امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

×عشق~ ناگریز×

#6
(08-03-2020، 15:57)پایدارتاپای دار نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
رمان

#پارت3
با وحشت گفت
-چیه؟

-ترسیدم!

-عادتت هست دختر ناز نازیه خاله پخ ت کنن میترسی!

گوشه چشمی نازک کردم گفتم-دلتم بخواد به این ماهی

پوزخندی زد و گفت..
-دلم که میخواد رو ندیدم ازش هنوز

با تعجب و چشمای گرد شده نگاش کردم..
وای چه حرفی بود زدم اخه

...
فوری به سمت در رفتم که گفت

-کتابتو گذاشتم تو کیفت
.
گفتم -مگه برداشته بودی؟

-اره میخواستم ببینم چه تحفه ای هست که ازش دل نمیکنی

-بهت یاد ندادن دست تو کیف کسی نکنی ؟مخصوصا دختر خانوما؟

-ببخشید نصفش از کیفت بیرون بود

-جیب بر ها هم همین استدلالو دارن!!

با دلخوری گفت:

-دست شما درد نکنه ... ببخشید بدون اجازه بود .. خوب شد؟

-بهتر شد

داشتم میرفتم که گفت :
-راستی یه چیزی هم وسط کتابت هست نگاش کن!!!!!!

.......

رمان

#پارت4

پارسا این جمله رو گفت و سریع از اتاق بیرون رفت

چی گفت؟!

لای کتابم!!!

دست بردم سمت کتابم و از تو کیفم درش آوردم..

تا میخواستم بازش کنم دختر دایی اومد داخل تا اونم لباساشو بپوشه برن خونه
ترجیح دادم اصلا بازش نکنم آخه خیلی تو این موارد ترسو بودم

از اتاق زدم بیرون کتابم تو دستم بود با همه خداحافظی کردم

دل تو دلم نبود ببینم چی لای کتابم گذاشته؟!

از مامان جون خداحافظی کردم و دوباره روز مادرو بهشون تبریک گفتم .

کفاشمو پوشیدم و از در زدم بیرون تو کوچه خلوت بود ولی نسبتا تاریک بود لای کتابو باز کردم گوشه ی. کاغذ سفیدیو دیدم

تا اومدم درست نگاش کنم شوهر خاله ام(بابای ویدا) از در اومد بیرون

-خدا حافظ همه، ببخشید مزاحم شدیم مادر روزتون مبارک

نگاهی به من کرد:

-خدا حافظ

من-خداحافظ شما

همین جور انگشتمو لای کتاب نگه.داشته بودم
بابا از در اومد بیرون


؟ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رمان

#پارت5

بابا-برو تو ماشین عزیزم

درو برام باز کرد
منم به سمت ماشین رفتم و زود نشستم
خیلی دوست داشتم نگاش کنم

ولی همین لحظه مامان اومد تو ماشین و برادرم (سعید) نشست کنارم

دیگه نمیشد نگاهش کنم همین جور تا خونه دلشوره داشتم

تا بالاخره رسیدیم
زودی رفتم پایین از ماشین و کفشامو در اوردم رفتم تو اتاقم
کتابمو باز کردم

کاغذ نبود یه کارت پستال بود عکس دوتا قلب و گل روش کشیده بود کارتو باز کردم دیدم نوشته
گر من به غم عشق تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه میدارم دل
(سحر دوستت دارم )
پارسا
.
.
دستام یخ کردن نمیدونستم حالا اینو چکار کنم؟!

اصلا چجور دیگه باهاش صحبت کنم؟!!!

از طرفی فامیل بودیم و از طرف دیگه خانواده ام که خیلی رو این جور مسایل غیرتی بودن
.
اصلا حالا با این کارت چکار کنم:!؟
اگه ببینن ش که بیچاره شدم
کاغذم نیست که همه جا بشه قایمش کرد
دلم هم نمیومد پاره اش کنم
.
اصلا گیج گیج شده بودم دنبال سوراخ موش میگشتم برا کارت پستاله...
.
.
ت‍‌ا کی ب‍‌ای‍‌د خ‍‌ف‌‍ہ خ‍‌ون ب‍‌گیری‍‌م‍ چ‍‌ون دخ‍‌تری‍‌م‍ !؟

#خصته.عز.عادمای.دوست.نما
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: ×عشق~ ناگریز× - پایدارتاپای دار - 09-03-2020، 15:14
RE: ×عشق~ ناگریز× - **MAHAK - 09-03-2020، 16:03
RE: ×عشق~ ناگریز× - BIG-DARK - 13-04-2020، 13:45
RE: ×عشق~ ناگریز× - BIG-DARK - 08-03-2021، 18:09
RE: ×عشق~ ناگریز× - TinaMk - 28-08-2021، 22:33


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان