امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان زیبا و پر رمز و راز هشت نفر جهنمی:پارت دو:قدر این خسته به شمشیر تو تغدیر نبود.

#1
ادامه......




خدای من!!
اسلحه ی خودم رو در اوردم.
هفت نفر دیگه از پشت سر به من نزدیک میشدند.
گفتم:چی شما چه احمقایی هستین؟من اسلحه دارم و بهتون هشدار میدم که نزدیکم نشید.
تک تکشون مماسکاشونو برداشتن و قا قا خندیدن.چیزی متوجه نشدم.
یکیشون گفت:به گورستون زد شیطانی ها خوش امدی اقای......
گفتم:جیمز،جیمز پمبروک.
(این یه اسم دروغی بود)
گفت:بله.ما هشت نفر هستیم که چهار نفر ما زن و چهار نفر هم مرد. میخوای به گروه ما بپیوندی؟
گفتم:برای چی باید به گروه شما بپیوندم؟
گفت:چون ما شیطان پرستیم و مسلمانان رو میکشیم.
(در اصل داستان من به قتل رسوندن این چهار نفری که دیویست سال ازشون میگذره اومدم،ولی هنوز جوونن.)
گفتم:بله.حتما.هی!اون کی بود که انداختین پایین؟
گفت:یه راهبه ی احمق مسیحی.خوشحال شدم که یکی از اعضای گروه ما یعنی شما اسلحه دارین.
یکی از زنا اومد جلو و با صدایی گرفتی چیزی گفت:سلام،من سایدی ادلر هستم.همسر دوم شیطان.!
خدای من!!!!!
گفت:ما با اسله های شیطانی دیگران رو میکشیم.
گفت:وقتشه که بریم به سمت کلیسای خودمون در شرق روستای تگزاس.


باور کردم ولی به سختی.
ولی این یه وظیفس که من خدا پرست داشتم.
چون قول داده بودم اگه اونارو نکشم توسط خدا در اتش بسوزم.
Everything is Temporary(:
پاسخ
آگهی
#2
لطفا ادامه رمان رو در يک تايپيک قرار بديد!

تشکر!
پاسخ
 سپاس شده توسط SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400).پارت 10(پایانی) قرار گرفت.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان