امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خاطره ترسناک بدون جواب

#1
یروز خوابیده بودم وموقع بیداری هرچه میخواستم بیدارشم نمیشد...حس کردم کسی نفس میکشه ونفسش رو حس میکردم چشمام بسته بود..بویی نامطبوع مثل خاک بسیار قدیمی همراه با نم که نشان از حسی بسیار کهن وقدیمی میداد روحس میکردم...حس کردم چیزی مثل داس روی گلوی من گیرکرده...وبا زحمت وفشاری که به خودم دادم حس سبکی بهم دست داد وبیدار شدم...عرق کرده بودم...تلوزیون صداش خفیف بود وقران پخش میشد من که از شنیدن قران حسی معمولی بهم دست میده وگاهی حسی معنوی میکنم اینبار دربیداری این صدارو بسیار زجرآور وصدایی شبیه به حنجره یک زن اما صدایی مردانه میشنیدم...باخودم بعدازآن ماجرا فکر میکنم که شاید جهنم ویا بهشتی که میگن درواقع حسی توام با واقعیته...زیرا هر چیزیکه حس کنیم همان واقعیتی است برای ماکه آنرا درک میکنیم...خیلی فکر کردم که چرا اینجور شدم؟خوب که تحقیق کردم دیدم چند روزه که دیگه قرص خواب نمیخورم ...احساسی که پس از کنار گذاشتن داروهای آرامبخش نطیر آلوپرازولام...با غیره به شخص دست میده توام با خوابهای بسیار کابوس وار...ویا حتی حسی است که در موقع لحظه قبل از هوشباری وبیداری کامل به شخص دست میده....ونتیجه اینکه سعی کنید به هیچ عنوان داروهای خواب..آرامبخش وغیره استفاده نکنید..گرچه برای من تجویز پزشک بود اما حتی قطع کم کمک آن هم بروز اینگونه مشکلات را برای فرد بهمراه داره...ممنون که خوندید
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان