23-04-2020، 22:08
از سال 1357 به بعد پدر بزرگم دست فروشی میکرد تا حدودای سال 1385 ..
شیرینی و زولبیا و بستنی و کیک یزدی و گاهیم سیگار میفروخت...
خودشم سیگاری بود
بعد ناهار شاید یک الی دو پاک نخ به نخ میکشید !
دو سه سال پیش فوت کرد ..
اموالش تقسیم شد و مادر بزرگم به من به عنوان نوه کوچک و ته تغاری ساعت زنجیر آویز نقره ای را داد ..
میگفت ساعت خیلی وقته خرابه و پدر بزرگت چند سالی که مشکل ریه اش بخاطر سیگار عود کرد دیگر درستش نکرد.
در اولین فرصت پیش ساعت ساز رفتم و دادمش تعمیر ..
همین که قاب پشتش رو در آورد ، عکس یه خانومی بود با موهای بلند و روشن... عکسش خیلی قدیمی بود .. نگاش کردم
شبیه جوونیای مامان بزرگ نبود .. آره اصلا اون مامان بزرگ نبود ..
ساعت رو پس گرفتم و برگشتم ... عقربه هاش رو همون ساعت باقی موند.
تازه فهمیدم بابا بزرگ چی کشید ...
بابا بزرگ...
گسترش توسط #امیرحسین_ش
شیرینی و زولبیا و بستنی و کیک یزدی و گاهیم سیگار میفروخت...
خودشم سیگاری بود
بعد ناهار شاید یک الی دو پاک نخ به نخ میکشید !
دو سه سال پیش فوت کرد ..
اموالش تقسیم شد و مادر بزرگم به من به عنوان نوه کوچک و ته تغاری ساعت زنجیر آویز نقره ای را داد ..
میگفت ساعت خیلی وقته خرابه و پدر بزرگت چند سالی که مشکل ریه اش بخاطر سیگار عود کرد دیگر درستش نکرد.
در اولین فرصت پیش ساعت ساز رفتم و دادمش تعمیر ..
همین که قاب پشتش رو در آورد ، عکس یه خانومی بود با موهای بلند و روشن... عکسش خیلی قدیمی بود .. نگاش کردم
شبیه جوونیای مامان بزرگ نبود .. آره اصلا اون مامان بزرگ نبود ..
ساعت رو پس گرفتم و برگشتم ... عقربه هاش رو همون ساعت باقی موند.
تازه فهمیدم بابا بزرگ چی کشید ...
بابا بزرگ...
گسترش توسط #امیرحسین_ش