو جایی باس خرج کنی که یه شعوری پشتش باشه !
::
::
بعضیا علاوه بر اینکه آدم نیستن ، آدم بشو هم نیستن . . .
::
::
خیانت تلخ ترین قسمت یک زندگی عاشقانه است ، جایی که با قلبی شکسته و وحشتناکترین دردها متوجه میشی با تمام وجودت زیباترین داشته ات “عشق” رو به بی لیاقت ترین شخص دادی !
::
::
باید به بعضی ها گفت :
ظرفیت پشت تکمیل است لطفا از جلو خنجر بزن . . .
::

::
بعضی آدم ها رو باید درک کرد !
بعضی ها رو به درک . . .
::

::
اشتباه من املایی بود ، من فقط او را همدرد نوشتم ، گویا او هم ، درد بود . . .
::

::
کاش بعضی ها بدونن “ مخاطب خاص ” شدنشون نتیجه احساسات “ خاص” طرف مقابلشونه نه ویژگی های فردیشون !
::
::
تقصیر از ما نیست . . .
بعضیا خودشون دلشون میخواد “ یادگاری ” باشن پشت در مستراح عمومی !
::
::
من تصوراتم از تو با ” کاش” گره خورده . . .
تو توقعاتت از من با “باید ” !
::
::
بعضیا هم مثه این دیوارای تازه رنگ شده میمونن ؛ فقط هستن ولی نمیشه بهشون تکیه کرد ، اگرم تکیه کنی سر تا پای خودتو کثیف کردی . . .
::

::
بعضیا رو انگار تو بچگی ، ۳ بار انداختن بالا ، ۲ بار گرفتن !
::

::
محبت هایت را شمردم !
درست بود اما این عشقت را پس بگیر ، گوشه ندارد . . .


مات شدم از رفتنت

هیچ میز  شطرنجی هم درمیان نبود

این وسط فقط یک دل بود

که دیگر نیست


رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

ابتدای یک پشیمانیست حرفش را نزن

گفته بودی چشم بردارم از چشمان تو

چشم هایم بی تو بارانیست حرفش را نزن



هر دومون خیانت کردیم

من شب ها با گریه می خوابیدم

و تو با غریبه!



از تراکم ابرها می ترسم

می روی چتری برایم بگذار

تنها زیر شلاق باران می ترسم


دلم از فراق خون شد چه گویم از جدایی

نظری به من نداری به طریق آشنایی

همه شب به یاد رویت بفشانم اشک حسرت

به امید آن که آبی به برم به دل ربایی

من بی تو را چه سازم ؟ که چنین اسیر یارم

نه رها کنی ز بندم نه کشی ز بینوایی
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان