یه چیزی به یکی از اعضای فلشخور بگو به صورت ناشناس

[bOoOoOy]

نمیخوام سریع پاسخ بدم!
مثل رهگذر غریبه ای که به چشمای قشنگت چند لحظه خیره میشه و راهشو ادامه میده!
یکم روش تامل کن شاید اخرین حرفم بهت باشه
بیشتر که فکر کردم دیدم ی عقده ای شدم با کلی توهم و شک و نفرت و ذلت که زندم کنار ملت!! (:
ولی تو...
ولی شیطان همه بچه هاشو میفرستاد به پیکار منم گیر افتادم وسط کلی بی وجدان جنباز!
من تو این روزای تاریک چشماتو دیدم که مراقب منی منم گفتم ادامه میدم
تو زندگیو برگردوندی به من خسته نشدی از هرشب دوری من از درگاهت!
زمانش الان رسیده از ترسام فانوسی بسازم تا گرم شم مبادا به نابودی ببازم!
به این همه سناریوی تلخ و روشن و سبز و بن بستو مبهم و سرد.مردن بردن و جنگ!
چه زیباست تعبیرت (((:

بدون همه تاریکیا ی جور فریبندگی ست!
بدرود..