نظرسنجی: رمان تکراریه یا نه
این نظرسنجی بسته شده است.
اره
100.00%
1 100.00%
نه
0%
0 0%
در کل 1 رأی 100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عشق به توان 6

#61
ساعت 3بودکه داشتم حاضرمیشدم برم فرودگاه..گوشیم زنگ خورد اتردین بود برداشتم:بله؟اتردین:میشا خانومی منو بخشیدی؟من:نه..اتردین:چیکار کنم ببخشید گفتم که..من:اتردین بس کن...اتردین:باشه پس فقط میام دنبالت قول میدم اصلا باهات حرف نزم حله؟من:باشه..وقطع کردم..تو دلم ازش دیگه دلخور نبودم همین که پشیمون بود کافی بود ولی حداقل یکم باید اذییتش میکردم وگرنه اوموراتم نمیگذشت..یکربع بعد اتردین اومد دنبالم ومن سوار شدم وراه افتادیم..سکوت خیلی بدی بود دلم نمیاومد اذییتش کنم به خاطرهمین سرمو گذاشتم رو شونه اش که با تعجب بهم نگاه کرد..من:هان؟چیه؟نمیشه به شوهرم تکیه بدم؟اتردین لبخندی زدوگفت:نه خانومم راحت باش...
نفس مهماندار- مسافرين محترم لطفا از در هاي خروجي خارج شويد اميدوارم پرواز خوبي رو تجربه كرده باشيد با ارزوي ديدار مجدد شما مديريت ….. كمربندمو باز كردمو اروم از صندلي بلند شدمو با ساميار از هواپيما خارج شديمو رفتيم سمت گمرگ تا چمدونارو تحويل بگيريم من- من نميدونم چرا گمرگ اينجارو خيلي سخت ميگيرن بعدم خم شدم تا راستينو كه تو كرير خوابيده بود بغل كنم الهي پسمل مامان داشت تو خواب شير ميخورد كه سامي گفت سامي-خانومم بزار بچه بخوابه ديگه الان بيدارش ميكني بدخواب ميشه من-نه نه اصلا كمرش تو اين كرير درد ميگيره كمربندشم كه ميبنديم كلافه ميشه گشنه اشم هست سامي-اي خدا به داد من برس كه بايد دوتا بچه همزمان بزرگ كنم داشتيم با ساميار كل كل ميكرديم كه گفتن اضافه بار ميخوريد منو ميگي نزديك بود قاطي كنم هردفعه كه ميرفتيم يكي از اين كشورا بايد خدادتومن اضافه بار ميداديم اي بمونه تو گلوتون مثلا چه ايرادي داره يكي زياد خريد كنه يا سوقاتي بياره حدود يه ساعت دو ساعت توي گمرگ معطل شديم ديگه داشت خوابم ميبرد كه كارامون تموم شد داشتم همش بپر بپر ميكردم مامانيناو مامان سميارو ميشا با شقايقو پيدا كنم با هيجان رو به ساميار گفتم من-اوناهاشن اوناهاشن تند تند دست تكون دادم كه مامانينا ديدنم ساميار با اون دستش كه ازاد بود كمرمو گرفتو با صدايي كه توش رگه هاي خنده بود گفت ساميار-عزيزم انقدر تكون نخور همه دارن نگامون ميكنن تخس گفتم من-خب نگا كنن انقدر نگا كنن چشمشون دربياد روبه مامان كه زوم شده بود رومونو از همين فاصله ميتونستم تشخيص بدم كه الان بغضش ميشكنه با اشاره كرير راستينو نشون دادم ساميار كه ديده بود گفت ساميار-بچه خوابه نفس من-نگاه كن توي اين شلوغي هم بيدار نميشه ساميار حواست چيزي بگه كه روي پنجه پا بلند شدم زود لپشو بوسيدم من-جون من دودقيقه واستا بدون اينكه چيزي بگه واستاد خم شدم روي كرير لپ راستينو ناز كردم الان ديگه بايد بيدار ميشد از كي بود خوابيده بود من-راستيني عزيزم راستين مامان اروم چشماشو باز كرد روي دستشو اروم بوس كردمو از توي كرير درش اوردم برگشتم سمت چشماي مشتاق مامانينا دست راستين براشون تكون دادم راستين توي بغل من بود دست ساميار دورم حلقه شده بود لبخند روي لبامون نشون دهنده ي يه خانواده ي خوشبخت سه نفره بود چشم چشم كردم ستار رو پيدا كنم چشمم روي يه دختر 20 بيستو يك ساله ثابت موند كه زوم شده بود روي راستين سرمو بردم نزديك گوش ساميار من-سامي ستاره همون مانتو خاكستري است؟ سامي يه لبخند روبه ستاره زدو گفت سامي-اره خودشه هرچي نزديك تر ميرفتيم بيشتر استرس ميگرفتم من-سامي من نصف فاميلاي تورو نميشناسم سامي-خب منم نميشناسم من-هي به مامان گفتم نياييد فرودگاه ببين چجوري كل خاندانو اورده فرودگاه نصف فرودگاهو پر كردن سامي هيچي نگفتو فقط سرشو تكون دادو خنديد من-ميگم يه وقت مامانت ناراحت نشه كه من به جاي اينكه بچه رو اول به اون بدم ميخوام بدم به ستاره خندش شديد شد من-اااااا سامي اذيت نكن ديگه به خدا از بست توي اين سرياله ساواش هست مادرشوهره روي نوه اش حساسه منم ميترسم مامانت اينجوري باشه ساميار فشار دستشو روي كمرم بيشتر كرد وقتي از پشتشيشه رد شديم اينور همچين مامانيناو خاله اومدن سمتمون يه لحظه ترسيدم من-اوه اوه ساميار حمله شد بهمون برگرديم سامي سرشو گرفته بود پايينو ميخنديد من-هي من هيچي نميگم هي من هيچي نميگم انقدر نخند ديگه بر خلاف انتظارم كه الان مامان منو ميگيره توي بغلش ابلمبو ميكنه مامان ساميارو بغل كرد كه لرزش شونه هاي ساميار بر اثر خنده بيشتر شد ساميار-سلام مادر جون مامان-سلام پسرم من- مامان دخترت اينجاست بابا افسردگي گرفتم يكي منو بغل كنه ميشا سرشو گذاشته بود روي شونه ي اتردينو شونه هاش ميلرزيد فكر كنم قيافم خيلي پكرو وارفته شده بود اينا اينجوري شدن بابا-بيا بغل خودم دختر بابا درحالي كه ميرفتم توي بغل بابا گفتم من-بفرما اونموقع هي ميگن دخترا بابايي ان مادرا جبهه ميگيرن راسته ديگه مادر تا داماد ميگيره اصلا يادش ميره دختر داره صد رحمت به باباي خودم ديگه حس كردم راستين دار توي بغلم له ميشه اروم از تو بغل بابا دراومدم و روبه جمع گفتم من-بچم عمه اشو ميخواد هي به من ميگه پس عمه ستاره ي من كو؟ مادرجون كه توي بغل ساميار بود ساميار يه چيزي درگوشش گفت كه خنديدو اومد سمت من ستاره هم از سمت ديگه دعا ميكردم يه وقت ناراحت نشده باشه بچه رو ميخوام بدم به ستاره ستاره روبه روم واستادو گفت ستاره-سلام زن داداش با يه لحن خنده داري گفت كه خندم گرفت منم با همون لحن گفتم من-سلام خواهر شوهر مادرجون اومد سمتمون يكم خم شد روي راستينو گفت مادرجون-هزار ماشالا مثل ماه ميمونه ستاره رنگ چشماش باهات مو نميزنه ستاره راستيو بقل گرفت مادرجونم منو منسلام مادرجون مادرجون-سلام به روي ماهت مباركت باشه من-ممنون از توي بغلم دراومدو يه گردنبند تك نگين باريكو ناز از گرندش دراوردو دستمو گرفت انداخت توي دستمو مچمو بست مادرجون-به خانواده ي مهرارا خوش اومدي يه لبخند بهش زدم كه چال گونه هام پيدا شد من-مرسي مادرجون مادرجون-قابل نداره خوشحال ميشم مامان ژاله صدام كني من-حتما با بقيه هم روبوسي كرديم تا رسيديم به ميشاو اتردينو ميلادو شقايق من-به به زوج خوشبخت ساميار- بالاخره تلسم شما هم شكست اتردين-خبر نداري شاخ قول شكستم ميشا-وظيفت بود من-شما چيكار ميكني شقايق خانوم متاهل بودن كيف ميده شقايق-اي بدك نيست ميلاد-كه بدك نيست كي بود ميگفت بيا خاستگاري وگرنه با پرهام ازدواج ميكنم همگي خنديديم من-بچم كو؟ ساميار-راستين بغل مامانته اتردين-خدمونيم اين راستين خيلي شبيه منه ساميار-باز گفت باز گفت من نميدونم چيه راستين شبيه توا هي ميگي ميشا-هيچيش من-بفرما زنتم ميگه هيچيش اتردين-دارم برات ميشا خانوم ميشا-چيو داري؟ اتردين-هيچيو بابا چرا گارد ميگيري يكم گفتيمو خنديدمو از فرودگا دراومديم و هركي سي خودش مامان ژاله و مامان ديدني بودن مامان ژاله-نفس جان بياييد بريم خونه ما مامان-نه ژاله جون من خونه رو اماده كردم ساميارو من همزمان گفتيم من-مامان ميريم خونه مامان ژاله ساميار-مامان جون ميريم خونه نفس اينا راستين توي بغل ستاره خوابيده بودش رفتم از بغل ستار بگيرمش گه ديدم بدجور غرق خوابه دلم سوخت من-مامان راستين بغل ستاره خوابيده ميريم خونه مامان ژاله فردا مياييم خونه شما تا خونه ساميار اماده بشه مامان يكم پكر شد ولي چيزي نگفت موقع خدافظي در گوشش گفتم من-مامان من الهي قربونت برم ناراحت نشي يه وقتا بزار از همين شب اولي رگ خواب مادر شوشو دستم بياد خنديدو گفت مامان-برو دختر برو به سلامت ناراحت نميشم
نفس اه چرا بالا نمياد رومو از اينه گرفتمو چرخيدم سمت سامي كه با بالا تنه ي برهنه خم شده بود روي تخت تا پيراهنشو برداره من-سامي سرشو چرخوند سمتم سامي-جانم من-بيا زيپ لباسمو بكش بالا دستم نميرسه بدون اينكه لباسشو برداره اومد سمت سامي-بچرخ عزيزم چرخيدمو موهامو از پشت جم كردمو اوردم سمت راست شونه ام من-راستين هنوز خوابه؟ زيپو كشيدو بالا و سرشو خم كرد چونه اشو گذاشت سمت چپ شونه ام يه نفس عميق كشيدو بدون توجه به سوالم گفت ساميار-اخرم اسم عطرتو بهم نگفتي بدون نگراني از اينكه موهام خراب ميشه خنديدمو سرمو بردم عقبو چسبوندم به سينه اش يه دستمم گذاشتم روي گونه اش كه دستمو گرفتو گذاشت رو لباش من-دير شد عشقم اماده شو كه دير برسيم ميشاو اتردين پدرمونو درميارن سرشونه امو بوسيدو رفت سمت پيراهنشو از روي تخت برداشتش تا بپوشدش يه بار ديگه خودمو توي اينه چك كردم ارايشگاهي كه با ستاره رفته بوديم كارش حرف نداشت چشمامو دودي مشكي و تركيب خيلي كمي از بنفش كار كرده بودو با ريملي كه روي مژه هام زده بود نماي چشممو دوبرابر كرده بود با رژ لب بنفش همرنگ لباسم رژ گونه امم به خواست خودم خيلي نامحسوس به رنگ اطلسي كار كرده بود موهامم كه يه روز قبل اومدنمون به ايران توي فرانسه مشكي كرده بودم فر كرده بودو فرق كج شلوغ جمعو باز درست كرده بود اونور فرق كجمم سه تا نگين از جنس نگينايي كه روي بالا تنه ي لباسم كار شده بود زده بود خودم كه خيلي راضي بودم لباسمم حرير بنفش دكلته بود كه از جلو يه چا تا يكم بالاي زانو ميخورد كه وقتي را ميرفتم باز ميشدو مدل جلو كوتاه پشت بلند ميشد يكم عطر ديگه به پشت گوشمو مچ دستام با زير گلوم زدمو رفتم سمت سامي كه با گره كراواتش ور ميرفت من-بده من برات ببندم كرواتو از گرفتمو يقه لباسشو گرفتمو يكم كشيدم پايين تا راحت تر گره بزنم كارم كه تموم شد با لذت يه بار ديگه براندازش كردم كتوشلوار اندامي مشكي كه فيت فيت تنش بود با كروات همرنگشو پيراهن بنفش يقه كتشو درست كردمو گفتم من-بريم ديگه دير شد كمك كرد مانتوي بلندمو كه بلنديش تا روي مچ پام بودو بپوشم بعدش دستشو حلقه كرد دور كمرو باهم از در رفتيم بيرون و رفتيم سمت اتاق راستين خم شدم روي تختش من-سامي بچم طفلكي تازه يه ربع خوابيده بدخواب ميشه الان بيدارش كنيم اروم بلندش كن اون كريرم نميخواد ببريم كمرش درد ميگيره سامي- اخه عزيز من كريرو نبريم پس چيكار كنيم ميخواي همش بغلت بگيريش من-باشه ميبريم ولي الان اروم بلندش كن بيدار نشه حداقل تا برسيم تو ماشين خوب بخوابه بدخواب نشه سامي-باشه اروم راستينو كه يه سرهمي سفيد تنش كرده بودمو بلند كردو داد دست من جلوي در مامان ژاله با ستاره منتظر بود مامان ژاله-ماشالا ماشالا زري(مستخدم) برو براشون اسفند دود كن بچه هامو چشم ميزنن من-اين حرفا چيه مامان ژاله مامان ژاله-نه دخترم تو نميدوني همچين كه از پله ها سه تايي اومديد پايين چشمام ميخكوب شد روتون ستاره-واي مامان دير شد ساميار-اره اره بريم تا برسيم توي راه راستين خوابيد داشتم فكر ميكردم بيچاره ميشا چه استرسي الان داره ديروز كه مامانينا درمورد جشن خودمو سامي پرسيدن گفتيم تا خونه ي سامي كه قبل اينكه بياييم داده بوديم دست دكوراتور اماده بشه و ساميارم توي بيمارستاني كه بابا قبلا توش كار ميكرد جا بيوفته و داداش سامي از خارج برگرده يه 6 ماهي طول ميكشه تا اونموقع صبر ميكنيم من كه ميگفتم اصلا جشن نميخواييم ولي با اخمو تخم ساميارو حرفاي مامانو ماما ژاله كه ميگفتن ارزو داريم و فلان كلا قضيه منتفي شد و گفتيم جشنو يكم دير تر ميگيريم از ماشين كه پياده شديم مامان ژاله گفت مامان ژاله-نفس جون راستينو بده من نگه ميدارم من-زحمتتون ميشه خودم نگهش ميدارم مامان ژاله-چه زحمتي عزيزم ستاره هم هست ساميار- پس مامان شما بريد پيش مامانيناي نفس كه تنها هم نباشيد مامان ژاله-باشه پسرم شما راحت باشيد مادرشوهر خوب داشتنم نعمته ها انقدر ميگن بچه داري سخته والا من كه هيچي نفهميدم از بست مامان ژاله هوامو داشت من-پس راستين فعلا بغل ما باشه رفتيم تو ميدمش به شما مامان ژاله-باشه راستينو دادم دست سامي بچم توي بغل سامي گم ميشد خودمم دستمو حلقه كردم دور بازوشو با مامانينا رفتيم تو
تو ماشین نشسته بودیم و داشتیم میرفتیم سمت سالن.اتردینم بدتر از من عشق سرعت ب سرعت میرفت من خرکیف بودم..من:اخ کمرم..اتردین دستمو گرفت تو دستش وگفت:چی شده عزیزم؟خندیدمو گفتم:این عکاسه از بس گفت اینوری کن اونوری کن کمرم درد گرفته نمیتونم راست راه برم..اتردینم خندیدوگفت:باید مدارا کنی دیگه... تازه فردا برات کاچی میارن حالت خوب میشه...وای امشب چه شبیست...به پرویی این بشر خنده ام گرفته ازیک طرفم قرمز شده ام ولی کم نیاوردم گفتم:چشما درویش هیزز..اصلا تو امشب حالت خوب نیست من میرم خونه بابام..اتردین خندیدوگفت:اهکی..حتما..من:خدا امشب وبخیر بگذرونه..بالاخره رسیدیم به سالن اتردین اومد درو برام باز کردو پیاده شدم واقعا عالی شده بود یک کت وشلوار مشکی که قشنگ هیکلشو نشون میداد بالباس سرمه ای وکروات ابی سرمه ای..دستشو گرفتم و باهم رفتیم تو سالن..انگار داشتم رو ابرا راه میرفتم خیلی حال عجیبی بود تو چشمای اتردین عشق و میشد از دوکیلومتری هم دید تو دلم صدبار خدارو شکر کردم که خدا اتردینو بهم داد..هیچوقت باکسی دوست نشدم چون با خودمو خدا عهد بستم که من باهیچکسی دوست نشمو خدابهم نیمه ی گم شده امو بده..(بچه ها این حس خودم تو واقعیته نگید از روی هما نوشی بخدا این حس خودمه ربطی هم به هما نداره..)وارد سالن که شدم اول از همه نکاهم به روی عسل موند که داشت جلو پامون گل میریخت خیلی نمک شده بود خیلی..اتردین دم گوشم گفت:حال کن کلا خوشتیپی تو خونمونه..خنده ام گرفت..باسر دنبال سامی ونفس ومیلاد وشقی گشتم..اتردین:خانم گشتم نبود نگرد نیست..خندیدم وگفتم:اتردین دو مین حرف نزن من این نفس وشقی وپیدا کنم...بالاخره پیداشون کردم وای که هر دوتاشون جیگر شده بودن خوش به حال سامی ومیلاد..نفس و سامی و شقی ومیلاد اومدن سمتمون...نفس:هیییی میشا چه ناز شدی من که دخترم دلم برات ضعف رفت..اتردین:وای نفس پس ببین من چی کشیدم..نفس:اخییی..من:نفس خفه شو این همین جوری نزده میرقصه...میلاد:از خداتم باشه دوستم اومده خواستگاریت...من:جان فشان زیاد داشتم..سامی:اوههه بله..اتردین دم گوشم گفت:من امشب میدونم وتو..من:اتردین بیند در خواب پنبه دانه..شقی تو چشماش اشک حلقه بست..من:ااا شقایق؟گریه چرا؟با این حرفم همه به شقی نگاه کردن..دسته اتردین وول کردم رفتم شقی وبغل کردم.من:شقایق گریه نکن تو الان باید باید شاد باشی...شقایق:میشا دلم برات تنگ میشه..من:اخه من مگه دارم میرم بمیرم بخدا قول میدم بیام روت خیمه بزنم.گریه نکن دیگه..شقایق:میشااا.من:خب بابا تسلیم..گریه نکن..رو به میلاد گفتم:داداشی مواظب ایم ابجی من باشا خیلی دلش نازکه..میلاد یک نگاه با عشق بهش کردو گفت:میدونم باشه..نفس:خب دیگه اول برید برقصید..من:اخ جون بریم..دست اتردینو کشیدم رفتیم وسط..از همون بچه گی من عشق رقص بودم..دم ارکس گرم یک حالی بهمون دادو اهنگ چشام تو رو می بینه ازشهاب رمضان گذاشتبدعادت کردی چشمامو از اون وقتی که اینجاییتو با آرامش چشمات با این لبخنده رویایی .همه حرفها همه شعرها بی تو تصویری از دردن چشات معیاریرو تو قلبم عوض کردن .کسی مثله منه عاشق به احساسه تو مومن نیست میخوام افسانه شم باتو میدونم غیر ممکن نیست تورواز وقتی که دیدم چشامو روهمه بستم .همه عالم میدونن که به چشمهای تو وابستم دیگه قلبم با آهنگه نفس های تو مانوسه تو که میخندی انگاری منو خوشبختی میبوسه بد عادت کردی چشملمو ته این قسه پیدا نیست تو انقدر خوبی که جزتو به چشمم هیچی زیبا نیست .واسه تو من کمم آره تو حقت بیشتر از اینهاست ولی زیبای مهتاب توی نگاه شب پیداست آره تو از چشمام خوندی چقدر از دلهره خستم اگه آرامشی دارم اونو مدیونه تو هستم دیگه قلبم با آهنگه نفس های تو مانوسه تو که میخندی انگاری منو خوشبختی میبوسه بد عادت کردی چشمامو ته این قصه پیدا نیست تو انقدر خوبی که جزتو به چشمم هیچی زیبا نیست وقتی که اهنگ تموم شد اتردین یک نگاه بهم کرد و سرشو اورد جلو لبامو بوسید وهمه دست زدن...اخ که چه حالی داد خداییش تانگو رقصیدن با عشقت یک عالمی داره..باهم رفتیم نشستیم من:خیلی نامردی اتردین..اتردین متعجب پرسید:چرا؟!!من:چون چ چسبیده به را..خجالت کشیدم جلوی این همه ادم منو بوسدی....سرمو انداختم زیر..اتردین:اخ همین خجالتاته که منو دیوونه کرده و..همون موقع ستاره اومد گفت:به به عروس خانوم..من:سلام خوبی عزیزم..ستاره:شما بهتری..صداشو اورد پایین گفت:چه حالی کردی اتردین بوسیدت اره؟من:خفه شو داشتم از خجالت اب میشدم..ستاره:از بس خری..من:ستاره ای کاش داداش سهیلم اینجا بود پایه رقص همه ی فامیل اون بود..دوباره اشک تو چشمام حلقه بست..ستاره با بغض گفت:ا ا گریه نکنیا.مطمئن باش سهیل الان اینجاست..برگشتم سمت اتردین که دیدم ارمیتا دخترعموم که باسهیل وستاره اسمشو گذاشته بودیم مارمولک خوناشام داره بااتردین حرف میزنه..من:اه این مارمولک خوناشام اومده چسبیده به این اتردین...ستاره:برو شوهرتو صاحبی کن من رفتم..رفتم دست اتردینو گرفتم رو به ارمیتا گفتم:سلام ارمیتا جان.خوبی؟ارمیتا:ممنون عزیزم..اتردین:میشا جان ارمیتا خاونم اومدن با شما حرف بزنن دیدن داری با ستاره حرف میزنی داشن بامن حرف میزدن..باحرص گفتم:بله..اتردین ریز ریز خندید که یکدونه باپام زدم رو پاش که یک اخ کوچولو گفت..ارمیتا اومد سمتم وگفت:مبارک باشه عزیزم..خدایییش چه شوهر مودب وفهمیده ای داری..بعد زیر لب گفت:بیچاره حیف شد..اخ من امپرچسبوندم..اونم رفت ومن داشتم حرص میخوردم..اتردین:اروم میشا جان حالا نترکی..من:اتردین میگیرم لهت میکنما..اتردین:ا چرا؟!!با حرص گفتم:خب چه معنی داره تو انقدر خوشگلی همه بهت گیرمیدن؟اخه مردم باید انقدر خوشگل باشه...خندیدوگفت:خیلی ممنون..دیوار کوتاه تر از من گیرنیاوردی اینجوری به من گیر دادی؟من:نه...بعد باهم خندیدم..میلاد:به چی میخندید...من:به توچه؟صحبت زن وشوهری بود..میلاد:اهان..باشه..من:چیکار داری حالا؟میلاد:هیچی..اتردین:خب پس به سلامت..ما داشتیم با زنمون اخطلات میکردیم...میلاد:ایششش..خندیدمو گفتم:میبینم این ایشش شقی هم رو تو تاثیر گذاشته..میلاد:اره..وبا اتردین شروع کرد حرف زدن..به جمع نگاه کردم که صورت قرمزنفس نظرمو جلب کرد..خنده ام گرفت..یک نگاه به سامی کردم که مارمولک خوناشام داشت باهاش حرف میزدو عشوه خرکی میاومد..من:اتردین من برم یکی از انفجار نجات بدم الان میام..اتردین:باشه عزیزم برو..رفتم سمت سامی گفتم:سامیار جان؟با تعجب بهم نگاه کرد اخه من همیشه پسوندام با فحش همراه بود برای این سامی بدبخت..سامی:بله؟!من:یک لحظه بیا..اومد سمتم دستشو گرفتم بردمش سمت نفس دستشو گذاشتم تو دست سامی گفتم:زنت ایشونن نه ارمیتا..نفس:نه این سامی هوس کرده دوباره یکدور بیاد فرانسه...سامی خندیدوگفت:نه بخدا داشتم دنبال راه فرار میگشتم این ارمیتا خیلی اویزونه..من:اویزون واسه یک لحظه اشه..بعدم رفتم پیش اتردین..
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عشق به توان 6 - ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ - 04-08-2020، 20:19

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان