امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان من اُمید هستم ! : ترس ، فراموشی ، مرگ..

#1

این داستان مربوط به زندگی منه و اونقدر عجیبه که فکر نکنم کسی باورش کنه ولی شاید برای بعضی از شما هم چنین ماجراهایی اتفاق افتاده باشه...


من امید هستم (1) : اتفاقات مرموز و کنجکاوی من..

ماجرا از اونجایی شروع شد که 5 سال قبل من متوجه اتفاقات عجیبی در اطراف خودم شدم . اتفاقاتی که از دید دیگران زیاد عجیب نبود و یا به چشم نمیومد.. اتفاقاتی مثل: شکسته شدن چند باره ی لیوان ها _ روشن و خاموش شدن گاه و بیگاه تلویزیون و سایر وسایل برقی _ شنیده شدن صداهایی مرموز از درِ اتاق هنگام ورود و یا خروج_ خطوط عجیب برروی دیوار  و ...

این اتفاقات مدت ها ادامه داشت و جز من برای کسی عجیب بنظر نمیرسید .. ولی من.. من به دنبال پیدا کردن دلیلی منطقی برای این اتفاقات بودم .. با جستجو تو اینترنت اطلاعات زیادی بدست آوردم درباره ی جن زده شدن ، ارتباط ارواح با انسان ، طلسم شدن و ... این اطلاعات فقط موجب گمراهی و سردرگمی بیشتر من شد.

بیشتر شب ها کابوس و خواب های عجیبی میدیدم که بیشتر درباره ی یه راهرو و یک در بسته و البته قبرستانی بود که سال های قبل در مسافرتی که به استان گیلان داشتم آنرا دیده بودم ...

و اما چند هفته بعد ... شاهد یکی از عجیب ترین اتفاقات زندگیم شدم .. شب وقتی که میخواستم به رخت خواب برم چهار سوسک بر روی زمین دیدم .. به ظاهر مُرده به نظر میرسیدن .. اما وقتی نزدیک تر شدم متوجه شدم که اونا زندن ولی .. کاملا بی حرکت روی زمین بودن انگار تو خواب بودن و من .. به طرز عجیبی دلشوره ی خاصی در دل داشتم .. و از اینکه به اونها صدمه ای وارد کنم میترسیدم .. بدون نوجه به اونا به خواب رفتم..

باز هم رویاهای آشفته .. ولی اینبار .. اینبار متفاوت بود در خواب در یک جنگل بودم و درحال فرار و عده ای با اسب به دنبالم بودن .. از اینکه اون افراد به من برسند وحشت داشتم ولی بعد از مدتی .. دیگه کسی دنبالم نبود انگار گُمم کرده بودن ... احساس شور و شعف زایدالوصفی وجودم رو فراگرفت ولی قبل از اینکه به اوج برسه.. از خواب پریدم..

بعد از بیدارشدن مدتی گیج و منگ بودم مثل کسی که بعد از ماه ها از کما بیرون اومده بود .. خبری از سوسک ها نبود ! .. و من تصمیمم را گرفته بودم .. میخواستم به نزد یک دعانویس برم و مشکلم را حل کنم ..

.. به نزد چندتن از اونها رفتم .. هرکدام نظر خاصی داشتند ، یکی میگفت جن زده شده ای ، دیگری از زندگی های قبلی سخن میگفت .. یکی از رابطه ی میان روز تولد و قمر در عقرب بودن ساعت تولدم میگفت .. و من .. طرد شده از دوست و خانواده با وسواس در پی پیداکردن دلیل..

از چند نفر درباره ی یک پیرمرد شنیدم که در یک روستا زندگی میکنه و اطلاعات زیادی درباره مسائل اینچنینی داره .. شاید او چاره ی مشکلم رو میدونست .. شاید..!

.
.
.
ادامه دارد...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان من اُمید هستم ! : ترس ، فراموشی ، مرگ.. 1
پاسخ
 سپاس شده توسط M.AMIN13 ، Mikaeil OHD
آگهی
#2
خدایی داستان خودته؟؟
ادامه شو بذار
امروزا تنها غم بزرگ قلبمی
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان