امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

10 افسانه ی ترسناک

#1
۱۰. ال سیلبون – El Silbon



ال سیلبون یکی از افسانه‌های ونزوئلا و کلمبیا است که نام فردی است که محکوم است با یک کیسه استخوان در کره زمین سرگردان باشد. این فرد در کودکی همراه والدین اش در ونزوئلا زندگی می‌کرد. ازآنجایی‌که این پسر تک‌فرزند بود به یک فرد تنها و لوس تبدیل شد. یک‌شب گوشت آهو می‌خواست و ازآنجایی‌که پدرش نتوانست آن را تهیه کند عصبانی شد، شکم پدرش را درید، روده‌هایش را درآورد و به مادرش داد تا بپزد. مادرش آن‌ها را پخت اما به رنگ گوشت‌ها مشکوک شد مادرش که متوجه شد آن‌قدر ناراحت شد که به پدربزرگ کودک اجازه داد هر بلایی سر بچه بیاورد.

پدربزرگ بدن بچه را زخم کرد و سپس روی آن فلفل و آب‌لیمو مالید. سپس یک کیسه استخوان پدرش را به او داد و سگ‌ها را رها کرد تا او را دنبال کنند. اما پیش از آن‌که سگ‌ها او را تکه‌پاره کنند پدربزرگ او را نفرین کرد. و افسانه این موجود ازاینجا آغاز شد.

گفته می‌شود آل سیلبون هنوز هم آواره است و بدون اینکه کسی متوجه شود وارد خانه‌هایشان می‌شود. سپس کیسه استخوان‌ها را روی زمین می‌گذارد و آن‌ها را می‌شمارد. اگر بدون اینکه کسی متوجه شود برود، یکی از اعضای خانواده می‌میرد. اما اگر متوجه او شوند آن پسر موقعیت‌های بد آن‌ها را به شانس تبدیل می‌کند.

۹. نقاشی مرگ‌بار ژاپنی


ترسناک‌ترین افسانه‌های شهری به آسیا تعلق دارند که برخی از آن‌ها حتی از فیلم‌های ترسناک هم ترسناک‌تر هستند. دریکی از این افسانه‌ها یک دختر نوجوان ژاپنی نقاشی یک زن زیبا را می‌کشد که کاملاً به شما زل می‌زند. این دختر این عکس را به‌صورت آنلاین پست کرده و کمی پس‌ازآن خودکشی کرد.

به‌زودی افرادی که به این نقاشی نگاه کرده و در صورت او غم و ناراحتی را می‌دیدند خودکشی می‌کردند. برخی می‌گفتند اگر به این نقاشی خیره شوید می‌بینید که بر لب‌هایش پوزخند نشسته و در اطراف اش یک حلقه تشکیل می‌شود. برخی دیگر هم معتقدند که با زل زدن بیش از ۵ دقیقه به این تصویر ممکن است خودکشی کنید.

۸. نیکور – Nykur



اسب‌ها همیشه در عکس و فیلم مخلوقات بسیار زیبایی بودند. اما اگر به ایسلند رفتید و یک اسب خاکستری را دیدید که کنار یک دریا یا دریاچه ایستاده حتماً به سم‌هایشان نگاه کنید. اگر سم‌هایش برعکس بود در حقیقت یک هیولای دریایی به نام نیکور است. این هیولا انسان را به آب کشانده و آن را می‌کشد. پوست او چسبناک است، درنتیجه اگر به او نزدیک شوید نمی‌توانید خود را جدا کنید. بلکه به همراه او به خانه‌اش در زیر آب برده شده و غرق می‌شوید. گفته می‌شود که اگر با فریاد نامش را تکرار کنید به خانه‌اش در زیر آب می‌رود.

۷. کودک روی صندلی

این افسانه اگرچه در کشورهای دیگر هم گفته می‌شود اما به نروژ تعلق دارد. سال‌ها بود که یک زوج نروژی باهم به تعطیلات نمی‌رفتند. یک سال که همه‌چیز خوب بود برای پسرشان پرستار گرفته و تصمیم گرفتند به یک تعطیلات طولانی بروند. روز عزیمتشان پرستار نیامده بود و به آن‌ها زنگ زده و گفت که خودرواش خراب است. اما گفت سریع به مکانیک زنگ زده و تا یک ربع دیگر پیاده به خانه‌شان می‌آید.

آن‌ها که باید سریع به فرودگاه می‌رسیدند کودک را در صندلی مخصوص کودک نشانده و از او خداحافظی کرده و رفتند. درب را هم باز گذاشتند تا پرستار برسد. برخی می‌گویند پرستار رسید و ازآنجایی‌که دید درب قفل است، زیرا باد آن را بسته بود، تصور کرد آن‌ها کودک را همراه خود برده‌اند. درنتیجه آنجا را ترک کرد. برخی می‌گویند پرستار در راه بازگشت تصادف کرد و کشته شد. برخی هم می‌گویند این پرستار از اقوام مسن این زوج بود و پیش از رسیدن از دنیا رفت.

درهرصورت این زوج از تعطیلات به خانه بازگشته و کودک مرده و پف‌کرده‌شان را می‌بینند که هنوز روی صندلی‌اش نشسته است.

۶. دختر جاده استودلی – Studley



ترسناک‌ترین افسانه‌های شهری آن‌هایی هستند که نزدیک خانه رخ می‌دهند. در ویرجینیا جاده‌ای به نام استودلی وجود داشت. سال‌ها قبل یک دختربچه همراه مادر و پدر الکلی‌اش در یک خانه کوچک در این جاده زندگی می‌کرد. یک شب پدر الکلی‌اش او و مادرش را تا حد مرگ کتک زده و به خودش شلیک می‌کند. این دختر که فکش از صورت اش آویزان شده بود سریع نمرد و به سمت جاده رفت تا کمک بخواهد، درحالی‌که لباس‌خواب اش خونی بود.

حالا اگر به جاده استودلی رفته و از پیچ‌های آن عبور کنید دختربچه کوچکی را می‌بینید که در آنجا می‌چرخد و پشت اش به شماست. برخی راننده‌ها که از موضوع خبر ندارند و برای کمک کردن به‌طرف اش می‌روند، او به سمتشان برگشته و جیغ می‌کشد. گاهی هم از دهان اش خون می‌چکد.

۵. کالسکه

در آفریقای جنوبی هم افسانه‌های متعددی وجود دارد که یکی از ترسناک‌ترین آن به سال ۱۸۸۷ بازمی‌گردد. چهار مرد با کالسکه به غرب بوفورت می‌روند. این منطقه به منطقه ارواح معروف است و حتی بر روی نقشه قدیمی آفریقای جنوبی نیز به همین نام نوشته شده است. در طی این سفر چرخ کالسکه خراب شده و تا ساعت ۳ صبح آن را تعمیر می‌کنند. آن‌ها دوباره راه می‌افتند اما ازآنجایی‌که اسب‌هایشان خسته و یخ‌زده هستند از حرکت بازمی‌ایستند.

ناگهان آن‌ها صدای کالسکه‌ای را می‌شنوند که با سرعت به سمتشان می‌آید. زمانی که با دقت به آن نگاه می‌کنند می‌بینند که این کالسکه همراه ۱۴ اسب به سمتشان می‌آید. دو تن از مسافران از کالسکه پیاده می‌شوند و کالسکه‌چی هم کالسکه‌اش را از سر راه به کنار هل می‌دهد.

کالسکه‌چی که عصبانی شده فریاد می‌زند: “با این عجله کجا می‌روی؟”. کالسکه‌چی پاسخ می‌دهد: “به جهنم” سپس او و کالسکه‌اش ناپدید می‌شوند. آن‌ها بعدها متوجه شدند که هرکس به کالسکه‌چی چیزی بگوید نفرین می‌شود. یک هفته بعد آن‌ها جسد کالسکه‌چی را در دره یافتند، درحالی‌که بقایای کالسکه و اسب اش در اطراف اش افتاده بودند.

۴. کودک آبی


در این افسانه یک مادر پسر کودک اش را با یک آینه می‌کشد. به همین دلیل برخی می‌خواهند روح این کودک را احضار کنند. برای این کار شبانه به حمام رفته و روی شیشه مه‌گرفته می‌نویسند: “کودک آبی”. سپس باید برق را خاموش کرده و دستش را طوری نگه دارد که گویی آن کودک در آغوشش است. سپس روح آن کودک در آغوشش نمایان می‌شود. اگر کودک از بغل اش بیفتد، نام کودک از روی آینه محو شده و آن فرد می‌میرد.

برخی می‌گویند اگر به یک حمام تاریک بروید و ۱۳ بار نام “کودک آبی” را تکرار کنید و دست‌هایتان را به عقب و جلو حرکت دهید کودک ظاهر شده و شما را چنگ می‌زند. در این صورت باید کودک را رها کرده و فرار کنید زیرا مادرش در آینه ظاهر شده و شما را می‌کشد.


۳. زن پوینچیانا – Poinciana


طبق این افسانه استرالیایی یک زن جوان توسط یک ماهیگیر ژاپنی مورد تجاوز قرار می‌گیرد. زمانی که او متوجه می‌شود که حامله است ترسیده و خودش را از یک درخت پوینچیانا حلق‌آویز می‌کند. از آن زمان روح او به‌عنوان یک زن زیبا برای مردان در آن منطقه ظاهر می‌شود. اما همین‌که مردان به او نزدیک می‌شوند او به یک هیولا تبدیل شده، آن‌ها را تکه‌پاره کرده و روده‌هایشان را می‌خورد.

اگر شجاع هستید در یک شب تاریک و بدون ماه سه بار بچرخید و نام او را صدا بزنید، اگر او احضار شود با صدای بلند جیغ می‌کشد و شما را باخبر می‌کند.


۲. جعبه اسباب‌بازی شیطان


گفته می‌شود که فیلم “برپا خیزان جهنم” در آمریکا افسانه‌های مختلفی به وجود آورده‌اند. طبق این افسانه در لوئیزیانا یک کلبه چوبی به نام جعبه اسباب‌بازی شیطان وجود دارد که از کف تا سقف آن پر از آینه است. اگر فردی وارد کلبه شده و برای مدت‌زمان طولانی در آن بماند شیطان ظاهر شده و روح او را تسخیر می‌کند. محققان مسائل ماورالطبیعی متوجه شدند که در شش سوی این کلب آینه‌های وارونه قرار دارد. اما هیچ‌کس نمی‌تواند بیش از پنج دقیقه در آنجا بماند.

مردی که بیش از چهار دقیقه در آنجا مانده بود، درحالی‌که اصلاً حرف نمی‌زد ازآنجا خارج شد و هرگز صحبت نکرد. یک زن درحالی‌که در کلبه بود به ایست قلبی دچار شد و یک پسر نوجوان آن‌قدر جیغ کشید و دست‌وپا زد که او را از کلبه خارج کردند. او دو هفته بعد خودش را کشت.

۱. زن ژاپنی


طبق یک افسانه ترسناک ژاپنی، چند سال پس از جنگ جهانی دوم یک پلیس زن ژاپنی توسط یک نظامی آمریکایی در هوکایدو مورد تجاوز و ضرب و شتم قرار گرفت. آن زن در آن روز از یک پل پرید، به یک قطار برخورد کرد و بدن اش از کمر به دونیم تقسیم شد. ازآنجایی‌که هوا به‌شدت سرد بود بدن اش خون‌ریزی نکرد. بنابراین خودش را به سمت ایستگاه قطار کشید تا کمک بخواهد. مردی که از دیدن او شوکه شده بود با یک پلاستیک او را پوشاند. او هم از درد مرد.

طبق این افسانه سه روز پس از شنیدن یا خواندن این افسانه روح این زن ظاهر شده و به سمتتان می‌خزد.
پاسخ
 سپاس شده توسط Sirvan10_a
آگهی
#2
خوب بود.



نترسیدم.
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان