22-12-2015، 11:03
بر دیواری که جلال در پای آن آرمیده فقط این جمله نوشته شده است: "آرامگاه ابدی جلال آل احمد، مردی که در میقات خسی و در ادبیات کسی بود؛ همو که جلال آل قلم بود.
قناعت وار
تكیده بود
باریك و بلند
چون پیامی دشوار
در لغتی
با چشمانی
از سؤال و
عسل
و رخساری برتافته
از حقیقت و
باد
مردی با گردش آب
مردی مختصر
كه خلاصهی خود بود
« ای کاتب، بشارت ده به زیبایی و برادری و سلامت.
در آن منگر که دیگری از تو چه می طلبد، به آن بنگر که دل از تو چه می طلبد.
زینهار تا کلام را به خاطر نان نفروشی، و روح را به خدمت جسم در نیاوری ... و اگر می فروشی همان به که بازوی خود را، اما قلم را هرگز.
در کلام خود عزاداران را تسلا باش و ضعیفان را پشتوان و ظالمان را تیغ در رو.»
همه ما یک چیزهایی می نویسیم و نه بیش از این
این قلم از سال 1323 تا به حال دارد کار می کند. گاهی مرتب و گاهی نه به ترتیبی. گاهی به فشاری درونی و الزامی و اغلب بنا به عادت ، اما بیشتر موظف یا به گمان ادای وظیفه ای، اما نه هرگز به قصد نان خوردن و شاید به همین دلیل مهم شد در سال 1326.
یکی دوبار دوستان گفته اند و نوشته و به صراحت و چند بار هم جوان ترها که فلانی مدتی است قصه نمی نویسد. و بعد اینکه چرا در هر مقوله ای قلم می زند؟ یعنی لابد که گمان کرده اند این قلم تخصصی دارد ؛ مثلا در قصه نویسی و نه در دیگر مقولات.
خواستم خیالشان را راحت کنم؛ گرچه یک بار در " اندیشه و هنر" طرح شده بود که " همه ما یک چیزهایی می نویسیم" و نه بیش از این.
اگر متخصص سیم پیچی بودی، البته که حق نداری در کار فیزیک اتم دخالت کنی که اولی فنی است و دومی علمی و هر کدام با فرمول ها و قواعد و دفتر و دستک ها. اما کار این قلم فرمول بردار نیست . سر و کار آنکه قلم می زند اصلا با " علم" نیست، با " هنر" است، با مجموعه فرهنگ است. چه در شعر ، چه در نثر، چه در نمایشنامه ، چه در نقد و چه در برداشت و در چنین صورتی خوشا به حال صاحب قلم که " بی هنر " نباشد، یا کمتر باشد و آن وقت بدا به حال تو اگر بخواهی از سر بی هنری و بی فرهنگی بخوانی و اصلا تو به حرف ها بنگر و به اندیشه ها ، اگر پرت بود ؛ وای به حال آنکه می نویسد و اگر درست بود زهی تو که می خوانی و به هر صورت تو که مجسمه نیستی . تو هم زبان داری و قلم و لابد فرهنگ، خب بردار و بنویس.
ما در این راهی که می رویم همه کاره ایم. بس که وقت تنگ است . نکته آخر اینکه ما به هر صورت می نویسیم، تو اسمش را بگذار و نوعش را مشخص کن. ...
جلال آل احمد
قناعت وار
تكیده بود
باریك و بلند
چون پیامی دشوار
در لغتی
با چشمانی
از سؤال و
عسل
و رخساری برتافته
از حقیقت و
باد
مردی با گردش آب
مردی مختصر
كه خلاصهی خود بود
« ای کاتب، بشارت ده به زیبایی و برادری و سلامت.
در آن منگر که دیگری از تو چه می طلبد، به آن بنگر که دل از تو چه می طلبد.
زینهار تا کلام را به خاطر نان نفروشی، و روح را به خدمت جسم در نیاوری ... و اگر می فروشی همان به که بازوی خود را، اما قلم را هرگز.
در کلام خود عزاداران را تسلا باش و ضعیفان را پشتوان و ظالمان را تیغ در رو.»
همه ما یک چیزهایی می نویسیم و نه بیش از این
این قلم از سال 1323 تا به حال دارد کار می کند. گاهی مرتب و گاهی نه به ترتیبی. گاهی به فشاری درونی و الزامی و اغلب بنا به عادت ، اما بیشتر موظف یا به گمان ادای وظیفه ای، اما نه هرگز به قصد نان خوردن و شاید به همین دلیل مهم شد در سال 1326.
یکی دوبار دوستان گفته اند و نوشته و به صراحت و چند بار هم جوان ترها که فلانی مدتی است قصه نمی نویسد. و بعد اینکه چرا در هر مقوله ای قلم می زند؟ یعنی لابد که گمان کرده اند این قلم تخصصی دارد ؛ مثلا در قصه نویسی و نه در دیگر مقولات.
خواستم خیالشان را راحت کنم؛ گرچه یک بار در " اندیشه و هنر" طرح شده بود که " همه ما یک چیزهایی می نویسیم" و نه بیش از این.
اگر متخصص سیم پیچی بودی، البته که حق نداری در کار فیزیک اتم دخالت کنی که اولی فنی است و دومی علمی و هر کدام با فرمول ها و قواعد و دفتر و دستک ها. اما کار این قلم فرمول بردار نیست . سر و کار آنکه قلم می زند اصلا با " علم" نیست، با " هنر" است، با مجموعه فرهنگ است. چه در شعر ، چه در نثر، چه در نمایشنامه ، چه در نقد و چه در برداشت و در چنین صورتی خوشا به حال صاحب قلم که " بی هنر " نباشد، یا کمتر باشد و آن وقت بدا به حال تو اگر بخواهی از سر بی هنری و بی فرهنگی بخوانی و اصلا تو به حرف ها بنگر و به اندیشه ها ، اگر پرت بود ؛ وای به حال آنکه می نویسد و اگر درست بود زهی تو که می خوانی و به هر صورت تو که مجسمه نیستی . تو هم زبان داری و قلم و لابد فرهنگ، خب بردار و بنویس.
ما در این راهی که می رویم همه کاره ایم. بس که وقت تنگ است . نکته آخر اینکه ما به هر صورت می نویسیم، تو اسمش را بگذار و نوعش را مشخص کن. ...
جلال آل احمد