بیشک یکی از بزرگترین، پیچیدهترین و جذابترین بازیهای موجود در دنیای گیم، مجموعه بازی های متال گیر سالید (Metal Gear Solid)، ساخته استاد کوجیما است. اگر از عظمت بازی Metal Gear بیخبر هستید، پیشنهاد میکنیم که تا پایان این مقاله همراه ما باشید.
سری بازی Metal Gear عناوینی در سبک اکشن ماجراجویانه و مخفی کاری است که توسط استاد هیدئو کوجیما (Hideo Kojima) ساخت و توسط کمپانی کونامی (Konami) منتشر شده است. اولین نسخه از مجموعه بازی های Metal Gear در سال 1987 برای کامپیوترهای خانگی MSX ساخته شد که دو بعدی بود. در این بازی، بازیکن گاهاً کنترل یک شخصیت از نیروی ویژه (مثلا سالید اسنیک یا بیگ باس) را برعهده میگرفت و ماموریت او این بود که ابَر سلاح «متال گیر» را پیدا و نابود کند. متال گیر به رباتهای دو پایی گفته میشود که قادر به حمل و شلیک موشک اتمی هستند.
بازیهای زیادی به عنوان دنباله برای این سری ساخته شدند که باعث شد شخصیتهای زیادی به سری متال گیر سالید اضافه شوند. یک سری از بازیها نیز به گذشته برمیگشتند و پایههای داستان را قویتر میکردند. سومین نسخه از این مجموعه یعنی متال گیر سالید که برای پلی استیشن منتشر شد، یک شروع بزرگ را برای آینده این عنوان در سبک 3D رقم زد. تا پایان سپتامبر 2019، طبق آمار بیش از 55 میلیون نسخه از این مجموعه در سراسر جهان فروخته شد. هرکدام از عناوین این مجموعه نیز در دیدگاه منتقدین نظرات مثبت دریافت کرد و برنده جوایز بسیار زیادی نیز شد.
سری بازی Metal Gear ، پیشگام و پایهگذار بسیاری از ویژگیهای محبوب در سبک مخفی کاری شد. از ویژگیهای قابل توجه این مجموعه میتوان به مکانیکهای مخفیکاری، ویدئوهای (Cutscene) سینمایی جذاب و طلانی، شوخیهای خندهدار در سبک «دیوار چهارم» (دیوار چهارم در هنر اصطلاحاً به دیوار نامرئی گفته میشود که بین هنرپیشگان و تماشاگران وجود دارد.)، اکتشاف و توضیح بخشهای جدید مانند سایبر پانک، دیستوپیا (جایی که هیچ چیز بر وفق مراد نیست؛ نقطه مقابل یوتوپیا) و حتی مباحث سیاسی و فلسفی اشاره کرد. از این بازی اقتباسهای زیادی نیز گرفته شد که میتوان نمونه آن را در کمیکها، رمانها و نمایشهای تئاتر رادیویی نیز مشاهده کرد. کاراکتر «سالید اسنیک» نیز به عنوان شخصیت مهمان در بازیهای «سوپر اسمش بروز. براول» (Super Smash Bros. Brawl) و «سوپر اسمش بروز. التیمیت» (Super Smash Bros. Ultimate) نیز حضور داشت.
سری بازی Metal Gear ، پیشگام و پایهگذار بسیاری از ویژگیهای محبوب در سبک مخفی کاری شد. از ویژگیهای قابل توجه این مجموعه میتوان به مکانیکهای مخفیکاری، ویدئوهای (Cutscene) سینمایی جذاب و طلانی، شوخیهای خندهدار در سبک «دیوار چهارم» (دیوار چهارم در هنر اصطلاحاً به دیوار نامرئی گفته میشود که بین هنرپیشگان و تماشاگران وجود دارد.)، اکتشاف و توضیح بخشهای جدید مانند سایبر پانک، دیستوپیا (جایی که هیچ چیز بر وفق مراد نیست؛ نقطه مقابل یوتوپیا) و حتی مباحث سیاسی و فلسفی اشاره کرد. از این بازی اقتباسهای زیادی نیز گرفته شد که میتوان نمونه آن را در کمیکها، رمانها و نمایشهای تئاتر رادیویی نیز مشاهده کرد. کاراکتر «سالید اسنیک» نیز به عنوان شخصیت مهمان در بازیهای «سوپر اسمش بروز. براول» (Super Smash Bros. Brawl) و «سوپر اسمش بروز. التیمیت» (Super Smash Bros. Ultimate) نیز حضور داشت.
معرفی شخصیت های بازی Metal Gear
معرفی نیکد اسنیک
اسنیک متولد سال 1935 است که در سالهای نخست زندگیاش بیشتر با اسم جک شناخته میشد. حرفه نظامی او به دهه 1950 باز میگردد که به عنوان یک نوجوان در جنگ کره شرکت کرده و بعدها به نیروهای ویژه ایالات متحده موسوم به «کلاه سبزها» میپیوندد. در سن پانزده سالگی با باس آشنا شده و به شاگرد او تبدیل میشود. او تحت نظارت باس روشهای مبارزه، تخریب و جمعآوری اطلاعات را فرا میگیرد و بعد تک تیراندازی در مناطق شهری و دریایی و همونطور مهارتهای بقا را آموزش میبیند.
در سال 1954، جک به عنوان یک نیروی نظامی در آزمایشات هستهای آبسنگ حلقوی بیکینی که طی آن ایلات متحده اولین و قدرتمندترین بمب هیدروژنی خود را آزمایش کرد حضور داشت که متاسفانه تحت تاثیر تشعشعات اتمی آن قرار گرفت. جک برخلاف اکثر دوستانش که بخاطر آزمایش هستهای به سرطان خون و تیروئید دچار شدند، جان سالم به در برد اما پرتوهای هستهای باعث عقیم شدنش شد. جک طی دروانی که تحت نظارت باس بود، مهارتهای مبارزه، جنگافزاری، بقا، درگیریهای شهری، جاسوسی، تخریب، نفوذ به ساختمان، روانشناسی و تسلط بر زبانهای خارجی را به خوبی کسب میکند. آنها در این دوران نوعی مبارزه تن به تن (Close Quarters Combat) را با یکدیگر ابداع میکنند که در خلع سلاح کردن دشمن و مبارزه نزدیک بسیار کاربردی است.
در سال 1954، جک به عنوان یک نیروی نظامی در آزمایشات هستهای آبسنگ حلقوی بیکینی که طی آن ایلات متحده اولین و قدرتمندترین بمب هیدروژنی خود را آزمایش کرد حضور داشت که متاسفانه تحت تاثیر تشعشعات اتمی آن قرار گرفت. جک برخلاف اکثر دوستانش که بخاطر آزمایش هستهای به سرطان خون و تیروئید دچار شدند، جان سالم به در برد اما پرتوهای هستهای باعث عقیم شدنش شد. جک طی دروانی که تحت نظارت باس بود، مهارتهای مبارزه، جنگافزاری، بقا، درگیریهای شهری، جاسوسی، تخریب، نفوذ به ساختمان، روانشناسی و تسلط بر زبانهای خارجی را به خوبی کسب میکند. آنها در این دوران نوعی مبارزه تن به تن (Close Quarters Combat) را با یکدیگر ابداع میکنند که در خلع سلاح کردن دشمن و مبارزه نزدیک بسیار کاربردی است.
در سال 1961، اسنیک به همراه یکی از یارانش به اسمرمز «پیتون» در ماموریتی فوق محرمانه به جنگ ویتنام فرستاده میشود. در اواخر 1964، اسنیک مدالهای افتخار زیادی را از ارتش دریافت میکند. در برههای از زمان بین سالهای 1962 تا 1964، اسنیک به «یگان فاکس» (FOX Unit) که تحت نظارت سازمان سیا و رهبری شخصی به نام «زیرو» (Zero) بود، میپیوندد.
نیکد اسنیک در بازی «متال گیر سالید 3: مار خور» (Metal Gear Solid 3: Snake Eater) معرفی میشود. اولین دیدار او با شخصیت Eva نیز در همین قسمت است. ایوا جاسوس چین در هیئت فلاسفه است و به این مکان فرستاده شده تا میکروفیلمی که حاوی میراث فلاسفه است را پیدا کند. درمورد این هیئت و میراث آنها در ادامه توضیح خواهیم داد.
اسنیک در اصل به محل ملاقات با آدام میرود اما در آنجا بجای آسلات، با دختر موتورسواری رو به رو میشود که خود را ایوا معرفی میکند اما او در اصل مامور مخفی از طرف جناح چینی فلاسفه بود. در این رویارویی با وجود اینکه ایوا ادعا میکند که به جای آدام برای همکاری با اسنیک فرستاده شده، نمیتواند کلمه عبور “La Li Lu Le Lo” را به اسنیک بگوید. در این لحظه، هردو آنها توسط سرباز گرو (GRU) که در کمین بودند محاصره میشوند و ایوا با واکنش سریعش آنها را به قتل میرساند. در نتیجه این اقدام اسنیک بدون اینکه مجددا کلمه عبور را بپرسد به او اعتما میکند و همکاریاش را میپذیرد. ایوا از همان ابتدا برای استفاده از اسنیک و رسیدن به هدفش سعی دارد رابطه عاشقانهای را با او ایجاد کند و تا حد زیادی هم موفق میشود.
معرفی باس
اسنیک در اصل به محل ملاقات با آدام میرود اما در آنجا بجای آسلات، با دختر موتورسواری رو به رو میشود که خود را ایوا معرفی میکند اما او در اصل مامور مخفی از طرف جناح چینی فلاسفه بود. در این رویارویی با وجود اینکه ایوا ادعا میکند که به جای آدام برای همکاری با اسنیک فرستاده شده، نمیتواند کلمه عبور “La Li Lu Le Lo” را به اسنیک بگوید. در این لحظه، هردو آنها توسط سرباز گرو (GRU) که در کمین بودند محاصره میشوند و ایوا با واکنش سریعش آنها را به قتل میرساند. در نتیجه این اقدام اسنیک بدون اینکه مجددا کلمه عبور را بپرسد به او اعتما میکند و همکاریاش را میپذیرد. ایوا از همان ابتدا برای استفاده از اسنیک و رسیدن به هدفش سعی دارد رابطه عاشقانهای را با او ایجاد کند و تا حد زیادی هم موفق میشود.
معرفی باس
باس (The Boss) یکی از پیچیدهترین و کاریزماتیکترین شخصیتهای این بازیست که برای درک او باید داستان کامل آن را بدانید. باس در سال 1922 به عنوان دختر یکی از مقامات عالی رتبه «هیئت متفکران» چشم به جهان گشود و تحت مراقبت اعضای همان هیئت بزرگ شد. پدرش محرمانهترین رازهای فلاسفه را به او میگوید و زمان زیادی نمیگذرد که همین قضیه باعث میشود اعضای فلاسفه پدرش را به قتل برسانند. او کمی بعد به یکی از معلمهای مدارس فلاسفه بدل میشود. در این مدارس دخترانه، علاوه بر دروس معمولی، به آنان آداب زندگی، معاشرت و خانهداری میآموزند.
حال ممکن است بپرسید که هیئت متفکران چیست؟ هیئت متفکران (Wisemen’s Committee) گروهی مخفی متشکل از ثروتمندترین و پرنفوذترین اشخاص ایلات متحده، شوروی و چین بود که بعد از جنگ جهانی اول طی ملاقاتی محرمانه، گروهی به اسم «فلاسفه» تشکیل دادند. هدف این گروه این بود که با استفاده از قدرت و ثروت زیادشان، جهان را از جنگهای بیرحمانه و غیر ضروری دور کنند. هرچند که با مرگ اعضای اصلی، هدف وجودی این سازمان به تدریج نابود شد و به اصطلاح فلسفه اعضای سابق آن به اعضای بعدی انتقال نیافت.
باس در سال 1941 طی جنگ جهانی دوم به عنوان مشاور ویژه به نیروی هوایی ویژه ارتش بریتانیا دعوت میشود. او در آنجا با شخصی به نام دیوید اُ (همان زیرو) آشنا میشود و آنها با یکدیگر بیست و دومین هنگ نیروی هوایی ویژه را تشکیل میدهند. باس به تعدادی ماموریت «آدم ربایی» فرستاده میشود که برای انجام آنها مجبور میشود نیروهای دشمن را بدون اینکه به قتل برساند دستگیر کند؛ این ماموریتها زمینهای میشود تا باس بعدها نوعی مبارزه تن به تن به کمک اسنیک ابداع کند که برای خلع سلاح کردن دشمن و مبارزه نزدیک بسیار کاربردی بود.
باس در سال 1941 طی جنگ جهانی دوم به عنوان مشاور ویژه به نیروی هوایی ویژه ارتش بریتانیا دعوت میشود. او در آنجا با شخصی به نام دیوید اُ (همان زیرو) آشنا میشود و آنها با یکدیگر بیست و دومین هنگ نیروی هوایی ویژه را تشکیل میدهند. باس به تعدادی ماموریت «آدم ربایی» فرستاده میشود که برای انجام آنها مجبور میشود نیروهای دشمن را بدون اینکه به قتل برساند دستگیر کند؛ این ماموریتها زمینهای میشود تا باس بعدها نوعی مبارزه تن به تن به کمک اسنیک ابداع کند که برای خلع سلاح کردن دشمن و مبارزه نزدیک بسیار کاربردی بود.
باس در سال 1942 یگانی را به نام «کبرا» تاسیس میکند که جدا از خودش، افراد دیگری با نامهای «سارو» (Sorrow)، «اِند» (End)، «پین» (Pain)، «فیر» (Fear) و «فیوری» (Fury) در آن حضور داشتند که علاوه بر داشتن قدرتهای ماورایی، هرکدام در تخصصشان در میدان جنگ نیز مهارتهای زیادی داشتند. یگان کبرا در طول جنگ جهانی دوم در چندین عملیات ویژه شرکت میکند و بشدت در پیروزی نیروهای متفقین تاثیر گذار ظاهر میشوند. به همین ترتیب، باس توسط اِند که تک تیرانداز قهار و کهنهکار یگان کبرا بود، تک تیراندازی را به خوبی آموزش میبیند. همه اعضای کبرا، باس را مانند مادر و رهبر خودشان میدانستند. باس با یکی از اعضای یگانش یعنی «سارو» رابطه نزدیک و عاشقانهای برقرار میکند. باس به سربازی افسانهای تبدیل میشود؛ بطوری که خیلیها او را “مادر” نیروهای ویژه آمریکا مینامند.
در سال 1943 به باس دستور داده میشود تا به آزمایشگاه لس آلاموس نفوذ کند و یکی از اعضای پروژه منهتن را که بر این باور بودند یکی از جاسوسهای نازی است ترور کند و به شکلی این کار را انجام دهد که مرگش کاملا تصادفی جلوه کند. اما درست قبل از انجام ماموریت باس پی میبرد که توسط سارو باردار است. با این وجود او به ماموریت فرستاده میشود اما در حین انجام آن بخاطر وضعیت نامناسبش در اثر حاملگی لو میرود و همین باعث میشود در نتیجه اتفاقاتی که برایش پیش میآید و صدماتی که میبیند سه ماه به کما برود. بعد از شش ماه سلامتیاش را به طور کامل بدست میآورد اما بابت اینکه نتوانست ماموریت را به پایان برساند خود را سرزنش میکرد.
باس به همراه یگان کبرا در آغاز عملیات پیاده شدن در نرمانی طی ماموریتی محرمانه برای تخریب تاسیسات موشکی V-2 نازیها به نزدیکی ساحل جونو فرستاده میشود. در آنجاست که باس مجبور میشود خودش در آن هرج و مرج میدان جنگ پسرش را از طریق سزارین به دنیا بیاورد و همین دلیلی میشود تا اثر سزارین مانند ماری بر روی بالا تنهاش به جا بماند. اما پس از مدتی اعضای فلاسفه فرزندش را از او میگیرند.در سال 1947، دو سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، باس به علت تنشهایی که بین اعضای فلاسفه پیش آمده بود، یگان کبرا را منحل و در پروژههای محرمانه دولت ایالات متحده مشارکت میکند. در نوامبر 1951 باس در یکی از آزمایشات اتمی ایالات متحده در صحرای نوادا حضور دارد و در آنجا بخاطر قرار گرفتن در معرض پرتوهای رادیواکتیو قدرت باروریاش را از دست میدهد. در همین دوران است که باس با اسنیک آشنا میشود و از آنجایی که زندگی او را به خودش شبیه میداند، رابطه خاصی با او برقرار میکند. او نزدیک به یک دهه را با اسنیک سپری میکند و در این مدت او را به خوبی آموزش میدهد. اسنیک بخاطر آموزشهایی که دیده بود بخشی از وجودش را متعلق به باس میدانست؛ چیزی فراتر از یک رابطه بین شاگرد و استاد و یا عاشق و معشوق.
در سال 1962، طی دسیسهای که اعضای فلاسفه چیده بودند، باس را به ماموریتی فرستادند که در آن باید معشوقهاش یعنی سارو را به قتل میرساند. در اصل هدف ماموریت این بود که تنها یکی از این دو زنده بمانند. فلاسفه باس و سارو را تهدید کرده بودند که اگر این کار را نکنند، فرزندشان را به قتل میرسانند. بنابراین باس و سارو برای تصمیمگیری با یکدیگر گفتگو میکنند و سرانجام سارو داوطلب میشود برای نجات فرزندشان جان خودش را فدا کند. پس از اینکه آنها تصمیم نهاییشان را میگیرند، باس گلولهای را به چشم سارو شلیک میکند و بدین شکل ماموریت به اتمام میرسد.
در سال 1962، طی دسیسهای که اعضای فلاسفه چیده بودند، باس را به ماموریتی فرستادند که در آن باید معشوقهاش یعنی سارو را به قتل میرساند. در اصل هدف ماموریت این بود که تنها یکی از این دو زنده بمانند. فلاسفه باس و سارو را تهدید کرده بودند که اگر این کار را نکنند، فرزندشان را به قتل میرسانند. بنابراین باس و سارو برای تصمیمگیری با یکدیگر گفتگو میکنند و سرانجام سارو داوطلب میشود برای نجات فرزندشان جان خودش را فدا کند. پس از اینکه آنها تصمیم نهاییشان را میگیرند، باس گلولهای را به چشم سارو شلیک میکند و بدین شکل ماموریت به اتمام میرسد.
در سال 1964، سازمان سیا که نسبت به جاذبه و کاریزمای بسیار زیاد شخصیت باس دچار ترس شده بود، تصمیم میگیرد به نحوی از شر او خلاص شود. در ماه جولای به باس که همچنان به عنوان جاسوس در خاک شوری با کشور ایالات متحده در ارتباط بود دستور داده میشود که در ماموریتی بزرگ با اسم رمز «ماموریت فضیلت» برای بدست آوردن «میراث فلاسفه» (یکصد میلیارد دلار پول نقد که اطلاعات آن در یک میکروفیلم مخفی شده بود) که در اختیار یکی از سرهنگهای «گرو» (یا GRU که به سرویس اطلاعات نظامی شوروی گفته میشد) به اسم یوگنی برسویچ ولگین بود مشارکت کند. باس برای بدست آوردن میراث مجبور میشود به جناح ولگین و مقامات نفوذ کند. یک ماه پس از این، باس در ماموریت فضیلت شرکت میکند و در آنجاست که مجددا پس از سالها با اسنیک همراه میشود.
معرفی زیرو
قبل از تاسیس یگان فاکس، دیوید اُو همراه با باس در نیروی هوایی ویژه ارتش بریتانیا خدمت میکند. بعدها با فعالیت در سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا، از او با اسم اُو با همان حریف لاتین “O” یاد میشد. دیوید سرانجام به سازمان سیا میپیوندد و در آنجا اسمرمز زیرو به معنی صفر که با حرف لاتین “O” شباهت داشت به او نسبت داده میشود. در سال 1962 زیرو به دانشمند اهل شوروی به نام نیکولای ساکلاو و خانوادهاش کمک میکند تا در ایالات متحده پناهنده شوند. گرچه بعدها بخاطر پیمانی محرمانه که بین شوروی و ایالات متحده طی بحران موشکی کوبا بسته میشود، او مجددا به کشورش پس فرستاده میشود.
در همان سال 1962 زیرو بعد از اینکه مجددا با باس دیدار میکند، با یکدیگر یگانی ویژه به نام فاکس تحت نظر سیا تاسیس میکنند، گرچه رئیس سیا تمایلی نداشت که این یگان شکل بگیرد. هدفی که زیرو از تشکیل یگان فاکس داشت آمادگی برای بازگرداندن دوباره ساکلاو به ایالات متحده بود. او همینطور دکتر کلارک و دونالد اندرسون که تواناییهای برجستهای را در آنها دیده بود را وارد یگان فاکس میکند.
در همان سال 1962 زیرو بعد از اینکه مجددا با باس دیدار میکند، با یکدیگر یگانی ویژه به نام فاکس تحت نظر سیا تاسیس میکنند، گرچه رئیس سیا تمایلی نداشت که این یگان شکل بگیرد. هدفی که زیرو از تشکیل یگان فاکس داشت آمادگی برای بازگرداندن دوباره ساکلاو به ایالات متحده بود. او همینطور دکتر کلارک و دونالد اندرسون که تواناییهای برجستهای را در آنها دیده بود را وارد یگان فاکس میکند.
معرفی آسلات
آدامسکا یا آدام ملقب به آسلات (Ocelot)، پسر باس و سارو است که در 6 جوئن 1944 در نرماندی فرانسه به دنیا آمد. آدامسکا به محض متولد شدنش توسط فلاسفه از مادرش جدا میشود و به دور از چشمان او پرورش مییابد. او بعدها با اسمرمز آدام به عنوان رمزشکن به آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا میپیوندد و مدت کوتاهی در آنجا به فعالیت میپردازد؛ اما مدتی بعد به همراه دیگر همکارش که با اسمرمز «ایوا» شناخته میشد هردو در سال 1960 به شوروی ملحق میشوند.
او بخاطر مهارت عجیبی که در سن جوانی داشت سریعا بعد از جنگ جهانی دوم توسط نیروهای ویژه گرو و تحت نظر سرهنگ ولگین به خدمت گرفته شد. او در عین حال که برای سرهنگ ولگین و گرو فعالیت میکرد، به عنوان جاسوس سه جانبه هم برای سازمان سیا و هم برای KGB نیز خدمت میکند. آسلات از آنجایی که فرزند باس افسانهای بود، با گرفتن ترفیعی از سازمان موفق میشود در همان سنین جوانی درجه سرگردی را کسب و گروه ویژه خودش را با نام «یگان آسلات» تاسیس کند.
او بخاطر مهارت عجیبی که در سن جوانی داشت سریعا بعد از جنگ جهانی دوم توسط نیروهای ویژه گرو و تحت نظر سرهنگ ولگین به خدمت گرفته شد. او در عین حال که برای سرهنگ ولگین و گرو فعالیت میکرد، به عنوان جاسوس سه جانبه هم برای سازمان سیا و هم برای KGB نیز خدمت میکند. آسلات از آنجایی که فرزند باس افسانهای بود، با گرفتن ترفیعی از سازمان موفق میشود در همان سنین جوانی درجه سرگردی را کسب و گروه ویژه خودش را با نام «یگان آسلات» تاسیس کند.