30-06-2020، 15:32
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-06-2020، 15:36، توسط The moon.
دلیل ویرایش: افزودن تصاویر/
)
رمانى از آنتونى برجس (١٩١٧-١٩٩٣)، نویسندۀ انگلیسى، که در ١٩۶٢ منتشر شده است. الکس، قهرمان و راوى رمان، به همراه دوستان خود در بیرون از مرزهاى قانون زندگى مىکند و از بدى کردن و خشونت به آهنگ موسیقى لذت مىبرد و خود با لحن نیشدارى یادداشت مىکند که این موسیقى به روحیۀ او آرامش مىبخشد.
محیط آیندهپرست و شهرى اثر، محیط جامعهاى است که مشخصات دو فرهنگ حاکم، یعنى فرهنگ سرمایهدارى و کمونیستى، را باهم دارد. الکس و دارودستۀ او به زبان «ندست» حرف مىزنند؛ زبانى که برجس از آمیختن کلمات انگلیسى و روسى ساخته است.
به دنبال دستبردى ناموفق، الکس دستگیر مىشود و به زندان مىافتد. پس از مرگ زندانى همسلولش، در آزمایشهایى براى از میان بردن حالات ضد اجتماعىاش از او به عنوان موش آزمایشگاهى استفاده مىکنند. براثر اقداماتى براى شرطى کردن که در نظر برجس حتى از جنایاتى که قرار است سرکوب شود جنایتکارانهتر است، «به اصطلاح معالجه مىشود» .
پس از خروج از زندان، در حالى که به شنیدن نام خشونت دچار تهوع مىشود، زیر ضربات یکى از قربانیان سابقش مىافتد که با استفاده از ناتوانى او انتقام خشونتهاى گذشته را از او مىگیرد. رفقاى سابقش هم که پلیس شدهاند او را مىکوبند. در این میان (تصادفى تازه و طنزآلود، در داستانى با قابلیت تغییرات نیشدار) ، ف. الگزاندر، نویسندهاى که همسرش براثر تجاوز دارودستۀ الکس کشته شده است، ولى با همۀ این حرفها به افکار آزادىخواهانۀ سابق خود وفادار است، الکس را که نشناخته است به فرزندى مىپذیرد. آنگاه الکس بازیچهاى مىشود در دست قدرت (زیر پوشش دلسوزى) بین مخالفان انقلابى با اعادۀ حیثیت اجبارى و حافظان دولتى نظم، در جامعهاى که خشونت به حالت مرضى بیداد مىکنند.
الکس با چند کلمۀ «ندست» ، که بىاختیار به زبان مىآورد، لو مىرود و میزبانش، که او را شناخته است، اعتقادات سابق خود را فراموش مىکند و با نواختن موسیقى او را وادار مىسازد که دست به خودکشى بزند. الکس که دیگر قدرت تحمل ندارد، از پنجره پایین مىپرد و به شدت زخمى مىشود. وقتى که در بیمارستان چشم مىگشاید، براثر معالجۀ متقابلى او را به تمایلات سابقش برگرداندهاند. اینک او معالجه شده است!
با وجود این، در آخرین فصل کتاب با الکسى روبهرو مىشویم که خشونت از سرش پریده است؛ آدمى تقریبا احساساتى که آرزو دارد ازدواج کند و پسرى داشته باشد که به راه او نرود. برجس که اغلب رمانهاى وهمى نوشته است، اعتراف مىکند که در واکنش به نظریههاى رفتارگرایان که در آن روزها رواج داشته است و به نام آنچه جامعه «نیک» تلقى مىکند عمل مىشده و در وضع روانتنى جنایتکاران در ایالات متحد منعکس مىشده، به این تجربۀ کابوسوار دست زده است. الکس غیر اجتماعى که آگاهانه بدى را انتخاب مىکند، با وجود افراط کاری هایش، گوشهاى از عصیان انسانىاش بر ضد سازشکارى حاکم بر محیط اطراف یا، از نظر او، بر همه دستکاریها و بردهسازیهاى آرمانهاى جمعى رجحان دارد. این رمان، که منتقدان نیز آن را نوعى حکایت رمزى بر ضد تهدید توتالیتاریسم (و از جمله کمونیسم) تلقى کردهاند که بر روى فرهنگ غربى سنگینى مىکند، به ویژه با زبانش که معجزهوار ابداع شده است مىدرخشد. یاد گرفتن این زبان، به جاى اینکه از طریق مراجعه به فرهنگها امکان داشته باشد، با غوطه خوردن کامل (و اجبارى) خواننده در دریاى اثر صورت مىگیرد و، در این میان، خواننده مىتواند شاهد متقاعدکنندهترین طنز نویسنده نیز باشد. /1pezeshk
محیط آیندهپرست و شهرى اثر، محیط جامعهاى است که مشخصات دو فرهنگ حاکم، یعنى فرهنگ سرمایهدارى و کمونیستى، را باهم دارد. الکس و دارودستۀ او به زبان «ندست» حرف مىزنند؛ زبانى که برجس از آمیختن کلمات انگلیسى و روسى ساخته است.
به دنبال دستبردى ناموفق، الکس دستگیر مىشود و به زندان مىافتد. پس از مرگ زندانى همسلولش، در آزمایشهایى براى از میان بردن حالات ضد اجتماعىاش از او به عنوان موش آزمایشگاهى استفاده مىکنند. براثر اقداماتى براى شرطى کردن که در نظر برجس حتى از جنایاتى که قرار است سرکوب شود جنایتکارانهتر است، «به اصطلاح معالجه مىشود» .
پس از خروج از زندان، در حالى که به شنیدن نام خشونت دچار تهوع مىشود، زیر ضربات یکى از قربانیان سابقش مىافتد که با استفاده از ناتوانى او انتقام خشونتهاى گذشته را از او مىگیرد. رفقاى سابقش هم که پلیس شدهاند او را مىکوبند. در این میان (تصادفى تازه و طنزآلود، در داستانى با قابلیت تغییرات نیشدار) ، ف. الگزاندر، نویسندهاى که همسرش براثر تجاوز دارودستۀ الکس کشته شده است، ولى با همۀ این حرفها به افکار آزادىخواهانۀ سابق خود وفادار است، الکس را که نشناخته است به فرزندى مىپذیرد. آنگاه الکس بازیچهاى مىشود در دست قدرت (زیر پوشش دلسوزى) بین مخالفان انقلابى با اعادۀ حیثیت اجبارى و حافظان دولتى نظم، در جامعهاى که خشونت به حالت مرضى بیداد مىکنند.
الکس با چند کلمۀ «ندست» ، که بىاختیار به زبان مىآورد، لو مىرود و میزبانش، که او را شناخته است، اعتقادات سابق خود را فراموش مىکند و با نواختن موسیقى او را وادار مىسازد که دست به خودکشى بزند. الکس که دیگر قدرت تحمل ندارد، از پنجره پایین مىپرد و به شدت زخمى مىشود. وقتى که در بیمارستان چشم مىگشاید، براثر معالجۀ متقابلى او را به تمایلات سابقش برگرداندهاند. اینک او معالجه شده است!
با وجود این، در آخرین فصل کتاب با الکسى روبهرو مىشویم که خشونت از سرش پریده است؛ آدمى تقریبا احساساتى که آرزو دارد ازدواج کند و پسرى داشته باشد که به راه او نرود. برجس که اغلب رمانهاى وهمى نوشته است، اعتراف مىکند که در واکنش به نظریههاى رفتارگرایان که در آن روزها رواج داشته است و به نام آنچه جامعه «نیک» تلقى مىکند عمل مىشده و در وضع روانتنى جنایتکاران در ایالات متحد منعکس مىشده، به این تجربۀ کابوسوار دست زده است. الکس غیر اجتماعى که آگاهانه بدى را انتخاب مىکند، با وجود افراط کاری هایش، گوشهاى از عصیان انسانىاش بر ضد سازشکارى حاکم بر محیط اطراف یا، از نظر او، بر همه دستکاریها و بردهسازیهاى آرمانهاى جمعى رجحان دارد. این رمان، که منتقدان نیز آن را نوعى حکایت رمزى بر ضد تهدید توتالیتاریسم (و از جمله کمونیسم) تلقى کردهاند که بر روى فرهنگ غربى سنگینى مىکند، به ویژه با زبانش که معجزهوار ابداع شده است مىدرخشد. یاد گرفتن این زبان، به جاى اینکه از طریق مراجعه به فرهنگها امکان داشته باشد، با غوطه خوردن کامل (و اجبارى) خواننده در دریاى اثر صورت مىگیرد و، در این میان، خواننده مىتواند شاهد متقاعدکنندهترین طنز نویسنده نیز باشد. /1pezeshk