امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠

#31
#افراد تسخیر شده

| آنه لیز میشل اولین دختر جن زده تاریخ |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

آنه لیز میشل دختری که توسط شیاطین تسخیر شد/متولد سال ۱۹۵۲ و فوت شده در ۱۹۷۶/اولین بار یک زن مسن تشخیص داد که آنه لیز توسط شیاطین تسخیر شده است،او متوجه شد که آنه لیز از تصویر عیسی(ع) دوری میکند و از نوشیدن آب مقدس طفره میرود.مراسم جن گیری توسط دو کشیش بیش از ۱۰ ماه ادامه یافت و نتیجه ای در بر نداشت/در بعضی از این جلسات صدای آنه لیز ضبط میشد.فیلم جنگیر(exoricm) از اتفاق زندگی این دختر ساخته شده بود

داستان کامل

ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۹۶۸ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ۱۷ ﺳﺎﻝ ﺳﻦ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻭ ﺗﺸﻨﺞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ۱۹۶۹ ﺍﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺣﻤﻠﻪ ﺻﺮﻉ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ. ﺳﭙﺲ ﺍﻭ ﺗﺤﺖ ﻧﻈﺮ ﯾﮏ ﻣﺘﺨﺼﺺ ﻣﻐﺰ ﻭ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺰﺷﮏ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺻﺮﻉ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺗﺸﻨﺞ ﺭﻧﺞ ﻣﯽﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺁﻧﻪ ﻟﯿﺰ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ ﺑﻄﻮﺭﯾﮑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﺍﺷﯿﺎ ﻭ ﺍﺟﺴﺎﻡ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ، ﺍﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺷﺪﻩ ﻫﺴﺘﯽ !! ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۹۷۳ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺭﻧﺞ ﻣﯽﺑﺮﺩ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۹۷۵ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺡ ﺍﻭ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻬﺖ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﺻﺮﻑ ﻧﻈﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺟﻦ ﮔﯿﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﻋﻼﺋﻢ ﺁﻧﻪ ﻟﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺳﮑﯿﺰﻭﻓﺮﻧﯽ ﺭﻧﺞ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﺜﺒﺖ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﺍﻭ ﻗﻀﯿﻪ ﻓﺮﻕ ﻣﯽﮐﺮﺩ. ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﺴﻦ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﻧﻪ ﻟﯿﺰ ﺗﻮﺳﻂ ﺷﯿﺎﻃﯿﻦ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﻧﻪ ﻟﯿﺰ ﺍﺯ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻋﯿﺴﯽ ‏( ﻉ‏) ﺩﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﺁﺏ ﻣﻘﺪﺱ ﻃﻔﺮﻩ ﻣﯽﺭﻭﺩ. ﺍﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺑﺪﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻮﯼ ﺟﻬﻨﻢ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺁﻧﻪ ﻟﯿﺰ ﺍﺳﺘﺸﻤﺎﻡ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﯾﮏ ﺟﻨﮕﯿﺮ ﺑﻪ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺍﻭ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻬﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺟﻦ ﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﺍﺳﻘﻒ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﺑﺎﺭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﺟﻠﺴﺎﺕ ﺟﻦ ﮔﯿﺮﯼ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﻭ ﮐﺸﯿﺸﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺍﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ. ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﮕﺲ ﻭ ﻋﻨﮑﺒﻮﺕ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﺧﻮﺩﺵ. ﺍﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻋﺠﯿﺐ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺰ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺜﺎﻝ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺳﯿﻨﻪ ﺧﯿﺰ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﯾﮏ ﻣﯿﺰ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﮓ ﻭﺍﻕ ﻭﺍﻕ ﻣﯽﮐﺮﺩ. ﺍﻭ ﺍﻏﻠﺐ ﺳﺎﻋﺖﺟﯿﻎ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺍﻣﺮﯼ ﻋﺎﺩﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻥ ﺍﻭ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪ ﻭ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﺩ. ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺟﻦ ﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻭﯼ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ۱۰ ﻣﺎﻩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﺘﯿﺠﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺿﻌﯿﻒ ﻭ ﺿﻌﯿﻒﺗﺮ ﺷﺪ.
ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۹۷۸ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ۲ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻭﯼ، ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺍﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻧﺒﺶ ﻗﺒﺮ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﻫﻨﺪ. ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﭘﯿﻐﺎﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺭﺍﻫﺒﻪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻣﺒﻨﯽ ﺑﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺟﺴﺪ ﺁﻧﻪ ﻟﯿﺰ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﺒﺶ ﻗﺒﺮ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺟﺴﺪ ﺍﻭ ﻓﺎﺳﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﭘﺨﺶ ﺗﺼﺎﻭﯾﺮ ﺟﺴﺪ ﻭﯼ ﺻﺎﺩﺭ ﻧﺸﺪ. ﺁﻧﻪ ﻟﯿﺰ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﻋﻤﺮﺵ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺸﯿﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻃﻠﺐ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﮐﻨﺪ. ﺍﻭ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻭ ﮐﺸﯿﺸﺎﻥ ﮐﻠﯿﺴﺎﻫﺎﯼ ﻣﺪﺭﻥ ﻣﻄﺎﻟﺒﯽ ﺭﺍ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﮐﺮﺩ. ﺁﻧﻪ ﻟﯿﺰ ﻭ ﺳﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺪﺭﺵ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﯼ ﻣﻌﺘﻘﺪﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﮐﺎﺗﻮﻟﯿﮏ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﻣﺮﮒ ﺁﻧﻪ ﻟﯿﺰ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺷﺪﻧﺪ. ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﻭ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺩﻭ ﮐﺸﯿﺸﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺟﻦ ﮔﯿﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ. ﮔﻮﯾﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ۶ ﻣﺎﻩ ﺣﺒﺲ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺷﺪﻧﺪ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺍﻣﺎ ﻧﮑﺘﻪ ﺁﺧﺮ ﻭ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﻭ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﮐﺮﺩ: ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺛﺮ ﻋﯿﺴﯽ ﻣﺴﯿﺢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﯾﺪﻡ. ﺍﻭ ﻣُﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺨﺪﺍ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺩﺭ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺁﻧﻪ ﻟﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻋﯿﺴﯽ ﻣﺴﯿﺢ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻋﯿﺴﯽ ﻣﺴﯿﺢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻠﯿﺐ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪﻧﺪ، ﺩﺭ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺍﻭ ﺳﻮﺭﺍﺥﻫﺎﯾﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﮔﻮﯾﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻪ ﻟﯿﺰ ﭘﯿﺶ ﺁﻣﺪ، ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ.

پاسخ
 سپاس شده توسط jookeerr
آگهی
#32
#مطالب فوق علمی

| آیا زمان وجود دارد یا توهم ساخت ذهن بشر است؟ |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

با گذشت چندین قرن‌ هنوز هم معمای زمان، حل نشده و همچنان برای فلاسفه، دانشمندان و فیزیکدانان درک آن چالش‌برانگیز است، اما جالب‌تر آنکه برخی از دانشمندان مطمئن نیستند که آیا زمان وجود دارد یا نه. تنها چیزی که واقعی به نظر می‌رسد و هر لحظه تجربه می‌کنیم زمان حال است. زمانی که به چشم به هم‌زدنی به صندوق عدم می‌رود و به گذشته تبدیل می‌شود. برای شما و من زمان فقط در جهت رو به جلو حرکت می‌کند که به «پیکان زمان» معروف است.

ما توسط زمان تغییراتی را که به طور پیوسته در جهان اتفاق می‌افتد ردیابی می‌کنیم. زمان ناشی از پویایی جهان می‌باشد یا می‌توان گفت، که پویایی امکان‌پذیر است، چرا که زمان وجود دارد. در واقع می‌توان گفت که زمان بایست ابداع شده باشد تا فضا و مکان ساخته شود و همه چیز در یک موقعیت اتفاق نیفتد! منظور ما از زمان مجموعه‌ای از تغییرات و حوادثی است که به وقوع می‌پیوندد. از رویدادهایی که به صورت دوره‌ای رخ می‌دهند، مانند طلوع و غروب آفتاب، چرخش زمین به دور خورشید برای درجه‌بندی و اندازه‌‌گیری زمان استفاده می‌شود. ساعتهای ما برای پیگیری زمان با این رویدادها که به صورت دوره‌ای تکرار می‌شوند هماهنگ شده است. پس می‌توان گفت که زمان را تنها با تغییراتی که در جهان مادی رخ می‌دهد حس می‌کنیم و می‌فهمیم. به بیان ساده‌تر، زمان تغییر است.

توهم زمان
مشکل زمان تقریبا از یک قرن قبل آغاز شد، وقتی نظریه‌های نسبیت خاص و نسبیت عام اینشتین، تصور معمول از زمان را به عنوان یک ثابت جهانی درهم ریخت. یکی از پیامدهایش آن بود که گذشته، حال و‌ آینده مطلق نیستند. نظریه‌های اینشتین همچنین چالشی جدی در فیزیک به‌وجود آورد، زیرا قوانین نسبیت عام (که گرانش و ساختار بزرگ مقیاس جهان را توصیف می‌کند) با قوانین فیزیک کوانتومی (که بر جهان خرد حکومت می‌کند) ناسازگار به‌نظر می‌رسد.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

حدود چهار دهه پیش دو فیزیکدان مشهور یعنی جان ویلر که در آن زمان در دانشگاه پرینستون بود و برایس دویت از دانشگاه کارولینای‌شمالی، معادله‌ای عجیب و خارق‌العاده ارائه دادند که چارچوبی ممکن برای سازگاری بخشیدن به نسبیت و مکانیک کوانتومی فراهم می‌کرد. اما معادله ویلر-دویت همواره مناقشه‌برانگیز بوده است، زیرا به سهم خودش پیچیدگی عجیب‌تری از فهم ما نسبت به زمان به نظریه نسبیت اضافه کرده است. کارلو روولی، فیزیکدانی از دانشگاه مارسی در فرانسه می‌گوید: زمان ناگهان از معادله ویلر-دویت ناپدید می‌شود و این موضوعی است که برای بسیاری از نظریه‌پردازان معما شده است.

شاید بهترین راه برای فکر کردن درباره واقعیت کوانتومی کنار گذاشتن زمان باشد. به این ترتیب توصیف بنیادی از جهان باید بی‌زمان باشد. تا به حال هیچ‌کس در استفاده از معادله ویلر-دویت برای یکی‌کردن نظریه کوانتوم و نسبیت عام موفق نشده است. با این حال اقلیت قابل‌توجهی از فیزیکدان‌ها شامل روولی معتقدند هر نظریه موفقی از تلفیق دو شاهکار فیزیک قرن بیستم نهایتا جهانی را توصیف خواهد کرد که در آن زمان به‌طور اجتناب‌ناپذیری وجود ندارد.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

فیزیکدان و فیلسوف دانشگاه آکسفورد «جولیان باربور» در کتاب خود «پایان زمان» که در سال ۱۹۹۹ انتشار یافت، پاسخ جالبی را برای این معما مطرح کرده است. بنا به اعتقاد او، تمام جهان را می‌توان به مانند فریم‌های فیلم سینمایی تشبیه کرد. همانطور که در کل فریم‌های یک فیلم چیزی بنام زمان وجود ندارد در تمام کیهان هم مفهومی به نام زمان وجود ندارد و جهان همیشه مثل فریم‌های فیلم سینمایی کیهانی فقط در زمان حال حضور دارد. یعنی به جای مفهوم زمان، تغییرات جهان را می‌توان صرفا با مجموعه‌ای از لحظات زمان حال کیهان وصف کرد.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4
کارلو روولی «carlo rovelli» فیزیکدان ایتالیایی

فیزیکدان ایتالیایی «کارلو روولی» می‌گوید: گرچه ما در ظاهر تغییر زمان را حس می‌کنیم، اما این حس درواقع توهمی بیش نیست. روولی به همراه آلن کان، ریاضیدان مشهور فرانسوی تلاش می‌کنند تا بطور دقیق‌تر چگونگی حقیقت بی زمان، که می‌تواند تصور گذشت زمان را برای ما به وجود آورد را، درک کند. طبق ایده‌ی آنها که «زمان گرمایی» نام گرفته است، همانطور که دما نتیجه‌ی رفتار آماری توده‌ی عظیمی از مولکول‌هاست، زمان نتیجه‌ی رفتار آماری جهان است.

البته برای آنکه بتوان فرضیه‌ی زمان گرمایی را روی کل جهان اعمال کرد، لازم است ابتدا نظریه‌ی کوانتومی گرانش را در اختیار داشته باشیم؛ نظریه‌ای که به رغم تلاش گسترده فیزیکدانان هنوز حاصل نشده است. با این وجود، همین که یک مدل ساده از تابش پس زمینه‌ی کیهانی هم توانسته براساس فرضیه زمان گرمایی به نتایج واقعی بیانجامد، بسیار امید‌بخش است. روولی می‌گوید: در نظریه‌ی گرانش کوانتومی، مفهوم زمان اساسا نقش می‌بازد. همین نکته همواره یکی از مسائل اساسی مطرح در ارتباط با این نظریه بوده است، اکنون ما مدل ساده خود را براساس فرضیه زمان گرمایی عملا نشان داده‌ایم که در حین اینکه مفهوم زمان در آن جایی ندارد، اما در عین حال می‌تواند رفتار جهانی شبیه جهان ما را بخوبی توصیف کند.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

آنچه بعد زمان را منحصر‌به‌فرد می‌کند این است که در این بعد شما تنها می‌توانید به جلو سفر کنید. این امر پیامدهای عمیقی با خود دارد. این قضیه از قانون علیت، که در واقع همان قانون علت و معلول است، حمایت می‌کند. بدین ترتیب علت قبل از معلول به وقوع می‌پیوندد و این اتفاق برعکس نمی‌افتد. این برگشت‌ناپذیری زمان از مفهوم آنتروپی ناشی شده است. اگر علم ترمودینامیک را مطالعه کرده باشید به این قانون برخواهید خورد که آنتروپی یا اختلال در جهان همواره افزایش می‌یابد، و هرگز نمی‌توان آن را کاهش داد. می‌توانید قانون آنتروپی را تنها با مشاهده ماهیت غیر قابل‌ برگشت پدیده‌های طبیعی درک کنید. به این معنا که اگر فنجانی بیفتد و بشکند هرگز نمی‌توان همه اتم‌های آن را دو باره سرجای خود قرار داد و آن را به همان شرایط قبلی برگرداند.

در هر نظامی همواره بی‌نظمی افزایش می‌یابد. افزایش آنتروپی یک طرفه است، درست مثل زمان که یک طرفه است. بنابراین تصادفی نیست که پیکان ترمودینامیکی زمان و پیکان گذر زمان در یک جهت هستند و هر دو قانون علیت را حمایت می‌کنند. در نتیجه عقب بردن زمان و سفر به گذشته غیر ممکن است چرا که با قانون علیت و آنتروپی مطابقت نداشته و آنها را نقض می‌کند. با این وجود نسبیت خاص امکان سفر در زمان را در آینده محتمل می‌داند.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

پیکان زمان بیشتر به جهت زمان می‌پردازد به اعتقاد بسیار از دانشمندان وقتی ذرات ریز یا یکدیگر برخورد کرده و واکنش می‌دهند که رفتارهای آنها قابل توجیه با فیزیک کلاسیک باشد، زمان شکل می‌گیرد. کل عالم و تمام اجزای آن نمی‌توانند توسط گرانش فقط در جهت گذشته، آینده و حال دنبال شوند. این به یکی از بزرگ‌ترین مشکلات فیزیک یعنی ایجاد ارتباط بین مکانیک کوانتوم و کلاسیک برمی‌گردد. در مکانیک کوانتوم ذره‌ها می‌توانند برهم‌نهی داشته باشند. یعنی یک الکترون می‌تواند در لحظه‌، در یکی از دو مکان‌ها قرار داشته باشد، و هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید در کدام مکان قرار دارد تا اینکه الکترون مشاهده شود.

همانطور که روولی توضیح می‌دهد، در مکانیک کوانتومی تمام ذرات ماده و همچنین انرژی را می‌توان به صورت موج توصیف کرد. موج نیز یک ویژگی غیرعادی دارد، تعداد نامحدودی از آن می‌تواند در یک مکان وجود داشته باشد. اگر روزی نشان داده شود که زمان و مکان از کوانتا تشکیل یافته‌اند، تمام آنها می‌توانند در یک نقطه بدون بعد روی هم تلنبار شوند.

روولی می‌گوید:

به معنایی فضا و زمان در این تصویر ذوب می‌شوند. دیگر فضا وجود ندارد، تنها کوانتاهایی وجود دارند که روی کوانتاهای دیگر بدون اینکه در فضا غرق شوند. روولی به همراه یکی از مهمترین ریاضیدانان دنیا یعنی آلن کونس از کالج فرانسه در پاریس روی این موضوع کار کرده است.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

آنها همراه هم چارچوبی را ارائه داده‌اند که نشان می‌دهد، چگونه آنچه ما به عنوان زمان تجربه می‌کنیم ممکن است از یک واقعیت بی‌زمان و بنیادی‌تر ظهور یافته باشد. همان‌گونه که روولی توصیف می‌کند، زمان احتمالا یک مفهوم تقریبی است که در ابعاد بزرگ ظاهر می‌شود. کمی شبیه مفهوم سطح آب که از لحاظ ماکروسکوپی معنا دارد اما در ابعاد اتمی معنای خود را از دست می‌دهد.

روولی با فهمیدن اینکه توضیحاتش ممکن است راز زمان را عمیق‌تر کند، می‌گوید:

بیشتر دانش فعلی ما روزی گیج‌کننده به نظر می‌رسید. من فهمیده‌ام که این تصویر مشهودی نیست. اما این موضوع فیزیک بنیادی است یافتن روش‌های جدید فکر کردن درباره جهان و دیدن اینکه آیا این روش‌ها کار می‌کنند یا نه. من فکر می‌کنم وقتی گالیله گفت زمین می‌چرخد، به همین شکل غیرقابل فهم بود. فضا برای کوپرنیک شبیه فضا برای نیوتن نبود و فضا برای نیوتن مانند فضا برای اینشتین نبود. ما همیشه کمی بیشتر می‌آموزیم.

روولی احساس می‌کند که یک انقلاب دیگر در مفهوم زمان به همین زودی اتفاق می‌افتد. وقتی مقاله ۱۹۰۵ اینشتین منتشر شد، تفکر مردم درباره فضا-زمان را تغییر داد. ما دوباره در آستانه‌ واقعه‌ای شبیه آن هستیم. وقتی گردوخاک‌ها فرو نشینند، زمان هرچه که باشد می‌تواند حتی عجیب‌تر و وهم‌انگیزتر از چیزی باشد که اینشتین می‌توانست تصور کند.
پاسخ
#33
#آزمایش های سری

| پروژه ۱/۴, پروژه اتمی جزیره مارشال |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

پروژه ۱/۴ مطالعات پزشکی بود که آمریکا روی ساکنان جزیره مارشال (Marshall) در اقیانوس آرام انجام داد. ساکنان این جزیره در سال ۱۹۵۴ تحت اولین آزمایش اتمی قرار گرفتند تا پزشکان با مطالعه روی افراد این جزیره به تاثیر قرار گرفتن در معرض رادیواکتیویته پی ببرند. این آزمایش تاثیرات بسیار وحشتناک و مخربی داشت. نتیجه این آزمایشات به شرح زیر بود.

در اولین دهه بعد از انفجار رادیواکتیو, زنان جزیره نوزادان مرده به دنیا می آوردند که البته رفته رفته رو به بهبودی رفتند و وضعیت عادی پیدا کردند اما اختلال های رشدی در کودکان شدت گرفت و تا سالیان سال تاثیر رادیواکتیو روی کودکان غیرقابل انکار بود. بسیاری از کودکان جزیره دچار سرطان تیروئید شدند و تا سال ۱۹۷۴ یک سوم از کودکان دچار نئوپلاسم یعنی رشد غیرطبیعی بافت های بدن شدند.
پاسخ
#34
#جادوگران واقعی

| دنیل دانگلاس هام, مدیوم معروف (Daniel Dunglas Home) |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

دنیل دانگلاس هام (Daniel Dunglas Home) زاده اسکاتلند در تاریخ ۲۰ مارس ۱۸۳۳، هری هودینی وی را یکی از بهترین مدیوم ها برشمرد. خانواده مادری اش منجمله دو عموی مادرش مکنزی ک اروگهارت واسطه هایی معروف بودند. او در یکسالگی به خاله اش مری کوک (Mary Cook) در آدینبورگ (Edinburgh) سپرده شد زیرا مادرش نمیتوانست تکفل هشت فرزند را به عهده بگیرد. در روایاتی گفته شده که او در دوران طفولیت وقتی در کالسکه اش بوده، کالسکه خود به خود حرکت میکرده.

مری کوک (Mary Cook) به کنکتیکت (Connecticut) نقل مکان کرد و در مکان جدید زندگی اش مدام صدای ضربات به دیوار ها به گوش میرسید و مبلمان به خودی خود حرکت میکردند. خانوم کوک بر روی اثاثیه انجیل گذاشت. صداها برای همسایگان آزار دهنده شده بود و کشیش تصور میکرد آنجا تسخیر شده است و تمامی این اتفاقات از زمانی که هام حضور داشت رخ داد. کوک او را از خانه اش بیرون کرد. هام در ۱۸ سالگی مدتی در خانه دوستش در همان شهر اسکان داشت. او نخستین نمایش خود را در سال ۱۸۵۱ اجرا نمود: یک میز که خود به خود حرکت میکرد و کسی نمیتوانست آن را متوقف کند.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

جراید درباره آن جنجال بچا کرد و او در نیوانگلند (New England) مشهور شد با این عنوان که او قادر به برقراری ارتباط با ارواح درگذشتگان است. در منزل روفوس المر (Rufus Elmer) در اسپرینگفیلد ماساچوست مدتا مستقر بود و روزانه ۷ بار نمایش اجرا میکرد که تماما با استقبال افراد بیشماری همراه بود منجمله پرفسور های هاروارد و قضات و همه هم معتقد بودند که او یک نابغه است. ۵ مرد به روی میزی نشستند و میز خود به خود به حرکت در آمده و دور تا دور صحنه میچرخید و نوری فسفری رنگ از دیوار ها ساطع میشد. هام در کتابی به نام “وقایع زندگی من” نوشت که در منزل یکی از تجار ابرشم به نام چنی (cheney) در آگوست ۱۸۵۲ در برابر عده ای در هوه معلق شده تا ارتفاع سقف بالا رفت که همراه بود با لرزش شدید اثاثیه و صدای بلند ضربات که این اصوات به طرز بی سابقه ای به بیشترین حد خود رسیده بود.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

یکی از سرسخت ترین منتقدین به نام داکری (Thackeray) نویسنده “نمایشگاه غرور” (Vanity Fair) در کتابش بیان نمود که کار های خود خزعبل و مهملاتی خسته کننده و مخصوص خرافه پرستان است، هر چند با دیدن حرکت میز تحت تاثیر قرار گرفت. ویلیام کروکس (William Crooks) نقل کرده که همه به آرامی دیدم که او به آرامی تا ارتفاع ۶ فوتی کف اتاق سعود کرد و به مدت ۱۰ ثانیه در انحال بود. وی با کاخ تویلری پاریس دعوت شد و برای ناپلئون سوم و ملکه سوفیا این پدیده ها را به نمایش بگذارد.

ملکه سوفیا در خاطراتش ثبت کرده که:

من ۴ مرتبه او را دیدم، طی جلسات حس میکردم دستی نامرئی به انگشتانم ضربه میزند. وی گوی سنگین طلایی را بین حضار بدون لمس آن به حرکت در آورد. دستمال من در هوا غوطه ور شد و گره خورد و به سوی من بازگشت. فوق العاده خوشحالم که او را دیدم. او قادر به تقلید تمام پدیده های پولتر گایستی بود و هرگز در منزل شخصی خود اجرا نمیکرد.

در اوایل سال ۱۸۵۴ پزشکان تشخیص دادند که مبتلا به سل است. اوج موفقیت وی در ۱۸۶۸ بود، زمانیکه در هوا شناور بود، خارج و از پنجره ای دیگر از وارد شد. او دو مرتبه ازدواج کرد. همسر اولش الکساندریا (Alexandria) بر اثر سل در سال ۱۸۶۲ فوت کرد. لرد آدار در کتابی که در ۱۸۶۹ منتشر نموده ادعا کرده، که با هام روابط همجنسگرایانه داشته است. در ۱۸۷۱ با جولی دل (julie Del Gloumeline) وصلت نمود، که از اشرف روسیه بود‌: پس از بیش از ۱۵۰۰ اجرا، هام در اقر تشدید سل در سال ۱۸۸۶ درگذشت و در گورستان (St Germain en Laye) دفن شد.
پاسخ
#35
#قاتل و مقتول ها

| هنری لی لوکاس |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

هنری لی لوکاس قاتل زنجیره‌ای آمریکایی برای چندین سال در اواسط دهه ۸۰ لقب «منفورترین زندانی» را در بند اعدامیان از آن خود کرده بود.
والدین وی به مشروبخواری معروف بودند و ویولا مادر وی خانواده را با شلاق اداره و غالباً فرزندانش را مجبور به کار کردن می‌کرد. «اندرسون» پدر «هنری» روزی در حال مستی در حادثه‌ای به زیر قطار می‌رود و پاهایش را از دست می‌دهد. پس از آن «اندرسون» در یک گوشه از خیابان به روی زمین می‌نشست و خودکار می‌فروخت، در حالی که ویولا برای کسب درآمد بلیت فروشی می‌کرد. «لوکاس» هشت برادر و خواهر داشت که بسیاری از آنها طی سالها مجبور شدند به مراکز نگهداری از کودکان، خانه بستگان و منازل مردم بروند. «ویولا» به دلایلی «هنری» را پیش خود نگه داشت. وی غالباً «هنری» را کتک می‌زد و پدرش هم از این امر بی نصیب نمی‌ماند. «اندرسون» که از دیدن این صحنه‌ها آزرده شده بود، شبی را در هوای سرد در خارج از خانه سپری کرد که به بیماری مهلک ذات الریه مبتلا شد. «لوکاس» هنگامی که در سال ۱۹۴۳ وارد مدرسه شد، «ویولا» وی را با لباسی نامرتب و همواره بدون کفش به مدرسه می‌فرستاد. یک روز «لوکاس» در حالی به خانه بازگشت که کفشهایی را به پا داشت که معلمش به وی هدیه داده بود و این امر سبب شد از ویولا کتک سختی بخورد.

گفته می‌شود وی در دوران نوجوانی با برادر ناتنی خود رفتار خوبی نداشته و گلوی حیوانات را با چاقو می‌برید. در ۱۷ سالگی یکی از برادران «لوکاس» به طور اتفاقی با چاقو به چشم وی زد. وی چندین روز با چشم آسیب دیده در خانه ماند تا اینکه کسی وی را به دکتر برد و پزشک چشم وی را در آورد و گلوله‌ای شیشه‌ای جای آن گذاشت.
او مادرش را نیز با سنگدلی تمام به قتل رساند. با این حال، لقب وی نه به خاطر ارتکاب سه قتل، بلکه به خاطر این بود که در صدها فقره قتل دیگر دست داشت؛ مردی خونسرد که افکار شیطانی در سر می‌پروراند.
لوکاس در سال ۱۹۸۴ به مرگ محکوم شد و البته محکومیت وی به خاطر قتل مادر خود در سال ۱۹۶۰ یا اذیت و آزار و قتل «کیت ریچ» ۸۲ ساله اهل تگزاس یا حتی قتل و مثله کردن «بکی پاول» دوست دختر خود در سال ۱۹۸۲ نبود. بر عکس وی به خاطر تجاوز و قتل زنی ملقب به «جوراب نارنجی» در سال ۱۹۷۹ به مرگ محکوم شد که ظاهراً هیچ‌گاه با وی دیداری نداشته است.

لوکاس پس از آنکه ۱۰ سال را به دلیل قتل مادر خود در زندان سپری کرد، مورد عفو مشروط قرار گرفت و دوباره قتلی دیگر مرتکب شد. در جریان دومین محاکمه در سال ۱۹۸۳ به اتهام قتل، لوکاس با اظهاراتش دادگاه را شوکه کرد؛ زیرا نه تنها اعتراف کرد «ریچ» را کشته، بلکه اعلام کرد بیش از ۱۰۰ نفر دیگر را نیز به کام مرگ فرستاده است.

در پی اعترافات لوکاس، کارآگاهان و مأموران تحقیق از ۱۹ ایالت برای بازجویی از وی به صف شدند، در حالی که تیمی ضربتی برای کمک به قضات ۲۴ ساعته مشغول فعالیت بودند تا پرونده ۶۰۰ قتلی را که ممکن بود لوکاس سرانجام برعهده بگیرد، حل کنند.

نگرش کلی لوکاس در بازجویی که در زندان انجام داد، این گونه بود: من هیچ احساسی در کشتن دیگران نداشتم. برای من کشتن مثل نوشیدن یک لیوان آب بود. در حالی که لوکاس یکی پس از دیگری به قتلها اعتراف می‌کرد، ۲۰۰ پرونده قتل مختومه اعلام شد، در حالی که قاتلان واقعی از این امر خوشحال به نظر می‌رسیدند. چه عاملی باعث شد که این همه کارآگاهان ورزیده بارها با اعترافات لوکاس فریب بخورند؟ «ولدون لوکاس»، کلانتر «دنتون کانتی تگزاس» یک بار این گونه گفته بود:

لوکاس می‌تواند به هر بازپرسی بقبولاند که حرفهایش را بپذیرد. «لوکاس» در صدها فقره قتل دیگر دست داشت. او طی بازجوییها به قتلهایی اعتراف می‌کرد که مرتکب نشده بود. برای «لوکاس»، این یک بازی بود، بازی که در آن پیروز شد.
پاسخ
#36
#علوم غریبه

| برون فکنی |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

وقتی شما میخوابید،خواب میبینید همین خواب یه جور برون فکنیه البته خیلی مبهم.برون فکنی یعنی این که روحتون  رو از بدنتون بیارید بیرون(البته قسمتی از روح رو) و هر جا که خواستید برید و همه چیز رو ببینید و هیچ کس شما رو  نبینه و اون چیز هایی که شما دیدید ، همه واقعا در اون لحظه در حال وقوع بودن.یعنی ممکنه الان یکی برون فکنی  کرده باشه،و شما الان دارید این مطلب رو میخونید،اون طرف شما رو همین الان ببینه و وقتی که اون طرف به جسمش  برگرده تمامی چیز هایی که تو برون فکنی دیده بود رو یادش میاد.پس همین طوری میشه از همه چی سر دراورد.  ولی این کار خوبی نیست و ممکنه که خدا هم شما رو در حال برون فکنی به طرف خودش هدایت کنه! و دیگه  برنگردین! و همون طوری تو خواب بمیرین پس مراقب رفتارتون باشید.

چون شما تو برون فکنی جسم فیزیکی ندارید،پس هیچ تغییری نمیتونید تو دنیای فیزیکی انجام بدین،اما در دنیای  خودتون میتونید تغییرات یا اثراتی بذارید که بعدا میگم.

هر کسی در طول زندگی خودش حد اقل دو بار برون فکنی کرده چه خواسته و چه ناخواسته.دست خودش نبوده  و یکی از علائمش اینه که وقتی خوابید فکر میکنید نمیتونید تکون بخورید،یا هر چی داد میزنید صداتون در نمیاد!  یا این که یه چیزی افتاده روتون نمیتونید حرکت کنید و ممکنه در اون لحظه حتی گریه هم بکنید چون حالت بدیه  اگه این اتفاق ها در شما رخ داده بدونید که یه نوع برون فکنی ساده انجام شده . اگه اتفاق نیافتاده،بازم برون  فکنی کردید،ولی یادتون نمونده وقتی که از خواب بیدار شدین!

برون فکنی یه خطراتی داره که اگه از خطراتش آکاه نباشید،ممکنه باعث فلج شدن یا حتی فشار های روحی  و عصبی(حالا من نمیدونم بش چی میگید) یا احتمال جن زدگی و حتی مرگ داره!

روش های برون فکنی بهتره که یه دعایی قرآنی آیه الکرسی یه چیزی بخونید که اتفاقی  نیافته): وقتی که خوابتون میاد به سقف نگاه کنید،آرامش داشته باشید ، حالا دستاتون رو طوری  که خسته نمیشید بالا نگه دارید(میتونید از آرنج به بعد رو بالا نگه دارید)حالا کم کم خسته تر  میشید و کم کم میرید تو خواب ولی تا میخواد خوابتون ببره،دستتون خود به خود میافته و شما  با اون ضربه بیدار میشید،تا بیدار شدید دوباره دستتون رو به حالت قبلی برگردونید و دوباره  همون اتفاق قبلی میافته.یعنی شما میخواید بخوابید،ولی بیدار میشید.  انقدر این کارو بکنید که دیگه کاملا برید تو حالت خواب و بیداری،بعد از یه مدت احساس میکنید  که بدون بالا نگه داشتن دست هم میتونید خودتون رو در حالت خواب و بیداری نگه دارید. (تا وقتی که مطمئن نشدید،دستتون رو نخوابونید) حالا شما نه دستتون بالاست نه تو خوابید  اگه اول با دست کاری نکنید،به احتمال صد درصد به خواب میرید ولی الان دیگه به مرحله ای  رسیدید که بین حالت خواب و بیداری هستید و این حالتو با جسمتون انجام نمیدین،با تمرکز هست که شما در این حالت باقی موندین.حالا چشماتون رو ببندین،به بین دو ابرو تمرکز کنید  البته نه تمرکزی که آرامشتون رو به هم بزنه و از حالت خواب و بیداری کاملا بیدار شید. (کلا بذارید بگم که وقتی بیدارید،در جا به خواب نمیرید و اول از حالتی عبور میکنید ، بعد به  خواب میرید،این حالت همون حالت خواب و بیداری هست،ما هم میخوایم که در این حالت  به خواب نریم و همین طوری در حالت خواب بیداری باشیم،چون برون فکنی در این حالت  رخ میده،حالا متوجه شدید؟!) دوباره برمیگردیم به همون تمرین  به ناحیه ی بین دو ابرو تمرکز کنید،حدودا تا وقتی که احساس کنید خیلی به این ناحیه تمرکز  کردید.حالا چشماتون رو باز کنید(از این جا به بعد میتونید یکی از روش های زیر رو انجام بدین  چون تا اینجا فقط یاد گرفتین که چطور به حالت خواب و بیداری برید. توجه کنید که در روش های  زیر هیچ عکس العمل فیزیکی انجام ندین و فقط تصور کنید)

  1. احساس کنید که سقف اتاق داره به شما نزدیک میشه
  2. یک طناب رو جلوتون تصور کنید و از اون بالا برید
  3. احساس کنید روی یک جای داغ قرار گرفتین و میخواید از اون جا بلند شید
  4. تصور کنید که دستتون رو گذاشتین رو تخت و بلند شدین
  5. احساس کنید روی آب هستین و مشن طور شناور شدن و سبک تر میشید
  6. احساس کنید که هیچ وزنی ندارید و سبک شدید،حالا به طرف بالا حرکت میکنید
  7. تصور کنید که از حالت دراز کش،میشینید و سپس بلند میشید
پاسخ
آگهی
#37
#بیماری ها

| آیا شما یک بیمار روانی psychopath هستید؟ |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

یک زن در مراسم ختم مادر خود, مردی را میبیند که قبلا او را نمیشناخت. او با خود اندیشید که این مرد بسیار جذاب است و در همانجا عاشق او میشود. اما هیچگاه از او تقاضای شماره نمیکند و دیگر آن مرد را نمیبیند. چند روز بعد او خواهر خود را میکشد! بنظر شما انگیزه ی او از قتل خواهر خود چه بوده است ؟

چند دقیقه با خود فکر کنید و جواب های خود را یادداشت کنید. اگر توانستید به این سوال پاسخ صحیح بدهید احتمالا شما یک بیمار روانی یا psychopath هستید. یکی از بزگترین روانشناسان امریکایی این تست را بر روی افراد زیادی انجام داد تا به این نتیجه برسد که چه کسانی پاسخ صحیح می دهند.

نکته ی جالب این که اکثر قاتل های سریالی به راحتی و سرعت توانستند جواب صحیح بدهند. بنابراین اگر پاسخ شما صحیح بود احتمالا شما یکی از قاتل های سریالی آینده خواهید بود و یا اینکه پتانسیل کافی برای قاتل شدن را دارید. سعی کنید در رفتار خود تجدید نظر کنید.

قبل از اینکه جواب ضحیح را بخوانید شاید با خود گفته باشید شاید کسی که جواب سوال را میدهد صرفا زرنگ بوده و حرف شما که گفتید پتانسیل کافی برای قتل دارد درست نباشد, در جواب باید بگم که تقریبا تمامی قاتل های سریالی انسان های نابغه و باهوش بودند. جواب درست اينه كه اين شخص خواهرش رو ميكشه تا در مراسم خواهرش دوباره آن مرد رو ببينه.
پاسخ
 سپاس شده توسط †ᴾᴼᴵˢᴼᴺ†
#38
#مکان های اسرار آمیز

| کلبه مرگ غرب کشور |

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

سخن ادمین سایت در جستجوی هیولا: تیم ما درباره راست یا دروغ بودن این مطلب اصلا نظری ندارد. سایت در جستجوی هیولا تنها رویداد های با سند را منتشر میکند. پس قضاوت با شما.

در قسمت غربی ایران, جنگلی بسیار زیبا وجود دارد که در روز ها فوق العاده مکان بی نظیری است اما برعکس آن در شب ها اصلا جای خوبی نیست. به گفته شاهدان عینی از این جنگل سر و صدا های عجیبی شنیده میشود و هوای قسمت شرقی این روستا هوای سنگینی دارد و تنفس در آنجا سخت است. دلیلش چه میتواند باشد؟

به گفته قدیمی های اونجا کلبه ای در بیرون شهر وجود دارد که هر کس یک شب را در آنجا دوام بیاورد ارواح او را پولدار میکنند. هر چقدر جویا شدیم تا ببینیم این خرافه از کجا نشات میگیرد به نتیجه درستی نرسیدیم چون این حرف از چندین سال پیش همینطور دست به دست شده تا به امروز و کسی نمیداند منبع این حرف چیست یا کیست!

طبق مدارکی که وجود داشت و تایید شده بودن چندین نفر جان خود را در این کلبه از دست داده اند. اولین بار در سال ۱۳۶۵ تعداد ۴ دانشجوی تصمیم میگرند تا شهامت خود را محک بزنند و خود را به یکدیگر ثابت کنند. به همین خاطر وارد کلبه میشوند تا شب را در انجا صبح کنند. آن شب دو نفر از آن ۴ دانشجو فرار میکنند. اما یکی از آن دو نفر که در کلبه مانده بود از شدت ترس سکته کرده بود و دیگری هم دیوانه شده بود. حتی آن دو نفری هم که فرار کرده بودند اصلا حال خوشی نداشتند.

بعد از اینکه پلیس متوجه این ماجرا شد فورا به پلمپ کردن در آن کلبه اقدام کرد. اما تقریبا ۴ سال بعد از پلمپ شدن در آن کلبه ۳ دختر دانشجو دیگر که قصد داشتند به دیگران ثابت کنند که از هیچ چیز نمیترسند تصمیم گرفتند تا از پشت کلبه وارد آن بشوند. دوستان دانشگاهی این ۳ دختر از تصمیم احمقانه آنها خبر داشتند و بعد از اینکه فردای اون شب خبری از دوستانشون نمیشه ماجرا را با عوامل دانشگاه به میان گذاشتند و عوامل دانشگاه هم ماجرا را برای پلیس شرح دادند.

پلیس فورا عملیات گشت و گار در آن منطقه را شروع میکند تا دانشجو ها را پیدا کند. یک روز بعد نیرو های پلیس دختری را در ۳۰۰ متری اون کلبه یافتند در حالی که در تنها درختی قدیمی پنهان شده بود و از ترس میلرزید و دائما با انگشت کلبه را نشان میداد. پلمپ این کلبه فورا شکسته شد و در کمال تعجب جسد دو دختر در آن کلبه پیدا شد. بعد از تحقیقات پزشکی قانونی بر روی اجساد معلوم شد که دلیل مرگ آنها سکته و مرگ آنی بود. چشمان هر دو دختر باز مانده بود و به یک سمت خیره شده بود. دختر سوم که دائما به خود میلرزید و هذیان میگفت بعد از گذشت تقریبا دو هفته خودکشی میکند و خودش را از جای بلندی به پایین پرت میکند.

بعد از رخ دادن این ماجرا ها پلیس اطراف آن کلبه را خالی کرد و آنجا را به شدت تحت مراقبت قرار داد. اما سوال ما هم این است که چرا تخریب نمیکند آنجا را؟؟
پاسخ
 سپاس شده توسط †ᴾᴼᴵˢᴼᴺ†
#39
(22-04-2020، 0:33)♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
#بیماری ها

| آیا شما یک بیمار روانی psychopath هستید؟ |


☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

یک زن در مراسم ختم مادر خود, مردی را میبیند که قبلا او را نمیشناخت. او با خود اندیشید که این مرد بسیار جذاب است و در همانجا عاشق او میشود. اما هیچگاه از او تقاضای شماره نمیکند و دیگر آن مرد را نمیبیند. چند روز بعد او خواهر خود را میکشد! بنظر شما انگیزه ی او از قتل خواهر خود چه بوده است ؟

چند دقیقه با خود فکر کنید و جواب های خود را یادداشت کنید. اگر توانستید به این سوال پاسخ صحیح بدهید احتمالا شما یک بیمار روانی یا psychopath هستید. یکی از بزگترین روانشناسان امریکایی این تست را بر روی افراد زیادی انجام داد تا به این نتیجه برسد که چه کسانی پاسخ صحیح می دهند.

نکته ی جالب این که اکثر قاتل های سریالی به راحتی و سرعت توانستند جواب صحیح بدهند. بنابراین اگر پاسخ شما صحیح بود احتمالا شما یکی از قاتل های سریالی آینده خواهید بود و یا اینکه پتانسیل کافی برای قاتل شدن را دارید. سعی کنید در رفتار خود تجدید نظر کنید.

قبل از اینکه جواب ضحیح را بخوانید شاید با خود گفته باشید شاید کسی که جواب سوال را میدهد صرفا زرنگ بوده و حرف شما که گفتید پتانسیل کافی برای قتل دارد درست نباشد, در جواب باید بگم که تقریبا تمامی قاتل های سریالی انسان های نابغه و باهوش بودند. جواب درست اينه كه اين شخص خواهرش رو ميكشه تا در مراسم خواهرش دوباره آن مرد رو ببينه.

قاتل سریالی کی بودم
البته خیلی براش فکر کردم ولی خب بازم...# _#
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Vibe
پاسخ
#40
#ویدیو اسرار پنهان

| ویدیو رمزگذاری شده باب اسفنجی, قتل یا… |


☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4


امروز یه ویدیو به دستم رسید که نسبتا قدیمی بود ولی ارزش پست کردن رو داشت. وقتی که ویدیو رو تماشا میکردم متوجه شدم تصاویری هم زیر این ویدیو گذاشته شده ولی هر چی سعی میکردم و یا سرعت فریم هارو میاوردم پایین نمیتونستم تشخیص بدم که زیر ویدی چیه. بالاخره بعد صحبت با چند تا از منابعمون اونا گفتن که تصویر جنازه یک کودک زیر فریم ویدیو هستش. با این حال وقتی چک کردم با چیزی ندیدم تا اینکه بهشون گفتم حاشیه اون بچه رو خط بکشید و بهم بدید و اونها عکس زیر رو برام فرستادن.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

منابع میگفتن تقریبا عکس دختر بچه ای هستش که از کمر به پایین نصف شده ولی من بازم با نگا به این عکس چیزی متوجه نشدم. اما چیزی که توجه منو به خودش جلب کرد صدایی بود که از شکنجه یک زن میومد. بعد کمی شنگجه صدای مردی اومد که دوباره این کلمه رو تکرار کرد: “Do it” به معنای انجامش بده. اولین بار کمی آروم این کلمه رو گفت ولی برای بار دوم فریاد زد. صدای گریه زن به وضوح مشخصه.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4


بعد از تحقیقات متوجه شدم این ویدیو ۲ پارت دیگه هم داره. شایعاتی در مورد اینکه این ویدیو از استودیو اصلی اومده بیرون و همینطور بوده پخش شده بود که بعد کمی تحقیق متوجه شدیم شایعه هستش و ۲ پارت این کارتون به صورت سالم در تلویزیون های خانگی به نمایش درآمدند اما یکی از پارت های این ۳ پارت از طرف خود استودیو اصلی رمزگذاری شده. توی ویدیو سوم زمانی که اختاپوس به بالا نگاه میکند هیچ اتفاقی نمی افتد. اما زمانی که شما رنگ فریم هارا تغییر بدهید با یک چیز فوق العاده عجیب روبرو میشوید. عکس مردی که در سمت راست تصویر هستش و در آخر ویدیو شئ که به دوربین حمله ور میشود. بعد این رمزگشایی و انتشار آن توی یوتیوب مردم اعتراضات گسترده ای به این موضع کردند که کارتون کودکان چرا باید چنین چیزی داشته باشه و استودیو سازنده حرفی برای گفتن نداشت.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

اما در مورد دو کلیپ قبلی (یعنی پارت ۱ و ۲) شایعات بسیاری پخش شده که دوتا از اون هارو براتون توضیح میدیم. اما قبلش باید بگم که در مورد این دو ویدیو هنوز کسی به نیتجه ثابتی نرسیده و کسی نمیدونه که آیا صدای زجر کشیدن زن داخل ویدیو یک چیز واقعی است و ویدیو رمزگذاری شده و یا شیطنت یک کاربر بوده تنها جهت اینکه خرافه جدید رو بر سر زبان ها بیاندازد.

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4

خلاصه این از داستان اول:



پسر بچه ای بوده (اسمش ذکر نشده) که بچه ای معمولی بود مثل بقیه بچه ها اما کمی بیشتر از اونها درگیر یک سری مشکلات بود که پرد و مادر او هم متوجه این مشکلات شده و اون را پیش دکتری میبرند و دکتر میگوید که مکل خاصی اورا تهدید نمیکند ولی پدر و مادر شاهد این بودند که این بچه دعاهای خاصی میخواندو در خلوت خودش مراسمات شیطان پرستی مختلفی انجام میدهد و کار های میکند که یهودیت را کنار بزند. بعد مدتی این بچه خودکشی میکند و در زمان خاکسپاری او مادر این بچه در مورد اینکه چقدر اورا دوست داشته و …. صحبت میکند. زمانی که آنها کمی آرام میگیرند سراغش وسایل فرزنداشان میروند تا متوجه شوند که فرزندشان چه کار هایی میکرده و زمانی که جعبه کاست های او را پیدا کردند تصمیم گرفتند تک تک این ویدیو ها را تماشا کنند. زمانی که به ویدیو باب اسفنجی رسیدند حس بدی به آنها دست داد و شک کردند که این ویدیو در خودکشی فرزندشان دخالت دارد. تمامی این جریانات از قلم دوست صمیمی این بچه نوشته میشود. زمانی که مادر و پدر این کودک این ویدیو رو به این دوست صمیمی میدهند تا او هم که با این بچه رابطه نزدیکی داشته بررسی کند او متوجه چیز عجیبی میشود. همان تصاویر زیر فریم و عکس جنازه را میابد. زمانی که به سراغ پدر و مادر این بچه میرود متوجه میشود که آنها هم خودکشی کردند…

☠ اتاق تـاریکـــ | dark room ☠ 4
تصویری از همان کاست ویدیویی

خلاصه ای از داستان دوم:

من همراه پنج نفر دیگه شیفت شب کنترل کیفی شرکت انیمیشن سازی بزرگی بودیم که جایز نیست به خاطر یه سری مساعل اسمشونو بیارم. کار من همراه با دوستان این بود که قسمت ها و اپیزود هایی که توسط بچه های انیمیشن سازی ساخته میشد رو یک بار دیگه بررسی کنیم و بازنگری کنیم تا اگر ایرادی داشت سریعا بهشوون گزارش بدیم. شرکت ما در حال پایان بندی قسمت های اخر سریال کارتونی باب اسفنجی شلوار مکعبی بود و داشت یه سری قسمت های پایانی رو برای کمک کردن به شرکت اصلی میساخت و خوب طبیعتا یه پولی هم میگیرفت. من و دوستانم پشت میزامون نشسته بودیم و هرکدوم مسعولیت قسمتی از ویدیو هارو به عهده میگرفت.کار ما این شکلی بود که بچه های انیمیشن ساز ۵ قسمت در ماه میساختن و اخر ماه به ما تحویل میدادن و ما هرکدوم یکی از این قسمت هارو جداگانه بررسی میکردیم و ایرادات یا مشکلاتشون رو به اونا گزارش میدادیم. اون شبم همین اتفاق قرار بود بیوفته.همگی جمع شدیم و پنج ویدیو رو توی مانیتور تقسیم کردیم. هرکدوم از بچه ها یه قسمت رو برداشتن که هر کدوم از این قسمت ها یه اسم داشت.مثلا به یکی قسمت باب اسفنجی به اسمان میرود رسید و به یکی دیگه قسمت سندی و پاتریک اشتی میکنند. به من یه قسمت با یه اسم عجیب رسید.



به یکی از دوستام که نسبتا از بقیه بیکار تر بود گفتم بیا اینو ببین چه اسمی داره! بهتر نیست عوضش کنیم؟ یکم واسه بچه ها بد نیست؟ یکم خندید و گفت شاید یه شوخی مسخرس اخه مگه میشه این ویدیو اسمش این باشه اون وقت بچه ها چی فکر میکنن. پیشنهاد داد ویدیو رو پلی کنیم. و اون لحظه من بزرگترین اشتباه زندگیم رو مرتکب شدم. ویدیو پلی شد. من و دوستم چشم دوخته بودیم به صفحه. ویدیو در مورد اختاپوس و باب اسفنجی و پاتریک بود که تو یه روز افتابی توی شهر داستانشون شروع میشد. کیفیت ویدیو از بقیه ویدیو ها پایین تر و صداها عقب جلود بود رنگ ها کمرنگ بودن خلاصه ویدیو معمولی نبود. داستان از این قرار بود که اختاپوس قرار بود فردای اون روز کنسرت بده و داشت شدیدا تمرین میکرد که صدای خنده های باب اسفنجی و پاتریک مانع تمرکز میشدن. اونم میرفت بیرون و بهشون تذکر میداد که بس کنید دارم تمرین میکنم. اونا هم گفتن باشه و رفتن تو و اختاپوس با خیال راحت شروع کردن تمرین کردن. فردا اون روز اختاپوس اماده شد تا بره روی صحنه و شروع کردن به نواختن کلارینت که تا اینجا همه چی معمولی بود. همینجور میزد و میزد و ویدیو فرکانسی تر و نویز دار تر میشد و کیفیتش پایین میومد.



بعد از نواختن ، صدای تماشاچیان حاضر توی صحنه درومد. اما صدا صدای معمولی نبود. مطمعنا صدای جمعیت این شکلی نبود که ما شنیدیم یعنی صدای جیغ زدن از روی شکنجه نبود. صدای وحشتناکی بود و خیلی ازار دهنده. صدای جییغ به نظر میرسید مربوط به بچه باشه چون صدای تیزی داشت و از روی درد بود. تماشاچیان همینجوری جیغ میزدند و ویدیو نویزی تر فرکانسی تر و بی کیفیت تر با لرزش های عجیب میشد. دوربین جای ثابتی نداشت و همینطور کل صفحه بالا پایین میشد. اما نکته جالب تر چشمای تماشاچیان بود. دقت کردیم این چشما چشمای معمولی همیشگی کارکتر های این کارتن نیست. چشماشون از حالت کارتونی خارج شده بود و خیلی طبیعی و ریز بینانه تر شبیه به چشم انسان بود. چشمانی با دقت بالا طراحی شده و البته عجیب که تا حالا سابقه نداشت از اشکال انسانی توی این کارتن استتفاده کنند. اختاپوس که چهره برهمی داشت و خیلی بی تفاوت از روی صحنه رفت و دوربین نشون داد که وارد خونش میشه و روی تخت میشینه. دوربین این بار رفت روبروی اختاپوس بود و ویدیو حالت های نویزی و فرکانسی بیشتری به خودش گرفت. صدای دریل میومد صدای خش خش صدای های غیر عادی صدای پچ پچ و نجوا و گاها فریاد که اصلا ربطی به کارتن نداشت و واقعا ازار دهنده بود. دوربین روبروی اختاپوس بود و داشت روی صورتش زوم میشد که دوربین داشت روی صورت اختاپوس با همون نویز ها و فرکانس ها زوم میشد که یهو یه عکس ظاهر و سریع قطع شد. خیلی سریع بود و من و دوستم با دیدنش شکه شدیم.بهش گفتم بزن عقب و فرم بندی کن ببینیم چی بود.



دوستم همین کارو کرد دقایق پیش رو فرم بندی کرد. تبدیل شد به ۱۰ فرم که تو یکی ازفرم ها عکس افتاده بود. دوستم رفت روی فرم عکس و عکس مشخص شد. باورم نمیشد چی دارم میبینیم. عکس جنازه یه بچه ۶ ساله پسر بود که شکمشو پاره کرده بودن و جفت چشاش از کاسه بیرون بود و یه عروسک باب اسفنجی کنار دستش. سایه عکاس روش افتاده بود و قابل تشخیص بود.دل و روده بچه بیرون بود و خون همه جارو ریخته شده بود.پسرک معلوم بود خیلی درد کشیده چون دهنش باز بود و‌حالت بدی گرفته بود بدنش. با دیدن این عکس اعصاب من و دوستم حسابی ریخت بهم من احساس خشم و ناراحتی داشتم. دوستم گفت ادامه بدیم؟ من گفتم باشه و باز ویدیو با اون صداهای عجیبش و فرکانس ها و نویزهاش شروع شد. دوربین همینطور داشت روی صورت اختاپوس زوم میکرد که باز یهو یه عکس دیگه ظاهر و سریع قطع شد. باز فرم بندی کردیم و دیدیدم عکس این بار مربوط به جنازه یک دختره کوچیکه ۴ سالس که باز مثل قبلی روده هاش بیرون بود و چشماش از کاسه دراورده شده بود و بغلش عروسک پاتریک بود و باز هم سایه عکاس روی جنازه‌. صحنه بدی بود موهای دختر و دست و پای کوچیکش غرق خون بودن من احساس تهوع داشتم که گفتم خواهش میکنم بزن بره. دوستم ویدیو رو باز پلی کرد.دوربین کیفیت بدتری به خودش گرفت صداها بی ربط تر شدن و کیفیت همه چیز امد پایین.



دوربین در حال زوم بود که باز یه عکس دیگه ظاهر شد و سریع رفت. با فرم بندی به عکس رسیدیم که این بار دیدیم سه تا بچه کنار همن. روده هاشون بیرون بود و چشم نداشتن. عروسک های پاتریک و باب اسفنجی و اختاپوس روشون بود و همه چیی غرق خون بود. اما وقتی دقت کردیم متوجه شدیم این چشم های از کاسه درومده چه قدر شبیه چشم های اون تماشاچیا بود و نکنه صدا تماشاچیا هم صدای همین بچه ها بوده باشه؟ به این نتیحه که رسیدم حالم بد شد و کف زمین بالا اوردم. دوستم ویدیو رو قطع کرد و امد بالا سرم. گفت خوبی؟ گفتم زنگ بزن زئیس بچه های انیمیشین بیاد ببینیم چه خبره اینجا.



دوستم سریع زنگ زد و زئیس یک ربع دییگه رسید دفتر کار ما. رئیس بچه های انیمیشن با حالت تعجب وارد شرکت شد و امد بالای سر ما. گفت چی شده ما هم موضوع رو بهش گفتیم و باز از اول همراهش ویدیو رو دیدیم و صحنه هارو نشونش دادیم و رسیدیم به اخراش. دوربین دیگه روی صورت اختاپوس زوم بود.پر از صدای جیغ و ناله از درد که اعصاب هممون رو خورد کرد. دوربین رفت طرف دیگه ای از اتاق اختاپوس که نشون داد اختاپوس بلند شد اسلحه شو برداشت و به چشم خودش شلیک کرد و خون و مغزش پاشید به دیوار. صحنه افتضاحی بود‌. چندبار بالا اوردم چون هم خون از روی واقعیت خون و هم مغز از واقعیت مغز درست شده بود دقیقا مثل چشم های حضار داخل امفی تعاتر که برای تماشای کنسرت امده بودن. ویدیو تموم شد‌.

دیگه کسی از ترس توی اتاق جز ما سه نفر نمونده بود. رئیس تصمیم گرفت به بچه های انیمیشین خبر بده که موضوع چیه اما بچه های انیمیشن گفتن ما خبر نداریم و اصلا همچین قسمتی نساختیم. داستان به پلیس کشید و ما ویدیو رو بهشون نشون دادیم. اونا هم تحقیقات رو روی ویدیو شروع کردن و ما امیدواریم چیزی بشه پیدا کرد.



توجه: داستانی که مطالعه کردید اخرین نوشته ها و دست نویس های کارمند شرکت بررسی انیمیشن های ساخته شده بود که شاهد این ویدیو شد. او بعد از یک هفته به علت دیدن صحنه های وحشتناک ویدیو بعد از ساعت ها خودزنی با زنجیر و چاقو ، خودش را دار زد و کشت. ویدیو از روی تمامی رسانه ها از جمله یوتوب حذف شد و بچه های توی این ویدیو که به طرز فجیحی کشته شده بودند نیز شناسایی نشدند. پلیس هیچ‌ اثری از عکاس که سایه اش روی جنازه ها بود به دست نیاورد. کارمندان شرکت انیمیشن سازی بخش کارتن باب اسفنجی قسم میخوردند همچین ویدیویی را نساخته اند و هیچکس نفهمید ویدیو توسط چه کسی ساخته و وارد شرکت کنترل کیفی شد. سپس بعد از یک سال پرس و پاسخ و جمع اوری سرنخ به علت نبود مدارک کافی پرونده بسته شد.

پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Music • ꒱ سابلیمینال اتاق زمان ☆ ・ྀ༊ ꒰ •
Lightbulb دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ]
  اتاق خواب عروس های بلوچی(عکس)
  طراحی داخلی اتاق خواب
  زن در اتاق عمل
  ☀☀☀چراغی که اتاق را به سرزمین عجایب تبدیل می کند☀☀☀
  دختر داریوش اقبالی مجری مشهور " اتاق خبر "
  انتخاب فرش و قالی در دکوراسیون منزل اتاق
  ♕♕اتاق بازی پرنسس کوچولوهای ثروتمند♕♕
  كلماتی كه دوست ندارید در اتاق عمل بشنوید

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان