امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠

#21
#عکس های تاریخی

| عکس جنون آمیز مرگ جوان متالر |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

این تصویر معروف از نوجوانی با نگاه جنون آمیز و تی شرت یک گروه موسیقی هِوی متال، زمانی منتشر شد که وحشت از گرایش جوانان به فرقه های شیطان پرست، در اوج خود قرار داشت. چنین پنداشته می شد که علاقه ی وافر دختران و پسران نوجوان به سبک موسیقی هِوی متال، آنان را به سوی استعمال مواد مخدر و شیطان پرستی سوق می دهد. این تصویر از آن ریکی کاسو است که در آن زمان ۱۷ سال داشت و اهل نورث پورت بود.

این نوجوان، می توانست فرزند و برادر هر خانواده ای باشد و همین ترس را افزایش می داد. این تصویر در ۵ جولای ۱۹۸۴ ثبت شده، زمانی که ریکی به اتهام قتل نوجوان ۱۷ ساله ی دیگری به نام گری لاوِرز دستگیر شده بود. کاسو یه نوجوان دبیرستانی بود که بیشتر وقت خود را به استعمال مواد مخدر و شرکت در مهمانی های هم گروه هایش می گذراند. لاورز و کاسو با هم دوست بودند، اما وقتی گری، مواد مخدر ریکی را دزدید، میانه ی آن دو هم شکراب شد. بعد از مدتی مجادله، کاسو به لاوِرز گفت که حاضر است او را ببخشد و از لاورز دعوت کرد تا با دو دوست دیگرشان در جنگل، دور هم خوش بگذرانند.

طبعاً خوشی آن ها در مصرف مواد بود. در حین تأثیر مواد مخدر، ریکی صدای گاوی را می شنود که در مزرعه ای در آن اطراف بوده. او می پندارد که این بایستی صدای شیطان باشد که به او امر می کند لاورز را بکشد! آن ها شروع به دعوا می کنند و لاورز تلاش می کند تا از دست کاسو بگریزد. ریکی، گری را می گیرد و او را مجبور می کند تا زانو بزند و به او می گوید: «بگو که شیطان را دوست داری!» لاورز می گوید که او تنها مادرش را دوست دارد. ریکی هم با چاقو ۱۷ تا ۳۶ ضربه به قفسه ی سینه ، گردن و صورت گری بیچاره وارد می کند! ریکی آن قدر حالت جنون داشته که حتی چشم گری را از کاسه در می آورد. او جنازه ی گری را در جنگل رها می کند.

هفته ها بعد، او به جنایتی که کرده بود مفتخر بود و حتی برخی از دوستانش را به جنگل برد تا جنازه را ببینند. بالاخره هم یکی از آن ها به پلیس خبر داد. نام عکاس این تصویر، از ترس اقدامات بعدیِ شیطان پرست ها علیه او اعلام نشد. دو روز پس از ثبت این تصویر، ریکی خود را در سلول ش حلق آویز نمود.

#وحشتناک ترین اعدام ها

| اعدام با هزاران برش |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

این روش ریشه در کشور چین دارد و یکی از بی‌رحمانه‌ترین و خشن‌ترین روش‌های اعدام است که تا به امروز استفاده شده است.

این روش اعدام تقریبا از سال ۹۰۰ میلادی تا سال ۱۹۰۵ که استفاده از آن ممنوعیت یافت، استفاده می‌شد و فقط مجازاتی برای گستاخانه‌ترین جرائم، مانند خیانت یا برادرکشی و خواهرکشی، بود. در مدت اجرای این مجازات، چاقوی بسیار تیزی برای کشتن مجرم استفاده می‌شد و به‌مرور و طی زمان زیادی بخش‌هایی از گوشت او از بدنش جدا می‌شد. قربانی به یک تیر چوبی، معمولا در ملأعام، بسته می‌شد. سپس گوشت او را ابتدا از سینه‌ها جدا می‌کردند.

سپس دست‌ها و پاها قطع می‌شدند و بعد گوش‌ها، بینی و آلت تناسلی. بعد از ده تا بیست دقیقه، سر قربانی قطع می‌شد یا خنجری وارد قلبش می‌کردند. در طول اجرای مجازات، بعضی اوقات از مواد مخدر به عنوان تخفیف در مجازات استفاده می‌شد.
پاسخ
آگهی
#22
#مرگ های عجیب

| خودکشی کریس بنوا WWE |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

کریس بنوا..مردی که در طول زندگی خودش تلاش بی انتهایی رو انجم داد تا بتونه پله های ترقی رو یکی یکی طی کنه و به جایگاه واقعی خودش برسه..مردیکه در wwe چهر خوبی رو از خودش به جا گذاشت..مردی که چنیدن وچند قهرمانی در کارنامه داره اما یه اتفاق تلخ همه رو به باد داد..قتل همسر وفرزند و خودکشی!! در روز ۲۳ ژوئن سال ۲۰۰۷ بنوا وارد فرودگاه هیوستون در ایالت تگزاس شد و قرار بود تا فردا مسابقه بده..همه اماده بودن تا بنوا دوباره بعد از ۳ سال قهرمان جهان بشه..اما در کمال ناباوری هیچ خبری از بنوا نبود…همه شوکه شده بودن و از اون زمان بود که ناگهان اخبار شروع به درج مسئل غیرقابل باوری کرد، بعد ساعت ۴ صبح بیست و چهارم ژوئن بنوا در عین ناباوری پیامی با ضمون هولناک برای همسرش ارسال میکنه..متن پیام به این شرحه: نانسی و دنیل بنوا،دیگه هیچ علاقه ای برای ملاقات و یا صحبت با شما ندارم زندگی مانع از رسیدن من به آرزوهام میشه..و دلیلش هم فقط شما هستین.. بعد از این پیام هیچ اثری از کریس پیدا نمیشه و هیچ جوری هم نمیتونن باهاش ارتباط برقرار کنند ریچارد هرینگ به پلیس محلی خبر میده بنا به گفته افسر پرونده دو مامور به محل اعزام میشن که چیز خاصی مشاهده نمیکنن ولی وقتی با دقت بیشتری برسی میکنن جسد سگ خونه رو پیدا میکنن سپس در میزنن اما جوابی نمیشنون.پس تلاش میکنن با شکستن در وارد خونه بشن موفق میشن ولی وقتی وارد خونه میشن ابتدا جسد نانسی بنوا رو که با چاقو تکه پاره شده بود را دیدند و سپس جسد بی جان نیل بنوا( پسر کوچک کریس بنوا) که در اثر خفگی مرده بود..و در نهایت هم جسد دار زده شده کریس بنوا که به پنکه سقفی اویزان بود پلیس بلافاصله خبر مرگ رو گزارش میکنه و ساعت قتل دنیل بنوا رو ۴ بعد از ظهر و ساعت مرگ نانسی رو ۱۰ شب گزارش میکنه..همچنین ساعت خودکشی رو هم ۱۱ اعلام میکنه.. تمامی مدارک بر علیه شخص کریس بنوا بود ..پس در نتیجه پلیس اون رو قاتل همسر و فرزندش معرفی کرد و اعلام کرد که اون پس از قتل همسر و فرزندش خودش رو دار زده و خودکشی کرده کمی بعد متیو رندازو که نویسنده ای سیاسی به حساب میاد در کتابی با نام Ring of Hell: The Story of Chris Benoit دلیل خودکشی کریس بنوا رو سرگرمی وحشیانه کشتی کج زیاده خواهی کمپانی های پول پرست میدونه ،در نهایت هم کمپانی با حذف پروفایل کریس بنوا از سایت و تمایم خروجی های خودش سعی کرد تا به قولی اخلاق مدار باشه و بدنام نشه..جالب اینجاست مرگ همسر کریس بنویت ۱۴ ساعت قبل از اینکه جسدش پیدا شود در ویکیپدیا اعلام شد!
پاسخ
 سپاس شده توسط Itsali
#23
#دیپ وب و دارک وب

| دستورالعمل پختن یک زن در دارک وب |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

در عمق دارک وب سایتی وجود دارد با محتوای پخت و پز های عجیب. وحشتناک ترین آموزش آشپزی که درون این سایت وجود دارد دستور العمل پخت یک زن است. بله درست خوندید توی این سایت به طور کامل و دقیق نوشته شده که چگونه باید یک زن رو پخت تا خوشمزه شود و برای این دستور العمل چندین راه پیشنهاد کرده که ما به دلیل محدودیت های سایت به طور خلاصه و تنها چند روش از اون هارو میتونیم اینجا برای شما شرح بدیم.

اولین روش بریان کردن زن مانند گذاشتن یک بره به طور کامل بر روی آتش است که باید اون رو به سیخ بکشید (راه های به سیخ کردن هم نوشته) و بعد از پختن کامل بخوریدش. روش بعدی ماننده لابستر زنده هستش وقتی اون رو میپزن. در این روش گفته شده که یک زن رو به طور کامل و زنده درون آب جوش انداخته و هر چند دقیقه یکبار آب سرد روی صورت او بریزید تا هوش نره و بابت درد بیشتری که میکشد خوشمزه تر بشود.

روش بعدی گذاشتن زن درون یک اتاق تنوز مانند هستش که باعث میشه سوراخ های بر روی بدن زن ایجاد شود تا بهتر مغز پخت بشه و خوشمزه تر بشه. این سه روش بود بین ده ها روشی که این سایت گذاشته بود. جالب اینجا بود که از تمامی روش ها فیلم تهیه کرده بودند و فیلم هارو به فروش گذاشته بودند و توی فیلم ها آموزش میدادند که چه ادویه هایی هم بعد سرو غذا استفاده کنیم تا چه طعمی بگیره.
پاسخ
#24
#قاتل و مقتول ها

| مری بل |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

شیطان تا چه اندازه ای میتواند بی رحم باشد؟ آیا شیطان میتواند روح پاک کودکان را به تسخیر خودش درآورد؟ به نظر میرسد پاسخ این سوال بله باشد چراکه مواردی وجود دارند که کودکان اعمالی بسیار مخوف و شیطانی انجام داده اند، خشونت اعمال آنها به حدی زیاد است که پلیس به هیچ وجه به آنها مشکوک نبوده، یکی از این موارد مری بِل است، دختری که حداقل دو کودک را به قتل رساند و به کودکان بسیاری نیز آسیب رساند مورد بعدی پسری است که میتوان او را یک شیطان واقعی نامید، حقیقت این است که در این دنیا توان نفوذ بدی بسیار قوی تر از خوبی است و اینگونه است که این کودکان میکشند.

مری بل در ۲۶ می ۱۹۵۷ در انگلستان متولد شد، هویت واقعی پدر و مادرش تا سال ها بعد از معروف شدنش برای عموم نامعلوم بود تا اینکه در سال ۱۹۹۸ و در مصاحبه ای مفصل با گیتا سِرنی مری بل حقیقت را درمورد هویتش فاش کرد.

مادر مری بل یک فاحشه بود که پس از تولد مری حداقل دوبار سعی کرده بود او را به قتل برساند، زندگی مری بل بسیار مغشوش و بد بوده و همین مسائل باعث شد که او تبدیل به یک هیولای به تمام معنا شود.

اولین عمل و شیطانی ترین عمل مری بل به ۲۵ می ۱۹۶۸ و دقیقا یک روز قبل از تولد ۱۱ سالگیش برمیگردد زمانی که او پسری ۴ ساله به نام مارتین براون را در گوشه ای خلوت به دام انداخت و خفه کرد، پس از این عمل او در نوشته ای که برای یتیم خانه ی محلی نوشته بود مسئولیت قتل را به عهده گرفت اما پلیس آنرا تنها یک شوخی برای نشان دادن خود معرفی کرد و هیچگونه بازجویی و شکی در این زمینه به میان نیامد.


در ۳۱ جولای ۱۹۶۸ مری بل و دختر ۱۳ ساله دیگری به نام نورما جویک قتلی بسیار وحشتناک مرتکب شدند که در آن پسری سه ساله به نام برایان هوو را خفه کرده و جسدش را رها کردند، این گونه به نظر میرسد که چند ساعت پس از این عمل مری بل به محل قتل برگشته و یک حرف “M” را بر روی شکم مقتول و به وسیله ی تیغ نوشته باشد، پس از این عمل او به وسیله ی قیچی مقداری از موی سر برایان هوو را به یادگاری برداشته بود و همین طور آلن تناسلی او را بریده و رها کرده بود.

شواهد نشان میدهد که مری بل در طول این مدت حداقل اقدام به سه قتل دیگر نیز داشته که  قادر به اتمام کار خود نشده بود.

در نهایت پس از تحقیقات پلیس مری بل و دوستش دستگیر شدند که بررسی های دقیق تر نشان میداد که او یکی از قتل ها را به تنهایی و دیگری را به کمک دوستش انجام داده است، هرچند در نهایت ثابت شد که دوستش در عمل کشتن کمکی به او نکرده و او این کار را به تنهایی انجام داده است.

مری بِل ۱۹۹۸
مری بل در سن ۱۱سالگی به بالاترین مجازات ممکن یعنی ۱۲ سال زندان محکوم شد، او در مدت زندان تحت آموزش های مدنی و آماده سازی برای ورود مجدد به جامعه قرار گرفت و در نهایت در سال ۱۹۸۰ آزاد شد و تا سال ۱۹۹۸ به دستور دادگاه هیچ گونه اطلاعاتی درمورد هویت او منتشر نشد.

مری بِل هم اکنون مادر بزرگ است!
پاسخ
#25
#تجربه مرگ

| تجربه نزدیک به مرگ ریکی رندولف |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

در دسامبر سال ۱۹۸۲، ریکی رندولف (Ricky Randolph) که برای شکار به طبیعت رفته بود، در اثر سقوط از ارتفاع حدود ۲۵ متری به درون یک دره جان خود را از دست داد. وی داستان خود را اینگونه می‌گوید :

در حالی که به سمت پایین سقوط می‌کردم می‌دیدم که به سرعت به بستر رودخانه نزدیک می‌شوم. می‌دانستم که این پایان است و با اینکه چند لحظه بیشتر به برخوردم با زمین باقی نمانده بود، گوئی زمان برایم بسیار کند شده بود. در آن حال فکرهای زیادی از خاطرم می‌گذشتند، همسرم، دخترم، خانواده‌ام، اینکه کسی نمی‌داند من کجا هستم. آیا کسی من را پیدا خواهد کرد؟ و ناگهان تاریکی! نمی‌دانم این تاریکی چقدر طول کشید ولی در یک زمان احساس کردم دارم بدنم را ترک می‌کنم…
من خود را در چند متری بالای رودخانه معلق یافتم و از بالا بدنم را تماشا می‌کردم که بی حرکت روی سنگی افتاده بود و از گوش و دماغ و دهان در حال خون ریزی بود و بستری از خون زیر آن را فرا گرفته بود. ناگهان احساس کردم نیروئی از بالا من را به شدت به سمت خود می‌کشد و با سرعت بسیار زیادی شروع به صعود کردم. در حال صعود می‌توانستم از ارتفاع خیلی بالا زمین را ببینم، و چه منظرۀ زیبائی بود! سرعت من به شدت در حال افزایش یافتن بود و وقتی در مسیرم به سمت جلو نگاه می‌کردم می‌توانستم سیارات، ستاره‌ها، و حتی کهکشان‌ها را ببینم. بعد از مدتی وارد فضائی مانند یک حفره شدم که طولانی و تاریک بود، ولی در اطراف من شعاعی از نور بود که تمام رنگهای رنگین کمان را در آن می‌توانستید بیابید. نور کم سوئی در انتها می‌دیدم که به تدریج در حال بزرگ شدن بود.
من بالاخره وارد نور شدم و احساس کردم که نور در تمام ذرات وجودم نفوذ کرد و تمام ترس‌های من را از بین برد. من خود را ناگهان در برابر یک پله‌کان عظیم یافتم که به نظر می‌آمد به چیزی شبیه یک پل یا مانند آن ختم می‌شود. در دوردست منظرۀ بسیار زیبائی از یک شهر با شکوه را دیدم که گوئی از جنس کریستال بود و به رنگهای مختلفی می‌درخشید. من با ناباوری به آن سمت شروع به حرکت کردم و به ورودی شهر رسیدم که دروازۀ بزرگ و درخشنده‌ای به ارتفاع تقریباً ۱۰ متر بود. دروازه به روی من گشوده شده و من داخل شهر شدم. این شهر بسیار عظیم بود و در هر طرف آن بالکنهائی بودند که به طبقات مختلفی منتهی می‌شدند. من از بالای یکی از آن بالکنها به پائین نگاه کردم و به نظرم آمد که ارتفاع آن بی نهایت بود. مردم در آن شهر مانند شهرهای روی زمین در حال تردد بودند، ولی همگی رداهای بلند و کلاه داری به تن داشتند. یکی از این افراد در جلوی من توقف کرد و بدون هیچ کلامی به یک راهروی طولانی اشاره کرد و من بلافاصله فهمیدم که باید به آنجا بروم. در انتهای این راهرو یک در بزرگ بود که جلوی من باز و پشت سر من بسته شد و من در تاریکی کامل قرار گرفتم و برای اولین بار ترس من را فرا گرفت. بعد از مدتی که نمی‌دانم چقدر بود نوری در آنجا پدیدار شد و به تدریج بزرگتر و قوی‌تر شد تا جائی که تحمل درخشنگی آن را نداشتم. ناگهان صدائی شنیدم که تا اعماق وجودم نفوذ کرد: “با زندگی خود چه کردی؟”. در آن موقع در سمت راستم شروع به دیدن صحنه‌هائی مانند یک فیلم کردم. این ها صحنه‌های زندگی من بودند، از بدو تولد، بچگی، جوانی، و تمام زندگی من و هر آنچه کرده بودم. من تلاش می‌کردم که کارهای خوبم را به یاد بیاورم و به خاطر آوردم که در بچه‌گی در محیط کلیسا حضور زیادی داشته و در آن فعال بودم، ولی به جای آن در آن موقع به من صحنۀ مردی نشان داده شد که در اتومبیل بدون بنزین خود بود. من به خاطر او توقف کردم و او را تا پمپ بنزین نزدیک بردم و چون پولی نداشت برایش بنزین خریداری کردم. آن صدا به من گفت “تو بدون فکر و تأمل به این انسان کمک کردی، بدون اینکه توقع دریافت چیزی را در مقابل داشته باشی. اینگونه اعمال اساس و شیرازۀ خوبی هستند”. به من تمام مواردی که در آن کسی را آزرده بودم نیز نشان داده شد، و دیدم که چگونه در اثر آن زنجیره‌ای از تصمیمات و کارهای اشتباه را در دیگران بوجود آورده‌ام. من شگرف زده و مبهوت شدم، زیرا هرگز تصور نمی‌کردم زندگی و رفتارم تا این اندازه روی تصمیمات و اعمال نزدیکان و دوستانم و کسانی که ملاقت کرده‌ام اثر گذاشته باشد. من به هیچ وجه از آنچه که می‌دیدم خوشحال و راضی نبودم. حقیقت این بود که ثمرۀ زندگی من بسیار اندک، و از بسیاری از جهات خود خواهانه و بدون مهر و شفقت برای دیگران بود.

ناگهان دوباره آن صدا را شنیدم که به من گفت “باید برگردی”. من علی رقم آنچه دیده بودم نمی‌خواستم برگردم و اشتیاق داشتم که بمانم. آن صدا به من گفت “باید برگردی و با تغییر دادن خود به دیگران کمک کنی تا تغییر کنند. پزشکان می‌خواهند تو را عمل کنند، اجازه نده این جراحی انجام شود وگرنه هرگز نخواهی توانست راه بروی. کسی به ملاقات تو خواهد آمد که جواب سوالات تو را خواهد داشت. وقتی که تو را بخوانم دوباره پیش من باز خواهی گشت. اگر به آنچه گفتم عمل کنی آنچه اتفاق افتاده است جبران خواهد شد و بنگر چه چیزی در پیش رو قرار دارد”.

بنگر چه چیزی در پیش رو قرار دارد”. من نگاه کردم و دیدم که زمین درآشفتگی و غوغا است، جنگها و مرگ و مناظری هولناک و شهرها را در حال ویران شدن می‌دیدم. یک کوه در آمریکا آتشفشان کرد و شهرهای زیادی را در تاریکی فرو برد. دولت آمریکا به کل سقوط کرده و مردم برای آذوقه و آب یکدیگر را می‌کشتند. یک انفجار مهیب را در جو زمین دیدم که باعث تخریب زمینهای زیادی شد…ولی دیدم که در نهایت مردمی متفاوت بر روی زمین آمدند که صلح طلب بودند. فقط تعداد کمی شهر قابل سکونت به جای مانده بود، ولی این مردم به نظر راضی و خوشحال می‌رسیدند.
دوباره ندا آمد که وقت آن رسیده که برگردی. دروازۀ بزرگ پشت سرم باز سد و من احساس کردم که از همان راهی که به آنجا آمده‌ام و از آن تونل برگردانده می‌شوم. من وارد جو زمین شدم و رودخانه‌ای را از بالا ‌دیدم. بدنم بی حرکت در بستر رودخانه افتاده بود، و ناگهان چیزی مانند یک شُک الکتریکی بسیار قوی را حس کردم و تکان شدیدی خوردم. چشمان خود را باز کرده و اولین چیزی که دیدم درختان اطراف بودند. درد بسیار شدیدی را در بدنم حس می‌کردم و هر نفس برایم تقلا و زحمت بود….”.
ریکی بالاخره نجات داده شد و به بیمارستان منتقل گردید. پزشکان به او گفتند که باید او را جراحی کنند، زیرا شکستگی استخوانهای پشتش روی عصبهای ستون فقرات او فشار آورده و اگر عمل نشود فلج خواهد ماند. علی رقم هشدار مکرر پزشکان و حتی پافشاری خانواده‌اش او از این امر ممانعت کرد. ریکی می‌گوید که چگونه شبها گریه می‌کرد و در تردید بود که آیا کار درستی کرده که به توصیۀ پزشکان و خانواده اش عمل نکرده است یا نه. بالاخره بعد از چند ماه که او در حالت فلج بود، روزی احساس قلقلک خاصی را در پای خود حس کرده و به درخواست خودش به بخش فیزیوتراپی منتقل شده و توانسته بود بعد از چند ساعت تقلا اولین قدم خود را به سختی بردارد و سپس قدمی دیگر و قدمی دیگر. درمان معجزه آسای او باعث شگفت زدگی تیم پزشکی او شد و تصویرهای رادیولوژی بعدی او نشان داده بودند که فشار روی اعصاب او به کل از بین رفته است!
ریکی می‌گوید که زندگی او در اثر این حادثه کاملاً دگرگون شده و کمک به دیگران برایش اهمیت فوق العاده‌ای پیدا کرده است.
پاسخ
#26
#انسان های عجیب

| ماجرای عجیب پسری که مشتعل میشد! |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

«بندتو سوپینو» نام یک جوان ایتالیایی است که در دهه ۱۹۸۰ میلادی بسیار خبرساز شد. وی هنگامی که ۱۰ سال سن داشت و در سالن انتظار مطب دندانپزشکی در حال مطالعه یک مجله کمیک بود احساس کرد که دستش در حال سوختن است و مجله به طور خود بخود آتش گرفته است.این اولین تجربه او در مواجهه با این توانایی خارق العاده بود. اطرافیان او به مرور متوجه شدند که او می تواند با لمس اشیا و یا حتی خیره شدن به آنها باعث اشتعالشان شود.

حتی یک بار که خواب بود، پیراهنش به طور خود به خودی شروع به شعله ور شدن کرد و باعث آسیب رسیدن به وی شد. گفته می شود که او توانایی ایجاد اختلال در امواج الکترومغناطیس را نیز داشته و یک بار که در کارگاه نجاری پدرش حاضر بوده باعث شده که دستگاه ها از کار بیفتند. پزشکان با مطالعه بدن او، اعلام کردند که چیز غیرعادی وجود ندارد و او سالم است. پدر«ویچنزو فاجیلولو» که یکی از اسقف های واتیکان است با ملاقات این پسر، گفت که او تحت تاثیر جن و ارواح خبیث نیست و البته مورد او جزو موارد معجزه نیز محسوب نمی شود.

یک دکتر فراروانشناس به نام «دمیتریو کروچه» ادعا کرد که می تواند به بندتو راه کنترل این توانایی را آموزش دهد و تا حدی نیز در این کار موفق بود. استیفن کینگ، نویسنده معروف آمریکایی نیز رمانی با نام «آتش افروز» دارد که در سال ۱۹۸۰ تالیف شده و فیلمی نیز بر اساس آن ساخته شده است. در این رمان، دختر کوچکی وجود دارد که هنگام عصبانیت باعث آتش گرفتن اشیای اطراف خود می شود.
پاسخ
آگهی
#27
#اکتوپلاسم

| عکس مرموز کارکنان کارخانه ایرلند |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

این عکس ۱۱۶ سال پیش در کارخانه پنبه در ایرلند از ۱۵ دختر کارگر گرفته شده است و به عنوان عکسی تاریخی چندی پیش در سایت terra femina منتشر شد.

یکی از کاربران سایت با مشاهده عکس مادر بزرگش به شوق می‌آید اما به سرعت موضوعی ترسناک نظرش را جلب می‌کند. روی شانه مادر بزرگ او که الن دونلی نام دارد و در ردیف دوم اولین نفر سمت راست است دستی با ۳ انگشت مشاهده می‌شود این در حالی است که تمامی دختران دست به سینه و به هم چسبیده‌اند.

به نظر می‌رسد موجودی در عکس، مادر بزرگ را از دیگران جدا کرده و به سمت خود می‌کشاند. آیا واقعا آلن دونلی از وجود کسی با خبر بوده که دیگران نمی‌توانستند او را ببینند یا این عکس مونتاژ شده است؟ پاسخی برای این سئوال وجود ندارد. عکس اصلی در دسترس نیست و آلن هم دیگر در این دنیا نیست تا از او سئوال شود!
پاسخ
#28
#اسرار علمی بی پاسخ

| حوادث ماورایی |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

تینا رش، متولد ۲۳ اکتبر ۱۹۶۹، معروفیتش را از آنچه رسانه ها پولترجیست کولومبوس( پولترجیست: پدیده های غیر طبیعی مانند صداهای آزار دهنده، حرکت و پرتاب اشیا که منشا آنها ارواح و منابع ماوراءالطبیعی در نظر گرفته می شود) نامیدند، بدست آورد. در سال ۱۹۸۴ یک سری اتفاقات غیر قابل توضیح که ادعا شده بود بصورت خودجوش در منزل او رخ میدهند، توسط رسانه های خبری پوشش داده شد. این پوشش خبری شامل یک سری عکسهای رنگی که توسط عکاس خبری فرد شانون از روزنامهء کولومبوس اوهایو، آمریکا گرفته شد، می شدند.در این عکسها تینا در حالیکه با گوشی تلفنی در دستش روی صندلی راحتی نشسته و سیم نرم تلفن مقابل او از چپ به راست در فضا معلق است، نشان داده میشود. داستان تینا و عکسهای او در سال ۱۹۹۳ در بخش اسرار حل نشده قرار داده شد.
پاسخ
#29
#اجسام و مکان های تسخیر شده

| شماره موبایل تسخیر شده, شماره مرگ |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

درباره عدد سینزده زیاد شنیده اید که به اعتقاد برخی ها عدد نحسی است یا شماره ۶۶۶ که می گویند شماره شیطان است خب اینبار داستان درباره یک شماره موبایل نحس است!!شماره ای که همه صاحبانش را کشت!!و از آن به بعد به شماره نحس شهرت یافت.آیا این یک شماره نفرین شده است؟یا فقط  حوادث جوری در کنار هم چیده شده اند که اینگونه جلوه می کند!!

این شماره موبایل نفرین شده در مدت ده سال مالکینش را به قتل رساند به همین خاطر “موبی تل” اپراتور موبایل در بلغارستان تصیمیم گرفت این شماره را به حالت تعلیق درآورد. شماره موبایل ۰۸۸۸٫۸۸۸٫۸۸۸  به عنوان شماره تلفن نفرین شده معرفی شد.

داستان این شماره موبایل شبیه داستان های ترسناک و جناییست اولین قربانی این شماره نحس “ولادیمر گراشنوف” رئیس هیئت مدیره شرکت “موبی تل” بود که در سال ۲۰۰۱ در اثر ابتلا به سرطان درحالی که تنها ۴۸ سال داشت درگذشت. باوجود این شایعاتی مبنی بر اینکه این مدیر با یک مسمومیت رادیواکتیوی کشته شده است وجود دارد.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

سپس این شماره به دست “کنستانتین دیمیتروف” رئیس مافیای بلغارستان رسید که در سال ۲۰۰۳ در طول بازدید از امپراتوری مافیایی خود در آمستردام به قتل رسید. در آن زمان دیمیتروف تنها ۳۱ سال داشت و درحالی که مشغول خوردن شام بود کشته شد.

سومین مالک بد اقبال شماره موبایل ۰۸۸۸٫۸۸۸٫۸۸۸ “کنستانتین دیشلیف” نام داشت که تاجر بود. وی نیز که مظنون به قاچاق کوکائین بود در سوفیا، پایتخت بلغارستان خارج از یک رستوران هندی در سال ۲۰۰۵ به قتل رسید.از آن زمان هیچکس حاضر به استفاده از این شماره تلفن نشد تا اینکه اپراتور “موبی تل” در روزهای اخیر اعلام کرد که تصمیم به غیرفعال کردن این شماره دارد.
پاسخ
#30
#دانشمندان و نوابغ

| آخرین جمله تکان دهنده ادیسون هنگام مرگ |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 3

همانطور که همه میدانند توماس ادیسون اختراعات زیادی کرده اما در بین آن همه اختراعات, اختراع لامپ اولین و برجسته ترین اختراع او بود. همه ادیسون رو با اختراع لامپ میشناسیم. ادیسون در نظر خیلی ها محبوب است و در همان حالت از دید خیلی ها بسیار منفور است بدلیل دزدی هایی که از طرح ها و اختراعات نیکولا تسلا کرد و چند عدد از اختراعات او را به نام خود ثبت کرد.

ادیسون قبل از مرگش دقیقا در زمانی که در بیمارستان بستری بود در حالت کما قرار داشت. داخل بخشی که ادیسون در آن بستری بود سکوت عجیبی وجود داشت و جز صدای تنفس های او با دستگاه اکسیژن و وسایل وصل شده به او صدای دیگری نمی آمد و در همان حالت که همسرش دستان او را در میان دستانش گرفته بود توماس ادیسون یکباره به هوش آمده و به حالت نشسته تغییر وضعیت داده و به روبرویش خیره میشود (در برخی منابع دیگه آمده که به بالای سر خود خیره میشود) و بعد از چند ثانیه مکث رو میکند به همسرش و میگوید: تعجب میکنم! آنجا بسیار زیباست! و بلافاصله بعد گفتن این جمله به آرامی جان خود را از دست میدهد.

این مخترع بزرگ پیرامون این عبارت خود توضیحی نداد و هیچکس نتوانست منظور او را از این سخن دریابد. ایا او لحظاتی پیش از مرگ, دنیای پس ازمرگ رادیده بود؟
پاسخ
 سپاس شده توسط Itsali


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Music • ꒱ سابلیمینال اتاق زمان ☆ ・ྀ༊ ꒰ •
Lightbulb دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ]
  اتاق خواب عروس های بلوچی(عکس)
  طراحی داخلی اتاق خواب
  زن در اتاق عمل
  ☀☀☀چراغی که اتاق را به سرزمین عجایب تبدیل می کند☀☀☀
  دختر داریوش اقبالی مجری مشهور " اتاق خبر "
  انتخاب فرش و قالی در دکوراسیون منزل اتاق
  ♕♕اتاق بازی پرنسس کوچولوهای ثروتمند♕♕
  كلماتی كه دوست ندارید در اتاق عمل بشنوید

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان