08-03-2020، 15:57
رمان
#پارت3
با وحشت گفت
-چیه؟
-ترسیدم!
-عادتت هست دختر ناز نازیه خاله پخ ت کنن میترسی!
گوشه چشمی نازک کردم گفتم-دلتم بخواد به این ماهی
پوزخندی زد و گفت..
-دلم که میخواد رو ندیدم ازش هنوز
با تعجب و چشمای گرد شده نگاش کردم..
وای چه حرفی بود زدم اخه
...
فوری به سمت در رفتم که گفت
-کتابتو گذاشتم تو کیفت
.
گفتم -مگه برداشته بودی؟
-اره میخواستم ببینم چه تحفه ای هست که ازش دل نمیکنی
-بهت یاد ندادن دست تو کیف کسی نکنی ؟مخصوصا دختر خانوما؟
-ببخشید نصفش از کیفت بیرون بود
-جیب بر ها هم همین استدلالو دارن!!
با دلخوری گفت:
-دست شما درد نکنه ... ببخشید بدون اجازه بود .. خوب شد؟
-بهتر شد
داشتم میرفتم که گفت :
-راستی یه چیزی هم وسط کتابت هست نگاش کن!!!!!!
.......
#پارت3
با وحشت گفت
-چیه؟
-ترسیدم!
-عادتت هست دختر ناز نازیه خاله پخ ت کنن میترسی!
گوشه چشمی نازک کردم گفتم-دلتم بخواد به این ماهی
پوزخندی زد و گفت..
-دلم که میخواد رو ندیدم ازش هنوز
با تعجب و چشمای گرد شده نگاش کردم..
وای چه حرفی بود زدم اخه
...
فوری به سمت در رفتم که گفت
-کتابتو گذاشتم تو کیفت
.
گفتم -مگه برداشته بودی؟
-اره میخواستم ببینم چه تحفه ای هست که ازش دل نمیکنی
-بهت یاد ندادن دست تو کیف کسی نکنی ؟مخصوصا دختر خانوما؟
-ببخشید نصفش از کیفت بیرون بود
-جیب بر ها هم همین استدلالو دارن!!
با دلخوری گفت:
-دست شما درد نکنه ... ببخشید بدون اجازه بود .. خوب شد؟
-بهتر شد
داشتم میرفتم که گفت :
-راستی یه چیزی هم وسط کتابت هست نگاش کن!!!!!!
.......