نظرسنجی: رمان تکراریه یا نه
این نظرسنجی بسته شده است.
اره
100.00%
1 100.00%
نه
0%
0 0%
در کل 1 رأی 100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عشق به توان 6

#56
از زبون میشاداشتم کیکمو میبریدم که نوبت کادو ها رسید دستامو کوبیدم بهم وگفت:من:خب رسیدیم سر بحث شیرین کادو ها...بابا:شاد نباش دخترم همه اش خالیه..بعدم خندید..میدونستم داره شوخی میکنه.کادو هارو بازکردم واسه ستاره یک عطر بود که من در به در دنبالش میگشتم...بابا:100هزار تومن پول..مامان:یک کفش خوشگله پاشنه ده سانتی که من ازش خیلی خوشم اومده بود بهش نشون داده بودم..عمو وزنعمو هم 60تومن..بابا باخنده گفت:دخترم اگه میخوای بده من پولاتو نگه دارم...من:نمیخوام زرنگی؟بعدم کیک وبریدیم خوردیم..یک ساعت بعدنمیدونم چرا یکهو دلم شور زد اهمییتی ندادمو به بابام گفتم:من:بابایی ناهارو بیارید من گرسنه امه..بابا:باشه یکم صبرکن ..من:ا من میگم این روده داره به اون یکی پنالتی میزنه این میگه یکم صبرکن...بابا:پدرسوخته تو چرا معده ات پرنمیشه؟پشتتش خرابه اس مگه؟همین یک ساعت پیش کلی کیک خوردیم...ستاره:نه عمو پشت معده اش دره اس از خرابه گذشته...من:اصلا نخواستم..بعدم صورتمو به حالت قهر یکور دیگه کردم...بابا:پاشید بریم غذا روبیاریم تا این دختر من غش نکردمن:نمیخوام..بابا:پاشو باباجون..پاشو بریم ناهار بخوریم...باهم پاشیدیم رفتیم غذا خوردیم وقرار شد بریم وسایلو جمع کنیم بریم خونه...
نبود حتما هنوز شماله یااینکه حالش بده نیومده من چه بدونم!!باصدای گوشیم از خواب بیدار شدم حالا یکبار شیفت شب بودما...هرچی فحش بلد بودم به اونی که زنگ میزد دادم..جواب دادم..من:بله؟صدای میلاد بود ولی گرفته..میلاد:سلام ابجی میشا..من:سلام میلادی چرا صدات این شکلیه؟میلاد:میشا هیچی نپرس فقط زود حاضر شوبیا بیرون باید بریم یک جایی.من:داری نگرانم میکنی..میلاد:میشا حاضرشو من میام دنبالت..بعدم قطع کرد وا.این چرا همچینک کرد؟!با فکری داغون یک مانتوی توسی باشال مشکی وجین مشکی پوشیدم برای مامان نوشتم"من دارم با دوستم میرم بیرون برمیگردم نگران نشید..میشا"میلاد میس انداخت منم بدو بدو رفتم بیرون..سرکوچه ماشینش پارک بود.رفتم سوار شدم گفتم:چاکر داداش میلاد..میلاد:سلام..لباس مشکیش توجهمو جلب کرد بعدم چشمای قرمزش من:میلاد واسه شقی اتفاقی افتاده؟میلاد:نه عزیزم..میفهمی فقط سئوال نپرس...ساکت نشستم سر جام یکربع بعد ماشینو جلوی یک خونهی ویلایی خوشگل پارک کرد...میلاد:پیاده شو..مثل بچه ها راه افتادم دنبالش...صدای گریه از داخل میاومد..پس کسی فوت کرده بود ولی چه ربطی به ما داشت نمیدونم..میلاد درو باز کرد رفتم تو.یکی داشت میزد تو سرش یکی غش کرده بود داشتن بهش اب قند میدادن..داشتم اطراف ونگاه میکردم که نگاهم رو شومینه ثابت موند...نه نه نه امکان نداره.به سمت میلاد برگشتم که چشماش پربود ازاشک گفتم:مم...میی...میلاد بگو...اینا دروغه...میلاد روشو ازم گرفت و من یک بار دیگه به شومینه نگاه کردم انمکان نداره این عکس عشق منه که دورش ربان مشکی خورده؟نه باور نمیشه اون چشمای ابی برای همیشه بسته شده باشه... رو زانوهام افتادم زمین وشروع کردم با صدای بلند گریه کردن...باورشدنی نیست..اینا برای اتردین من دارن گریه میکنن..نه نه...دنیا دور سرم چرخید وهمه جا جلوی چشمام سیاه شد درست مثل بخت خودم!! 
باسوزشی تودستم چشمامو بازکردم که شقی ودیدم که داره بالا سرم گریه میکنه..میلادم داشت برام سرم میزد...همه چیز یادم اومدو دوباره گریه ام گرفت...من:شقی دیدی من چقدر بدبختم؟اتردین رفت من موندم و عشقش...شقی:نگو میشا جان اینطوری نگو..میلاد:میشا یکم سعی کن بخوابی بیا این قرصو بخور بگیر بخواب..من:میشه یک قرص بدید که بخورم ودیگه بیدار نشم؟میلاد:میشا این چه حرفیه اینوبخور ببینم...خوردم و میلاد به شقی گفت که بره بیرون باهم رفتن..به شقی حسودیم یمشه اخه حداقل اون به عشقش رسید ولی من چی؟پاشدم رفتم سمت کمدلباساش..(چه پرووه)باز که کردمش بوی عطرش خورد توصورتمو حالمو بدتر کرد..لباساشو گرفتم تو بغلمو زار زدم. از ته دلم..یکی از عکسام تو کمدش بود برداشتمو نگاهش کردم..یک قرص کدوئین نظرمو جلب کرد برداشتمش چندتا ریختم تو دستم گفتم:عزیزم ماکه اینجا بهم نرسیدیم شاید اون دنیا به هم رسیدیمو همه رو قورت دادم..خیلی زود اثر کرد کم کم چشمام داشت سنگین میشد که در بازشدو میلادو شقی اومدن تو شقی یک جیغ زد ومیلاد اومد کنارم نشستو بادستش به صورتم زدو گفت:هی هی میشا چی خوردی دیوونه؟شقی:میلاد کدوئین خورده..بدو ببریمش دکتر شای....ودیگه هیچیاز حرفاشونو نفهمیدم..
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عشق به توان 6 - ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ - 04-08-2020، 11:49

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان