07-08-2020، 11:23
امپراتوری آلمان
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبریپرش به جستجو
امپراتوری آلمان
Deutsches Reich
امپراتوری
↓ ۱۸۷۱–۱۹۱۸ ↓
Horizontal tricolor (black, white, red) Shield containing a black, one-headed, rightward-looking eagle with red beak, tongue and claws. On its breast is a shield with another eagle. Over its head is an imperial crown with two crossing ribbons.
پرچم نشان امپراتوری
شعار
Gott mit uns
"خدا با ماست"
سرود
(غیررسمی)
"درود بر تو در تاج پیروزی آلمان" (امپراتوری)
"سرود آلمانیها" (ملی)
"Die Wacht am Rhein" (غیررسمی)
واقع در شمال مرکزی اروپا، شامل آلمان و لهستان امروزی
گستره امپراتوری آلمان در ۱۹۱۴، پیش از جنگ جهانی اول
پایتخت برلین
زبان(ها) زبان رسمی:
آلمانی
زبانهای غیررسمی اقلیت:
دانمارکی، فرانسوی، ییدی، سورابی، لهستانی، زبان فریسی شرقی، لیتوانیایی
زبانهای مستعمراتی: بانتو، اوشیوامبو، آفریکانس، سواحلی
(مستعمرات آفریقایی) زبان سینگاتو & زبان ماندارین
(سینگاتو و ساحلی جیاشو)
زبانهای پاپوایی (گینه نو آلمان)
ساموآیی
(ساموآی آلمان)
دین پروتستانت ≈ ۶۰٪
کاتولیک رومی ≈ ۳۹٪
یهودی ≈ ۱٪
دولت پادشاهی
امپراتوری-فدرالیسم
امپراتور
- ۱۸۷۱–۱۸۸۸ ویلهلم یکم
- ۱۸۸۸ فریدریش سوم
- ۱۸۸۸–۱۹۱۸ ویلهلم دوم
صدراعظم
- ۱۸۷۱–۱۸۹۰ اتو فون بیسمارک (نخستین)
- ۱۹۱۸ فردریش ابرت (واپسین)
قانونگذار رایشستاگ
- شورای فدرال بوندسرات
دوره تاریخی امپریالیسم نو، جنگ جهانی اول
- یکپارچگی آلمان ۱۸ ژانویه ۱۸۷۱
- تصویب قانون اساسی ۱۶ آوریل ۱۸۷۱
- جنگ جهانی اول ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴
- انقلاب آلمان ۹ نوامبر ۱۹۱۸
- آتشبس موقت ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸
- دستشستن ویلهلم دوم ۱۸ نوامبر 1919
- پیمان ورسای ۲۸ ژوئن ۱۹۱۹
مساحت
- ۱۹۱۰ ۵۴۰۸۵۷٫۵۴کیلومترمربع (۲۰۸٬۸۲۶مایلمربع)
جمعیت
- حدود ۱۸۷۱ ۴۰۰۵۰۷۹۰
- حدود ۱۸۹۰ ۴۹۴۲۸۴۷۰
- حدود ۱۹۱۰ ۶۴۹۲۵۹۹۳
تراکم جمعیت خطای عبارت: نویسه نقطهگذاری شناخته نشده «۵» /کیلومترمربع (۳۱۰٫۹ /مایلمربع)
یکای پول فرینستالر،
گولدن جنوب آلمان، تالر برمن،
مارک هامبورگ،
فرانک فرانسه،
(تا ۱۸۷۳، با هم)
گلدمارک آلمان،
(۱۸۷۳–۱۹۱۴)
پاپیرمارک آلمان
(۱۹۱۴–۱۹۱۸)
پیش از آن به دنبال آن
پادشاهی پروس
کنفدراسیون آلمان شمالی
پادشاهی بایرن
پادشاهی وورتمبرگ
دوک نشین بزرگ بادن
دوکنشین هسن
آلزاس-لورن
جمهوری وایمار
جمهوری آلزاس-لورن
شهر آزاد دانتسیگ
جمهوری دوم لهستان
بخش کلایپدا
زار (جامعه ملل)
Hlučín بخش
اشلسویگ شمالی
اوپان-ملمودی
امروزه بخشی از بلژیک
جمهوری چک
دانمارک
فرانسه
آلمان
لیتوانی
لهستان
روسیه
مساحت و جمعیت شامل متصرفات مستعمراتی نمیباشد.
^ واژه رایش به معنی قلمرو است و Deutsches Reich به معنی قلمروی آلمان.[۱]
امپراتوری آلمان (آلمانی: Deutsches Kaiserreich، «قیصرنشین آلمان»، با نام رسمی Deutsches Reich، «رایش آلمان») که به رایش دوم (آلمانی: Zweites Reich) هم معروف است، یک دولت-ملت آلمانی بود که در میان سالهای ۱۸۷۱ و ۱۹۱۸ میلادی بر بخشهای وسیعی از شمال و شرق اروپا حکومت میکرد. رایش دوم با استعفای قیصر ویلهلم دوم به پایان رسید.
امپراتوری آلمان به صورت رسمی در سال ۱۸۷۱ میلادی، زمانی که حکومتهای جنوب آلمان، به جز اتریش، به کنفدراسیون آلمان شمالی پیوستند، شکل گرفت. در ۱ ژانویه ۱۸۷۱، قانون اساسی مشروطهای به اجرا درآمد که نام دولت را به امپراتوری آلمان تغییر داد و همچنین ویلهلم یکم، پادشاه پروس از دودمان هوهنتسولرن، نیز به عنوان امپراتور آلمان برگزیده شد. برلین جایگاه خود را به عنوان پایتخت حفظ کرد و اتو فون بیسمارک نیز به عنوان صدراعظم و رئیس دولت آلمان باقی ماند. همه این اتفاقات درحالی رخ داد که کنفدراسیون آلمان شمالی و متحدانش از آلمان جنوبی هنوز درگیر جنگ با فرانسه بودند.
امپراتوری آلمان متشکل 27 ایالت بود که بیشتر آنها توسط خاندانهای سلطنتی اداره میشدند. چهار پادشاهی، شش دوکنشین بزرگ، پنج دوکنشین، هفت شاهزادهنشین، سه شهر آزاد از اتحادیه هانزا و یک قلمروی شاهی ایالتها را تشکیل میدادند. با اینکه پادشاهی پروس یکی از چهار پادشاهی کشور بود، دو سوم جمعیت و قلمروی آلمان را تشکیل میداد. سلطه پروس بر امپراتوری آلمان در قانون اساسی نیز تأیید شده بود.
پس از ۱۸۵۰ میلادی، دولتهای آلمان به سرعت رو به صنعتی شدن گذاشتند و در صنایعی مانند فولاد، زغال سنگ و ترابری ریلی پیشرفت چشمگیری کردند. در سال ۱۸۷۱، آلمان جمعیتی بالغ بر ۴۱ میلیون نفر داشت که تا سال ۱۹۱۳ به ۶۸ میلیون نفر رسید. درحالی که در سال ۱۸۱۵ میلادی (زمانی که ناپلئون استعفا داد) آلمان متشکل از دولتهای کوچک و بزرگ بسیار و دارای جمعیتی روستانشین بود، در سالهای پایانی رایش دوم از لحاظ سیاسی یکپارچه شده بود و بیشتر جمعیت آن در شهرها زندگی میکردند. در ۴۷ سال امپراتوری آلمان، این کشور یک غول صنعتی و علمی به حساب میآمد و بیشترین جایزه نوبل علمی را به خود اختصاص داده بود. حجم اقتصاد آلمان در سال ۱۹۰۰ میلادی از اقتصاد بریتانیا بیشتر شد و بدین ترتیب آلمان دارای بزرگترین اقتصاد اروپا و دوم اقتصاد بزرگ جهان (پس از آمریکا) شد.
در سالهای ۱۸۶۷ تا ۱۸۷۸/۹، بیسمارک، صدراعظم آلمان که دارای رکورد طولانیترین زمان صدراعظمی در تاریخ آلمان نیز هست، لیبرالیسم را در پیش گرفت؛ اما رفته رفته رو به محافظهکاری نهاد. در دوران او، آلمان به یک قدرت استعماری تبدیل شد و بخشهای باقی مانده از آفریقا را که تا آن زمان هنوز توسط هیچکدام از دولتهای اروپایی فتح نشده بودند را از آن خود کرد. بدین ترتیب، آلمانیها سومین امپراتوری استعماری بزرگ جهان پس از بریتانیا و فرانسه شدند؛ همچنین رقابت دولتهای استعمارگر در برخی موارد باعث آغاز جنگ میان آلمان و دیگر کشورها، از جمله بریتانیا، نیز میشد.
در دوران رایش دوم، آلمان به یک قدرت بزرگ تبدیل شد، به سرعت راههای ریلی خود را گسترش داد، بزرگترین ارتش جهان را پی ریخت و با برنامههای گستردهای، صنعتی شدن را دنبال کرد. در کمتر از یک دهه، نیروی دریایی آلمان تبدیل به دومین نیروی دریایی بزرگ جهان پس از نیروی دریایی بریتانیا شد. پس از کنار گذاشته شدن بیسمارک از قدرت توسط ویلهلم دوم در سال ۱۸۹۰، امپراتوری «سیاست جهانی» را در پیش گرفت که نقش تعیینکنندهای در آغاز جنگ جهانی اول بازی کرد. همچنین سیاستهای جانشینان بیسمارک — یعنی شکلدادن اتحادهای کوتاه مدت و پرشمار — زمینهساز انزوای دیپلماتیک آلمان شد. امپراتوری آلمان در سال ۱۸۷۹ وارد اتحاد دوگانه با اتریش-مجارستان شد و در سال ۱۸۸۲ نیز ایتالیا با شکلگیری اتحاد سهگانه به این جمع اضافه شد؛ آلمان همچنین روابط نزدیکی را با عثمانی دنبال میکرد. با این حال، زمانی که بحران ژوئیه روی داد، ایتالیا از اتحاد با آلمان و اتریش-مجارستان خارج شد.
در جنگ جهانی اول، نقشه آلمان برای تسخیر برق آسای پاریس در سال ۱۹۱۴ با شکست مواجه شد. جنگ در جبهه غربی به بنبست خورد و تحریمهای دریایی آلمان را از نظر غذایی در تنگنا قرار داد. با این حال اوضاع در جبهه شرقی برای آلمان قدری بهتر بود و آنان موفق شدند تا بخشهایی از قلمروهای همسایههای شرقی خود را اشغال کنند.
حکومت عالی نظامی (آلمانی: Oberste Heeresleitung) زیر نظر پاول فون هیندنبورگ و اریش لودندورف کنترل کشور را در دست گرفت، اما با شکست یورش بهاری در سال ۱۹۱۸، اوضاع برای آنها خوب پیش نرفت. نیروهای آلمانی مجبور به عقبنشینی شدند، اتریش-مجارستان و عثمانی سقوط کردند و بلغارستان تسلیم شد. سرانجام با انقلاب ۱۹۱۸–۱۹۱۹، امپراتوری سقوط کرد و امپراتور مجبور به استعفا شد. پس از سقوط امپراتوری آلمان، یک جمهوری فدرال که به جمهوری وایمار مشهور شد، قدرت را در دست گرفت که مردم از آن بسیار ناراضی بودند و همین مسئله به ظهور نازیسم و آدولف هیتلر انجامید.
محتویات
۱ ظهور رایش دوم
۲ وحدت آلمان
۳ توسعه امپراتوری
۴ سقوط امپراتوری
۵ پرچم
۶ منابع
ظهور رایش دوم
نوشتار(های) وابسته: رایش
تاجگذاری ویلهلم یکم، به عنوان قیصر (امپراتور آلمانی).
با رشد ملیگرایی آلمانی (که از مردمسالاری خارج شده بود)، اتو فون بیسمارک توانست حکومتی متحد از سرزمینهای آلمانی و بر پایه قدرت و نفوذ بیش از اندازه پروس، تشکیل دهد. شکلگیری این امپراتوری، پس از سه پیروزی پیدرپی، برای پروس صورت گرفت. این جنگها عبارت بودند از: جنگ دوم شلسویگ، جنگ اتریش و پروس و بالاخره جنگ فرانسه و پروس.
هسته نخستین این امپراتوری، کنفدراسیون آلمان شمالی بود. این امپراتوری یک حکومت فدرالی همراه با مجلسی به نام رایشستاگ (Reichstag) بود که بهطور رسمی، کابینه آن فقط توسط یک نفر به نام صدر اعظم (Kanzler) که خود بیسمارک بود، تشکیل و اداره میشد.
تشکیل این حکومت، با رشد اصلاحات در ژاپن و ایتالیا که مسیر مشابهی در پیش گرفته بودند، همزمان شد.
امپراتوری آلمان با وحدت شاهزادهنشینهای آلمانی در سال ۱۸۷۱ توسط پادشاهی پروس (یکی از شاهزاده نشینهای آلمانی) شکل گرفت و در نیمه دوم قرن نوزدهم به یک قدرت بزرگ صنعتی تبدیل شد. این امپراتوری تا پیش از شروع جنگ جهانی اول با تصرف سرزمینهای نامیبیا، کامرون، توگو و تانزانیا در قاره آفریقا و نیز بخشی از جزیره گینه نو و تعدادی از جزایر اقیانوس آرام به یک قدرت استعماری بزرگ تبدیل شد.
امپراتوری آلمان تا انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ ادامه یافت و از ۱۹۱۹ میلادی جمهوری وایمار جایگزین آن شد.
وحدت آلمان
نوشتار(های) وابسته: وحدت آلمان
سرزمین آلمان در نیمه نخست سده نوزدهم میلادی سرزمینی چندپاره بود، که میان شاهزادهنشینهای آلمانی تقسیم شده بود و بخشی از امپراتوری مقدس روم بهشمار میرفت. پس از آن که ناپلئون امپراتوری مقدس روم را منحل کرد، این شاهزادهنشینها استقلال کامل یافتند. در این میان دو پادشاهی بزرگ ژرمنها یعنی اتریش و پروس برای کسب نفوذ بیشتر در اروپای مرکزی به رقابت برخاستند. امپراتوری اتریش افزون بر بخش آلمانیزبان، بخشهای مجار، اسلاو و کروات نیز در قلمروش داشت و نژاد ژرمن تنها حدود یکسوم جمعیت این امپراتوری را تشکیل میداد، در حالی که پادشاهی پروس حکومتی کاملاً ژرمن بود و تقریباً تمام مردم این کشور را آلمانیزبانان تشکیل میدادند. پادشاهی پروس با اتحاد با امپراتوری روسیه نخست پادشاهی لهستان را که در اوج ضعف قرار داشت از میان برداشت و سرزمین لهستان میان دو قدرت تقسیم شد. اگرچه سهم بزرگتر به روسیه رسید، اما پروس با به دست آوردن سرزمینهای جدید، توانست تفاوت بارز نظامی و اقتصادی خود با دیگر پادشاهیهای آلمانی را آشکار سازد. سپس فتح پادشاهی هانوفر نفوذ پروس را در کرانههای راین (رود) تثبیت کرد، در سال میلادی۱۸۴۸ در اروپا موج انقلابهای آزادیخواهانه اتفاق افتاد. تحت تأثیر این موج بزرگ حکومت پادشاهی اسپانیا از حالت پادشاهی مطلقه به پادشاهی مشروطه تغییر پیدا کرد، پادشاهان سوئد و نروژ و دانمارک که کشورهایشان با اعتراضات مردمی مواجه شد نیز فوراً به نظام مشروطه تن دادند، در فرانسه دوباره جمهوری به پا گشت، مردم بلژیک توانستند استقلال کشورشان را از پادشاهی هلند به دست بیاورند و مردم اتریش نیز که خونینترین مبارزات را علیه حکومت پادشاهی مطلقه که در دست صدراعظم مستبد اتریش، مترنیخ به یک دیکتاتوری تمام عیار تبدیل شده بود نیز موفق شدند مترنیخ را سرنگون و پادشاه وقت اتریش را عزل نمایند. در ایتالیا موج وحدت گرایی آغاز شد و ملی گرایانی چون گاریبالدی با مبارزاتشان توانستند ایتالیا را یک کشور متحد نمایند و در سرزمینهای چند پاره آلمانی نیز موج انقلابات آغاز شد این موج در این سرزمینها با رشد روزافزون ملیگرایی آلمانی همراه شد بسیاری از فیلسوفان، اندیشمندان، تاریخ دانان و جامعه شناسان آلمانی سخن از لزوم اتحاد سرزمینهای آلمانی نژاد میکردند و جوانان پرشور ملیگرا نیز از این فکر حمایت میکردند، در سال ۱۸۶۱ ویلهلم یکم به پادشاهی پروس رسید و یکی از مهمترین طرفداران ملیگرایی آلمانی به نام اتوفون بیسمارک را صدر اعظم پروس نمود با برقراری نظام مشروطه بیشتر اقتدارات نیز در اختیار نخستوزیر قرار گرفت ویلهلم یکم اداره ارتش را نیز به بیسمارک واگذار کرد و بیسمارک عملاً به قدرتمندترین فرد پروس تبدیل شد، او از همان ابتدا شرایط را برای اتحاد سرزمینهای آلمانی آماده کرد و در چند جنگ کوچک پادشاهیهای مکلنبورگ، براونشویک و آنهالت را وادار کرد برتری پروس را بپذیرند و پادشاهی ساکسونی و شهرهای آزاد هامبورگ و برمن نیز از طریق دیپلماتیک به زیر نفوذ پروس رفتند. سپس بیسمارک میان پروس و شاهزادهنشینهای آلمانی که تصرف کرده بود اتحادی برقرار نمود و یک سرزمین واحد را در سال ۱۸۶۷ به وجود آورد به نام کنفدراسیون آلمان شمالی، او در سال ۱۸۶۴ در جنگ با دانمارک موفق شد ایالت شلسویک را تصرف نماید سپس در سال۱۸۶۶ با اتریش وارد جنگ شد که پیروزی بزرگی را به همراه داشت و دست اتریش را از سرزمینها و ایالتهای آلمان جنوبی کوتاه کرد و این ایالتها را تحت سیطره پروس درآورد، سپس در این ایالتها نیز با کنفدراسیون آلمان شمالی پیمان اتحاد بستند، از طرف دیگر در فرانسه ناپلئون سوم که پسر برادر ناپلئون بناپارت (اول) بود ابتدا موفق شد به ریاست جمهوری برسد اما بعد با کمک ارتش نظام جمهوری را منحل و پادشاهی ایجاد نموده بود و سعی داشت در اروپا نفوذش را گسترش دهد سرانجام دو قدرت در سال ۱۸۷۱ در برابر هم قرار گرفتند، پروس به ناپلئون سوم شکست سختی داد و ارتش پروس شهر پاریس را اشغال کردند، بیسمارک در کاخ ورسای رسماً اتحاد آلمان را اعلام کرد و کشور جدید را بنیان نهاد، ویلهلم یکم پادشاه پروس نیز در کاخ ورسای به عنوان پادشاه آلمان با القاب امپراتور و قیصر تاج گذاری کرد پادشاهان ایالتهای مختلف آلمانی که زیر سیطره پروس و در داخل آلمان متحد قرار داشتند نیز از استقلال درونی برخوردار ماندند و نوعی نظام فدرال در کشور باقی ماند، کشور فرانسه نیز پذیرفت، که منطقه آلزاس را به آلمان واگذار نماید و ارتش آلمان فرانسه را تخلیه کرد، مردم فرانسه نیز در یک همهپرسی رأی به بازگشت نظام جمهوری دادند و برای آخرین بار نظام جمهوری در فرانسه برقرار گشت و تا امروز باقی ماندهاست.
گستره امپراتوری آلمان، ۱۸۷۱–۱۹۱۸.
توسعه امپراتوری
آلمانیها پس از به دست آوردن وحدت ملی، بیدرنگ طرحهای استعماری خود را برای رشد امپراتوری تازه تأسیس اجرایی کردند، رشد علمی، تأسیس دانشگاههای بزرگ و نیز وجود دانشمندان فراوان باعث شد فاصله علمی آلمان و دیگر استعمار گران به سرعت جبران شود و رشد تجارت و ایجاد کمپانیهای استعماری مانند کمپانی آفریقای باختری آلمان و کمپانی آفریقای خاوری آلمان نیز ثروت فراوانی را در اختیار این امپراتوری گذاشت، صنایع جدید به سرعت گسترش یافت و آلمان پس از بریتانیا و آمریکا سومین کشوری بود که خطوط راهآهن در کشورش ایجاد کرد این خطوط راهآهن به سرعت سراسر آلمان را به هم متصل نمود، رشد کارخانجات صنعتی به سرعت طبقه کارگر را در آلمان گسترش داد و رشد علمی و اقتصادی سریع آلمان باعث گسترش شهرنشینی در این امپراتوری گشت و همه این عوامل باعث شد آلمان به سرعت بسیار بالا از صنعتیترین کشورهای جهان تبدیل شود در اوایل قرن بیستم آلمان پس از بریتانیا و آمریکا سومین قدرت اقتصادی جهان شده بود.
بیسمارک طرحهای داخلی مهمی را به. اجرا درآورد که محبوبیت او را در میان مردم بسیار بالا برد او یک طرح بیمه تأمین اجتماعی سراسری را اجرایی کرد که در نتیجه آن خدمات پزشکی برای مردم آلمان رایگان و تمامی بیمارستانها مجانی شدند، طرح مبارزه با بی سوادی نیز تحصیل رایگان برای تمام آلمانیها از ابتدائی تا دانشگاه را فراهم آورد بیسمارک هم چنین قانون خدمت سربازی اجباری را در آلمان اجرا نمود که هم شامل پسران در قالب سرباز و هم شامل دختران در قالب خدمات اجتماعی میشد.
گسترش صنعتی سازی و شهرنشینی نویننیازهای جدیدی را برای امپراتوری به وجود آورد که لزوم به دست آوردن مستعمراتی را در مناطق دور دست مانند بریتانیا، فرانسه، روسیه، اسپانیا و هلند که در قارههای مختلف سرزمینهایی را داشتند پدیدار ساخت برنامه استعماری آلمانیها از سال ۱۸۷۱ آغاز شد که بیسمارک طرحیها برای به دست آوردن سرزمینهای جدید در قاره آمریکا عملی ساخت که البته به خاطر فشارهای دولت آمریکا و استقلال بیشتر مناطق این قاره از استعمار گران قبلی ناکام ماند و آلمانیها تنها چند جزیره کوچک در حوزه دریای کارائیب را به دست آوردند آلمانیها از سال ۱۸۸۱ طرح استعمار آفریقا را آغاز کرده و ابتدا سرزمین توگو را به اشغال خود درآوردند سپس در سال ۱۸۸۴ سرزمین کامرون را نیز اشغال کردند در سال ۱۸۸۵ سرزمین تانزانیا، بوروندی و روآندا در شرق آفریقا را تصرف و یک فرمانداری استعماری در آن سرزمینها دایر نمودند، در سال ۱۸۸۷ بخش شمالی جزیره گینه نو در شرق آسیا را اشغال کردند و جزیره گینه
نقشهای از امپراتوری آلمان (۱۷۸۲)
نو به سه قسمت تقسیم شد نیمه شرقی به هلند رسید شمال به آلمان و جنوب به بریتانیا رسید در سال ۱۸۸۸ آلمانیها سرزمین نامیبیا در جنوب باختری آفریقا را تصرف کردند و به منابع عظیم طلا و الماس جنوب باختری آفریقا دست پیدا کردند هم چنین جزایر ساموآ در اقیانوس آرام جنوبی نیز در سال ۱۹۰۱ به تصرف آلمانیها درآمد.
در چین نیز سیاست استعماری آلمان شبیه به سایر اروپاییان بود، از آن جهت که کشور چین سرزمینی بزرگ بود و هنوز حکومت مرکزی مستقلی داشت استعمار تمام آن سرزمین برای یک دولت اروپایی میسر نبود و تقسیم آن نیز هم به دلیل مقاومت دولت مرکزی و مردم این کشور پرجمعیت و هم به خاطر اختلافات میان قدرتهای استعماری عملاً ممکن نبود به همین دلیل اکثر دولتهای استعماری سعی در کسب امتیازات هرچه بیشتر از این سرزمین و در دست گرفتن بنادر مهم تجاری این کشور نمودند، بریتانیا بندر مهم هنگ کنگ را به مدت ۹۹ سال اجاره و عملاً اشغال کرد پرتغالیها همین عمل را با بندر ماکائو انجام نمودند، فرانسویها در بندر گوانگ جو مستقر شدند، ژاپنیها شبه جزیره کره و جزیره تایوان را اشغال کردند و البته آلمانیها امتیاز اداره سیاسی، اقتصادی و نظامی بندر تیانجین و بندر چینگدائو را در سال ۱۸۹۸ به مدت ۹۹ سال به دست آوردند که تا پایان جنگ جهانی اول آن بنادر را در دست داشتند.
سقوط امپراتوری
در سال ۱۸۸۸ امپراتور ویلهلم یکم از دنیا رفت و چند ماه پس از او جانشین او فردریش سوم نیز در اثر بیماری در گذشت و تاج پادشاهی به فرزندش ویلهلم دوم رسید، ویلهلم دوم بر خلاف پدر بزرگش به دنبال افزایش قدرت جایگاه امپراتور در آلمان بود و با حضور بیسمارک نیز مخالفت میکرد چرا که بیسمارک عملاً قدرت بیشتری نسبت به امپراتور داشت بنابراین در سال ۱۸۹۰ بیسمارک را عزل کرد و بیسمارک نیز بر خلاف پیشبینی ارتش و روزنامهها بدون مقاومت از قدرت کنار رفت و دوران صدر اعظمی بیست و پنج ساله اش به پایان رسید یکی از نویسندگان آلمانی این اتفاق را اخراج کردن ناخدا از کشتی نامگذاری کرد گرچه روزنامهها و نیز پارلمان از این اقدام پادشاه انتقاد کردند اما این مخالفتها تنها روابط پادشاه با روزنامهها و خصوصاً پارلمان را به تیرگی رسانید و نتیجه اش هم محدود شدن رسانهها و کاهش قدرت و نفوذ سیاسی پارلمان بود، بیسمارک نیز تا زمان مرگش در سال ۱۸۹۸ در ویلایش در لاونبرگ آلمان اقامت کرد و هر از گاهی در روزنامهها از سیاستهای امپراتور انتقاد میکرد. پس از بیسمارک تا پایان امپراتوری در سال ۱۹۱۸ هفت صدر اعظم توسط ویلهلم دوم انتخاب شدند اما هیچکدام از آنها نتوانستند مانند بیسمارک از خود لیاقت و توانایی نشان دهند.
از طرف دیگر در اوایل قرن بیستم رقابتهای استعماری قدرتهای استعمارگر را با بحران کمبود سرزمین مواجه کرد قدرتهای استعماری نو ظهور مانند آلمان و ایتالیا که دیر تر از سایر استعمارگران وارد رقابت شده بودند خود را از بریتانیا، فرانسه و روسیه عقب میدیدند گرچه آلمانیها با تلاش زیاد توانستند سرزمینهای زیادی را در آفریقا به دست بیاورند اما این سرزمینها در برابر ثروت بیکران مستعمرهنشینهای بریتانیا و فرانسه بسیار اندک بود مجموع مستعمرات آلمان حتی با هند که یکی از مستعمرات بریتانیا و البته مهمترین آنها بود برابری نمیکرد رقابت میان اتریش و امپراتوری روسیه بر سر سیطره بر شبه جزیره بالکان نیز از بحرانهای مهم این سالها بود از طرفی در سالهای ابتدایی قرن بیستم تمام قدرتهای اروپائی در حال تجهیز و تقویت نظامی خود بودند و عملاً آماده جنگی بزرگ میشدند که خود نتیجه آن را پیشبینی نمیکردند بعدها تاریخ دانان به این سالها لقب سالهای «صلح مسلح» را دادند این اوضاع باعث ایجاد یک اتحاد میان سه قدرت اروپائی یعنی امپراتوری آلمان، امپراتوری اتریش و امپراتوری عثمانی به نام اتحاد مثلث گشت و در برابر آن نیز یک اتحاد میان سه دولت دیگر یعنی امپراتوری روسیه، امپراتوری بریتانیا و فرانسه به نام اتفاق مثلث شکل گرفت.
سرانجام در سال ۱۹۱۴ با به قتل رسیدن ولیعهد اتریش در شهر بلگراد توسط یک جوان صرب امپراتور اتریش بهانه کافی برای حمله به صربستان را پیدا کرد و از آن جا که صربستان تحت نفوذ روسیه قرار داشت فوراً امپراتوری روسیه در واکنش به حمله اتریش به صربستان به آن کشور اعلام جنگ داد و بعد از آن آلمان که متحد اتریش بود به امپراتوری روسیه اعلام جنگ کرد و بریتانیا و فرانسه نیز در حمایت از امپراتوری روسیه وارد جنگ شدند و از همان ابتدا ایتالیا از اتحادیه جدا شد و در سال ۱۹۱۵ به متفقین پیوست، بلغارستان که با صربستان مشکل داشت هم وارد جنگ به نفع آلمان شد و امپراتوری عثمانی نیز که عضو اتحاد مثلث بود به نفع آلمان وارد جنگ شد، ایالات متحده آمریکا در حمایت از متفقین ابتدا کوشید از راه دیپلماسی صلح برقرار نماید و وقتی آتش جنگ را شعلهور تر از آن دید که بشود بدون جنگ آن را خاموش کرد به نفع متفقین وارد جنگ شد، ژاپن نیز به عنوان یک قدرت نو ظهور و متحد آمریکا در آن سالها به متفقین پیوست برخی کشورهای دیگر اروپایی نیز مانند اسپانیا و سوئد هم چون ایران در خاورمیانه اعلام بیطرفی کردند.
در اواخر سال ۱۹۱۷ نیز در روسیه انقلاب ضد سلطنتی به پیروزی رسید و حکومت بلشویکی ایجاد شد و روسیه به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تغییر نام داد و با این نام از جنگ کاملاً خارج شد سرانجام در سال ۱۹۱۸ با اشغال برلین و فروپاشی امپراتوریهای عثمانی و اتریش جنگ جهانی اول با پیروزی متفقین به پایان رسید در همین زمان فشار سنگین مالی ناشی از جنگ و نیز قطع شدن خدمات اجتماعی که بیسمارک آنها را ایجاد کرده بود و از همه بدتر شکست در جنگ و از دست دادن همه مستعمرات و پذیرش غنیمتهای کمر شکن از جانب آلمان مردم این کشور را به مرز انقلاب رساند، موج انقلاب سراسر آلمان را در طول چند روز گرفت و ویلهلم دوم به هلند گریخت و انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ در آلمان به پیروزی رسید که باعث تشکیل یک حکومت جمهوری به نام جمهوری وایمار در آلمان شد. به این ترتیب امپراتوری آلمان با عنوان رایش دوم به پایان رسید.
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبریپرش به جستجو
امپراتوری آلمان
Deutsches Reich
امپراتوری
↓ ۱۸۷۱–۱۹۱۸ ↓
Horizontal tricolor (black, white, red) Shield containing a black, one-headed, rightward-looking eagle with red beak, tongue and claws. On its breast is a shield with another eagle. Over its head is an imperial crown with two crossing ribbons.
پرچم نشان امپراتوری
شعار
Gott mit uns
"خدا با ماست"
سرود
(غیررسمی)
"درود بر تو در تاج پیروزی آلمان" (امپراتوری)
"سرود آلمانیها" (ملی)
"Die Wacht am Rhein" (غیررسمی)
واقع در شمال مرکزی اروپا، شامل آلمان و لهستان امروزی
گستره امپراتوری آلمان در ۱۹۱۴، پیش از جنگ جهانی اول
پایتخت برلین
زبان(ها) زبان رسمی:
آلمانی
زبانهای غیررسمی اقلیت:
دانمارکی، فرانسوی، ییدی، سورابی، لهستانی، زبان فریسی شرقی، لیتوانیایی
زبانهای مستعمراتی: بانتو، اوشیوامبو، آفریکانس، سواحلی
(مستعمرات آفریقایی) زبان سینگاتو & زبان ماندارین
(سینگاتو و ساحلی جیاشو)
زبانهای پاپوایی (گینه نو آلمان)
ساموآیی
(ساموآی آلمان)
دین پروتستانت ≈ ۶۰٪
کاتولیک رومی ≈ ۳۹٪
یهودی ≈ ۱٪
دولت پادشاهی
امپراتوری-فدرالیسم
امپراتور
- ۱۸۷۱–۱۸۸۸ ویلهلم یکم
- ۱۸۸۸ فریدریش سوم
- ۱۸۸۸–۱۹۱۸ ویلهلم دوم
صدراعظم
- ۱۸۷۱–۱۸۹۰ اتو فون بیسمارک (نخستین)
- ۱۹۱۸ فردریش ابرت (واپسین)
قانونگذار رایشستاگ
- شورای فدرال بوندسرات
دوره تاریخی امپریالیسم نو، جنگ جهانی اول
- یکپارچگی آلمان ۱۸ ژانویه ۱۸۷۱
- تصویب قانون اساسی ۱۶ آوریل ۱۸۷۱
- جنگ جهانی اول ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴
- انقلاب آلمان ۹ نوامبر ۱۹۱۸
- آتشبس موقت ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸
- دستشستن ویلهلم دوم ۱۸ نوامبر 1919
- پیمان ورسای ۲۸ ژوئن ۱۹۱۹
مساحت
- ۱۹۱۰ ۵۴۰۸۵۷٫۵۴کیلومترمربع (۲۰۸٬۸۲۶مایلمربع)
جمعیت
- حدود ۱۸۷۱ ۴۰۰۵۰۷۹۰
- حدود ۱۸۹۰ ۴۹۴۲۸۴۷۰
- حدود ۱۹۱۰ ۶۴۹۲۵۹۹۳
تراکم جمعیت خطای عبارت: نویسه نقطهگذاری شناخته نشده «۵» /کیلومترمربع (۳۱۰٫۹ /مایلمربع)
یکای پول فرینستالر،
گولدن جنوب آلمان، تالر برمن،
مارک هامبورگ،
فرانک فرانسه،
(تا ۱۸۷۳، با هم)
گلدمارک آلمان،
(۱۸۷۳–۱۹۱۴)
پاپیرمارک آلمان
(۱۹۱۴–۱۹۱۸)
پیش از آن به دنبال آن
پادشاهی پروس
کنفدراسیون آلمان شمالی
پادشاهی بایرن
پادشاهی وورتمبرگ
دوک نشین بزرگ بادن
دوکنشین هسن
آلزاس-لورن
جمهوری وایمار
جمهوری آلزاس-لورن
شهر آزاد دانتسیگ
جمهوری دوم لهستان
بخش کلایپدا
زار (جامعه ملل)
Hlučín بخش
اشلسویگ شمالی
اوپان-ملمودی
امروزه بخشی از بلژیک
جمهوری چک
دانمارک
فرانسه
آلمان
لیتوانی
لهستان
روسیه
مساحت و جمعیت شامل متصرفات مستعمراتی نمیباشد.
^ واژه رایش به معنی قلمرو است و Deutsches Reich به معنی قلمروی آلمان.[۱]
امپراتوری آلمان (آلمانی: Deutsches Kaiserreich، «قیصرنشین آلمان»، با نام رسمی Deutsches Reich، «رایش آلمان») که به رایش دوم (آلمانی: Zweites Reich) هم معروف است، یک دولت-ملت آلمانی بود که در میان سالهای ۱۸۷۱ و ۱۹۱۸ میلادی بر بخشهای وسیعی از شمال و شرق اروپا حکومت میکرد. رایش دوم با استعفای قیصر ویلهلم دوم به پایان رسید.
امپراتوری آلمان به صورت رسمی در سال ۱۸۷۱ میلادی، زمانی که حکومتهای جنوب آلمان، به جز اتریش، به کنفدراسیون آلمان شمالی پیوستند، شکل گرفت. در ۱ ژانویه ۱۸۷۱، قانون اساسی مشروطهای به اجرا درآمد که نام دولت را به امپراتوری آلمان تغییر داد و همچنین ویلهلم یکم، پادشاه پروس از دودمان هوهنتسولرن، نیز به عنوان امپراتور آلمان برگزیده شد. برلین جایگاه خود را به عنوان پایتخت حفظ کرد و اتو فون بیسمارک نیز به عنوان صدراعظم و رئیس دولت آلمان باقی ماند. همه این اتفاقات درحالی رخ داد که کنفدراسیون آلمان شمالی و متحدانش از آلمان جنوبی هنوز درگیر جنگ با فرانسه بودند.
امپراتوری آلمان متشکل 27 ایالت بود که بیشتر آنها توسط خاندانهای سلطنتی اداره میشدند. چهار پادشاهی، شش دوکنشین بزرگ، پنج دوکنشین، هفت شاهزادهنشین، سه شهر آزاد از اتحادیه هانزا و یک قلمروی شاهی ایالتها را تشکیل میدادند. با اینکه پادشاهی پروس یکی از چهار پادشاهی کشور بود، دو سوم جمعیت و قلمروی آلمان را تشکیل میداد. سلطه پروس بر امپراتوری آلمان در قانون اساسی نیز تأیید شده بود.
پس از ۱۸۵۰ میلادی، دولتهای آلمان به سرعت رو به صنعتی شدن گذاشتند و در صنایعی مانند فولاد، زغال سنگ و ترابری ریلی پیشرفت چشمگیری کردند. در سال ۱۸۷۱، آلمان جمعیتی بالغ بر ۴۱ میلیون نفر داشت که تا سال ۱۹۱۳ به ۶۸ میلیون نفر رسید. درحالی که در سال ۱۸۱۵ میلادی (زمانی که ناپلئون استعفا داد) آلمان متشکل از دولتهای کوچک و بزرگ بسیار و دارای جمعیتی روستانشین بود، در سالهای پایانی رایش دوم از لحاظ سیاسی یکپارچه شده بود و بیشتر جمعیت آن در شهرها زندگی میکردند. در ۴۷ سال امپراتوری آلمان، این کشور یک غول صنعتی و علمی به حساب میآمد و بیشترین جایزه نوبل علمی را به خود اختصاص داده بود. حجم اقتصاد آلمان در سال ۱۹۰۰ میلادی از اقتصاد بریتانیا بیشتر شد و بدین ترتیب آلمان دارای بزرگترین اقتصاد اروپا و دوم اقتصاد بزرگ جهان (پس از آمریکا) شد.
در سالهای ۱۸۶۷ تا ۱۸۷۸/۹، بیسمارک، صدراعظم آلمان که دارای رکورد طولانیترین زمان صدراعظمی در تاریخ آلمان نیز هست، لیبرالیسم را در پیش گرفت؛ اما رفته رفته رو به محافظهکاری نهاد. در دوران او، آلمان به یک قدرت استعماری تبدیل شد و بخشهای باقی مانده از آفریقا را که تا آن زمان هنوز توسط هیچکدام از دولتهای اروپایی فتح نشده بودند را از آن خود کرد. بدین ترتیب، آلمانیها سومین امپراتوری استعماری بزرگ جهان پس از بریتانیا و فرانسه شدند؛ همچنین رقابت دولتهای استعمارگر در برخی موارد باعث آغاز جنگ میان آلمان و دیگر کشورها، از جمله بریتانیا، نیز میشد.
در دوران رایش دوم، آلمان به یک قدرت بزرگ تبدیل شد، به سرعت راههای ریلی خود را گسترش داد، بزرگترین ارتش جهان را پی ریخت و با برنامههای گستردهای، صنعتی شدن را دنبال کرد. در کمتر از یک دهه، نیروی دریایی آلمان تبدیل به دومین نیروی دریایی بزرگ جهان پس از نیروی دریایی بریتانیا شد. پس از کنار گذاشته شدن بیسمارک از قدرت توسط ویلهلم دوم در سال ۱۸۹۰، امپراتوری «سیاست جهانی» را در پیش گرفت که نقش تعیینکنندهای در آغاز جنگ جهانی اول بازی کرد. همچنین سیاستهای جانشینان بیسمارک — یعنی شکلدادن اتحادهای کوتاه مدت و پرشمار — زمینهساز انزوای دیپلماتیک آلمان شد. امپراتوری آلمان در سال ۱۸۷۹ وارد اتحاد دوگانه با اتریش-مجارستان شد و در سال ۱۸۸۲ نیز ایتالیا با شکلگیری اتحاد سهگانه به این جمع اضافه شد؛ آلمان همچنین روابط نزدیکی را با عثمانی دنبال میکرد. با این حال، زمانی که بحران ژوئیه روی داد، ایتالیا از اتحاد با آلمان و اتریش-مجارستان خارج شد.
در جنگ جهانی اول، نقشه آلمان برای تسخیر برق آسای پاریس در سال ۱۹۱۴ با شکست مواجه شد. جنگ در جبهه غربی به بنبست خورد و تحریمهای دریایی آلمان را از نظر غذایی در تنگنا قرار داد. با این حال اوضاع در جبهه شرقی برای آلمان قدری بهتر بود و آنان موفق شدند تا بخشهایی از قلمروهای همسایههای شرقی خود را اشغال کنند.
حکومت عالی نظامی (آلمانی: Oberste Heeresleitung) زیر نظر پاول فون هیندنبورگ و اریش لودندورف کنترل کشور را در دست گرفت، اما با شکست یورش بهاری در سال ۱۹۱۸، اوضاع برای آنها خوب پیش نرفت. نیروهای آلمانی مجبور به عقبنشینی شدند، اتریش-مجارستان و عثمانی سقوط کردند و بلغارستان تسلیم شد. سرانجام با انقلاب ۱۹۱۸–۱۹۱۹، امپراتوری سقوط کرد و امپراتور مجبور به استعفا شد. پس از سقوط امپراتوری آلمان، یک جمهوری فدرال که به جمهوری وایمار مشهور شد، قدرت را در دست گرفت که مردم از آن بسیار ناراضی بودند و همین مسئله به ظهور نازیسم و آدولف هیتلر انجامید.
محتویات
۱ ظهور رایش دوم
۲ وحدت آلمان
۳ توسعه امپراتوری
۴ سقوط امپراتوری
۵ پرچم
۶ منابع
ظهور رایش دوم
نوشتار(های) وابسته: رایش
تاجگذاری ویلهلم یکم، به عنوان قیصر (امپراتور آلمانی).
با رشد ملیگرایی آلمانی (که از مردمسالاری خارج شده بود)، اتو فون بیسمارک توانست حکومتی متحد از سرزمینهای آلمانی و بر پایه قدرت و نفوذ بیش از اندازه پروس، تشکیل دهد. شکلگیری این امپراتوری، پس از سه پیروزی پیدرپی، برای پروس صورت گرفت. این جنگها عبارت بودند از: جنگ دوم شلسویگ، جنگ اتریش و پروس و بالاخره جنگ فرانسه و پروس.
هسته نخستین این امپراتوری، کنفدراسیون آلمان شمالی بود. این امپراتوری یک حکومت فدرالی همراه با مجلسی به نام رایشستاگ (Reichstag) بود که بهطور رسمی، کابینه آن فقط توسط یک نفر به نام صدر اعظم (Kanzler) که خود بیسمارک بود، تشکیل و اداره میشد.
تشکیل این حکومت، با رشد اصلاحات در ژاپن و ایتالیا که مسیر مشابهی در پیش گرفته بودند، همزمان شد.
امپراتوری آلمان با وحدت شاهزادهنشینهای آلمانی در سال ۱۸۷۱ توسط پادشاهی پروس (یکی از شاهزاده نشینهای آلمانی) شکل گرفت و در نیمه دوم قرن نوزدهم به یک قدرت بزرگ صنعتی تبدیل شد. این امپراتوری تا پیش از شروع جنگ جهانی اول با تصرف سرزمینهای نامیبیا، کامرون، توگو و تانزانیا در قاره آفریقا و نیز بخشی از جزیره گینه نو و تعدادی از جزایر اقیانوس آرام به یک قدرت استعماری بزرگ تبدیل شد.
امپراتوری آلمان تا انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ ادامه یافت و از ۱۹۱۹ میلادی جمهوری وایمار جایگزین آن شد.
وحدت آلمان
نوشتار(های) وابسته: وحدت آلمان
سرزمین آلمان در نیمه نخست سده نوزدهم میلادی سرزمینی چندپاره بود، که میان شاهزادهنشینهای آلمانی تقسیم شده بود و بخشی از امپراتوری مقدس روم بهشمار میرفت. پس از آن که ناپلئون امپراتوری مقدس روم را منحل کرد، این شاهزادهنشینها استقلال کامل یافتند. در این میان دو پادشاهی بزرگ ژرمنها یعنی اتریش و پروس برای کسب نفوذ بیشتر در اروپای مرکزی به رقابت برخاستند. امپراتوری اتریش افزون بر بخش آلمانیزبان، بخشهای مجار، اسلاو و کروات نیز در قلمروش داشت و نژاد ژرمن تنها حدود یکسوم جمعیت این امپراتوری را تشکیل میداد، در حالی که پادشاهی پروس حکومتی کاملاً ژرمن بود و تقریباً تمام مردم این کشور را آلمانیزبانان تشکیل میدادند. پادشاهی پروس با اتحاد با امپراتوری روسیه نخست پادشاهی لهستان را که در اوج ضعف قرار داشت از میان برداشت و سرزمین لهستان میان دو قدرت تقسیم شد. اگرچه سهم بزرگتر به روسیه رسید، اما پروس با به دست آوردن سرزمینهای جدید، توانست تفاوت بارز نظامی و اقتصادی خود با دیگر پادشاهیهای آلمانی را آشکار سازد. سپس فتح پادشاهی هانوفر نفوذ پروس را در کرانههای راین (رود) تثبیت کرد، در سال میلادی۱۸۴۸ در اروپا موج انقلابهای آزادیخواهانه اتفاق افتاد. تحت تأثیر این موج بزرگ حکومت پادشاهی اسپانیا از حالت پادشاهی مطلقه به پادشاهی مشروطه تغییر پیدا کرد، پادشاهان سوئد و نروژ و دانمارک که کشورهایشان با اعتراضات مردمی مواجه شد نیز فوراً به نظام مشروطه تن دادند، در فرانسه دوباره جمهوری به پا گشت، مردم بلژیک توانستند استقلال کشورشان را از پادشاهی هلند به دست بیاورند و مردم اتریش نیز که خونینترین مبارزات را علیه حکومت پادشاهی مطلقه که در دست صدراعظم مستبد اتریش، مترنیخ به یک دیکتاتوری تمام عیار تبدیل شده بود نیز موفق شدند مترنیخ را سرنگون و پادشاه وقت اتریش را عزل نمایند. در ایتالیا موج وحدت گرایی آغاز شد و ملی گرایانی چون گاریبالدی با مبارزاتشان توانستند ایتالیا را یک کشور متحد نمایند و در سرزمینهای چند پاره آلمانی نیز موج انقلابات آغاز شد این موج در این سرزمینها با رشد روزافزون ملیگرایی آلمانی همراه شد بسیاری از فیلسوفان، اندیشمندان، تاریخ دانان و جامعه شناسان آلمانی سخن از لزوم اتحاد سرزمینهای آلمانی نژاد میکردند و جوانان پرشور ملیگرا نیز از این فکر حمایت میکردند، در سال ۱۸۶۱ ویلهلم یکم به پادشاهی پروس رسید و یکی از مهمترین طرفداران ملیگرایی آلمانی به نام اتوفون بیسمارک را صدر اعظم پروس نمود با برقراری نظام مشروطه بیشتر اقتدارات نیز در اختیار نخستوزیر قرار گرفت ویلهلم یکم اداره ارتش را نیز به بیسمارک واگذار کرد و بیسمارک عملاً به قدرتمندترین فرد پروس تبدیل شد، او از همان ابتدا شرایط را برای اتحاد سرزمینهای آلمانی آماده کرد و در چند جنگ کوچک پادشاهیهای مکلنبورگ، براونشویک و آنهالت را وادار کرد برتری پروس را بپذیرند و پادشاهی ساکسونی و شهرهای آزاد هامبورگ و برمن نیز از طریق دیپلماتیک به زیر نفوذ پروس رفتند. سپس بیسمارک میان پروس و شاهزادهنشینهای آلمانی که تصرف کرده بود اتحادی برقرار نمود و یک سرزمین واحد را در سال ۱۸۶۷ به وجود آورد به نام کنفدراسیون آلمان شمالی، او در سال ۱۸۶۴ در جنگ با دانمارک موفق شد ایالت شلسویک را تصرف نماید سپس در سال۱۸۶۶ با اتریش وارد جنگ شد که پیروزی بزرگی را به همراه داشت و دست اتریش را از سرزمینها و ایالتهای آلمان جنوبی کوتاه کرد و این ایالتها را تحت سیطره پروس درآورد، سپس در این ایالتها نیز با کنفدراسیون آلمان شمالی پیمان اتحاد بستند، از طرف دیگر در فرانسه ناپلئون سوم که پسر برادر ناپلئون بناپارت (اول) بود ابتدا موفق شد به ریاست جمهوری برسد اما بعد با کمک ارتش نظام جمهوری را منحل و پادشاهی ایجاد نموده بود و سعی داشت در اروپا نفوذش را گسترش دهد سرانجام دو قدرت در سال ۱۸۷۱ در برابر هم قرار گرفتند، پروس به ناپلئون سوم شکست سختی داد و ارتش پروس شهر پاریس را اشغال کردند، بیسمارک در کاخ ورسای رسماً اتحاد آلمان را اعلام کرد و کشور جدید را بنیان نهاد، ویلهلم یکم پادشاه پروس نیز در کاخ ورسای به عنوان پادشاه آلمان با القاب امپراتور و قیصر تاج گذاری کرد پادشاهان ایالتهای مختلف آلمانی که زیر سیطره پروس و در داخل آلمان متحد قرار داشتند نیز از استقلال درونی برخوردار ماندند و نوعی نظام فدرال در کشور باقی ماند، کشور فرانسه نیز پذیرفت، که منطقه آلزاس را به آلمان واگذار نماید و ارتش آلمان فرانسه را تخلیه کرد، مردم فرانسه نیز در یک همهپرسی رأی به بازگشت نظام جمهوری دادند و برای آخرین بار نظام جمهوری در فرانسه برقرار گشت و تا امروز باقی ماندهاست.
گستره امپراتوری آلمان، ۱۸۷۱–۱۹۱۸.
توسعه امپراتوری
آلمانیها پس از به دست آوردن وحدت ملی، بیدرنگ طرحهای استعماری خود را برای رشد امپراتوری تازه تأسیس اجرایی کردند، رشد علمی، تأسیس دانشگاههای بزرگ و نیز وجود دانشمندان فراوان باعث شد فاصله علمی آلمان و دیگر استعمار گران به سرعت جبران شود و رشد تجارت و ایجاد کمپانیهای استعماری مانند کمپانی آفریقای باختری آلمان و کمپانی آفریقای خاوری آلمان نیز ثروت فراوانی را در اختیار این امپراتوری گذاشت، صنایع جدید به سرعت گسترش یافت و آلمان پس از بریتانیا و آمریکا سومین کشوری بود که خطوط راهآهن در کشورش ایجاد کرد این خطوط راهآهن به سرعت سراسر آلمان را به هم متصل نمود، رشد کارخانجات صنعتی به سرعت طبقه کارگر را در آلمان گسترش داد و رشد علمی و اقتصادی سریع آلمان باعث گسترش شهرنشینی در این امپراتوری گشت و همه این عوامل باعث شد آلمان به سرعت بسیار بالا از صنعتیترین کشورهای جهان تبدیل شود در اوایل قرن بیستم آلمان پس از بریتانیا و آمریکا سومین قدرت اقتصادی جهان شده بود.
بیسمارک طرحهای داخلی مهمی را به. اجرا درآورد که محبوبیت او را در میان مردم بسیار بالا برد او یک طرح بیمه تأمین اجتماعی سراسری را اجرایی کرد که در نتیجه آن خدمات پزشکی برای مردم آلمان رایگان و تمامی بیمارستانها مجانی شدند، طرح مبارزه با بی سوادی نیز تحصیل رایگان برای تمام آلمانیها از ابتدائی تا دانشگاه را فراهم آورد بیسمارک هم چنین قانون خدمت سربازی اجباری را در آلمان اجرا نمود که هم شامل پسران در قالب سرباز و هم شامل دختران در قالب خدمات اجتماعی میشد.
گسترش صنعتی سازی و شهرنشینی نویننیازهای جدیدی را برای امپراتوری به وجود آورد که لزوم به دست آوردن مستعمراتی را در مناطق دور دست مانند بریتانیا، فرانسه، روسیه، اسپانیا و هلند که در قارههای مختلف سرزمینهایی را داشتند پدیدار ساخت برنامه استعماری آلمانیها از سال ۱۸۷۱ آغاز شد که بیسمارک طرحیها برای به دست آوردن سرزمینهای جدید در قاره آمریکا عملی ساخت که البته به خاطر فشارهای دولت آمریکا و استقلال بیشتر مناطق این قاره از استعمار گران قبلی ناکام ماند و آلمانیها تنها چند جزیره کوچک در حوزه دریای کارائیب را به دست آوردند آلمانیها از سال ۱۸۸۱ طرح استعمار آفریقا را آغاز کرده و ابتدا سرزمین توگو را به اشغال خود درآوردند سپس در سال ۱۸۸۴ سرزمین کامرون را نیز اشغال کردند در سال ۱۸۸۵ سرزمین تانزانیا، بوروندی و روآندا در شرق آفریقا را تصرف و یک فرمانداری استعماری در آن سرزمینها دایر نمودند، در سال ۱۸۸۷ بخش شمالی جزیره گینه نو در شرق آسیا را اشغال کردند و جزیره گینه
نقشهای از امپراتوری آلمان (۱۷۸۲)
نو به سه قسمت تقسیم شد نیمه شرقی به هلند رسید شمال به آلمان و جنوب به بریتانیا رسید در سال ۱۸۸۸ آلمانیها سرزمین نامیبیا در جنوب باختری آفریقا را تصرف کردند و به منابع عظیم طلا و الماس جنوب باختری آفریقا دست پیدا کردند هم چنین جزایر ساموآ در اقیانوس آرام جنوبی نیز در سال ۱۹۰۱ به تصرف آلمانیها درآمد.
در چین نیز سیاست استعماری آلمان شبیه به سایر اروپاییان بود، از آن جهت که کشور چین سرزمینی بزرگ بود و هنوز حکومت مرکزی مستقلی داشت استعمار تمام آن سرزمین برای یک دولت اروپایی میسر نبود و تقسیم آن نیز هم به دلیل مقاومت دولت مرکزی و مردم این کشور پرجمعیت و هم به خاطر اختلافات میان قدرتهای استعماری عملاً ممکن نبود به همین دلیل اکثر دولتهای استعماری سعی در کسب امتیازات هرچه بیشتر از این سرزمین و در دست گرفتن بنادر مهم تجاری این کشور نمودند، بریتانیا بندر مهم هنگ کنگ را به مدت ۹۹ سال اجاره و عملاً اشغال کرد پرتغالیها همین عمل را با بندر ماکائو انجام نمودند، فرانسویها در بندر گوانگ جو مستقر شدند، ژاپنیها شبه جزیره کره و جزیره تایوان را اشغال کردند و البته آلمانیها امتیاز اداره سیاسی، اقتصادی و نظامی بندر تیانجین و بندر چینگدائو را در سال ۱۸۹۸ به مدت ۹۹ سال به دست آوردند که تا پایان جنگ جهانی اول آن بنادر را در دست داشتند.
سقوط امپراتوری
در سال ۱۸۸۸ امپراتور ویلهلم یکم از دنیا رفت و چند ماه پس از او جانشین او فردریش سوم نیز در اثر بیماری در گذشت و تاج پادشاهی به فرزندش ویلهلم دوم رسید، ویلهلم دوم بر خلاف پدر بزرگش به دنبال افزایش قدرت جایگاه امپراتور در آلمان بود و با حضور بیسمارک نیز مخالفت میکرد چرا که بیسمارک عملاً قدرت بیشتری نسبت به امپراتور داشت بنابراین در سال ۱۸۹۰ بیسمارک را عزل کرد و بیسمارک نیز بر خلاف پیشبینی ارتش و روزنامهها بدون مقاومت از قدرت کنار رفت و دوران صدر اعظمی بیست و پنج ساله اش به پایان رسید یکی از نویسندگان آلمانی این اتفاق را اخراج کردن ناخدا از کشتی نامگذاری کرد گرچه روزنامهها و نیز پارلمان از این اقدام پادشاه انتقاد کردند اما این مخالفتها تنها روابط پادشاه با روزنامهها و خصوصاً پارلمان را به تیرگی رسانید و نتیجه اش هم محدود شدن رسانهها و کاهش قدرت و نفوذ سیاسی پارلمان بود، بیسمارک نیز تا زمان مرگش در سال ۱۸۹۸ در ویلایش در لاونبرگ آلمان اقامت کرد و هر از گاهی در روزنامهها از سیاستهای امپراتور انتقاد میکرد. پس از بیسمارک تا پایان امپراتوری در سال ۱۹۱۸ هفت صدر اعظم توسط ویلهلم دوم انتخاب شدند اما هیچکدام از آنها نتوانستند مانند بیسمارک از خود لیاقت و توانایی نشان دهند.
از طرف دیگر در اوایل قرن بیستم رقابتهای استعماری قدرتهای استعمارگر را با بحران کمبود سرزمین مواجه کرد قدرتهای استعماری نو ظهور مانند آلمان و ایتالیا که دیر تر از سایر استعمارگران وارد رقابت شده بودند خود را از بریتانیا، فرانسه و روسیه عقب میدیدند گرچه آلمانیها با تلاش زیاد توانستند سرزمینهای زیادی را در آفریقا به دست بیاورند اما این سرزمینها در برابر ثروت بیکران مستعمرهنشینهای بریتانیا و فرانسه بسیار اندک بود مجموع مستعمرات آلمان حتی با هند که یکی از مستعمرات بریتانیا و البته مهمترین آنها بود برابری نمیکرد رقابت میان اتریش و امپراتوری روسیه بر سر سیطره بر شبه جزیره بالکان نیز از بحرانهای مهم این سالها بود از طرفی در سالهای ابتدایی قرن بیستم تمام قدرتهای اروپائی در حال تجهیز و تقویت نظامی خود بودند و عملاً آماده جنگی بزرگ میشدند که خود نتیجه آن را پیشبینی نمیکردند بعدها تاریخ دانان به این سالها لقب سالهای «صلح مسلح» را دادند این اوضاع باعث ایجاد یک اتحاد میان سه قدرت اروپائی یعنی امپراتوری آلمان، امپراتوری اتریش و امپراتوری عثمانی به نام اتحاد مثلث گشت و در برابر آن نیز یک اتحاد میان سه دولت دیگر یعنی امپراتوری روسیه، امپراتوری بریتانیا و فرانسه به نام اتفاق مثلث شکل گرفت.
سرانجام در سال ۱۹۱۴ با به قتل رسیدن ولیعهد اتریش در شهر بلگراد توسط یک جوان صرب امپراتور اتریش بهانه کافی برای حمله به صربستان را پیدا کرد و از آن جا که صربستان تحت نفوذ روسیه قرار داشت فوراً امپراتوری روسیه در واکنش به حمله اتریش به صربستان به آن کشور اعلام جنگ داد و بعد از آن آلمان که متحد اتریش بود به امپراتوری روسیه اعلام جنگ کرد و بریتانیا و فرانسه نیز در حمایت از امپراتوری روسیه وارد جنگ شدند و از همان ابتدا ایتالیا از اتحادیه جدا شد و در سال ۱۹۱۵ به متفقین پیوست، بلغارستان که با صربستان مشکل داشت هم وارد جنگ به نفع آلمان شد و امپراتوری عثمانی نیز که عضو اتحاد مثلث بود به نفع آلمان وارد جنگ شد، ایالات متحده آمریکا در حمایت از متفقین ابتدا کوشید از راه دیپلماسی صلح برقرار نماید و وقتی آتش جنگ را شعلهور تر از آن دید که بشود بدون جنگ آن را خاموش کرد به نفع متفقین وارد جنگ شد، ژاپن نیز به عنوان یک قدرت نو ظهور و متحد آمریکا در آن سالها به متفقین پیوست برخی کشورهای دیگر اروپایی نیز مانند اسپانیا و سوئد هم چون ایران در خاورمیانه اعلام بیطرفی کردند.
در اواخر سال ۱۹۱۷ نیز در روسیه انقلاب ضد سلطنتی به پیروزی رسید و حکومت بلشویکی ایجاد شد و روسیه به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تغییر نام داد و با این نام از جنگ کاملاً خارج شد سرانجام در سال ۱۹۱۸ با اشغال برلین و فروپاشی امپراتوریهای عثمانی و اتریش جنگ جهانی اول با پیروزی متفقین به پایان رسید در همین زمان فشار سنگین مالی ناشی از جنگ و نیز قطع شدن خدمات اجتماعی که بیسمارک آنها را ایجاد کرده بود و از همه بدتر شکست در جنگ و از دست دادن همه مستعمرات و پذیرش غنیمتهای کمر شکن از جانب آلمان مردم این کشور را به مرز انقلاب رساند، موج انقلاب سراسر آلمان را در طول چند روز گرفت و ویلهلم دوم به هلند گریخت و انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ در آلمان به پیروزی رسید که باعث تشکیل یک حکومت جمهوری به نام جمهوری وایمار در آلمان شد. به این ترتیب امپراتوری آلمان با عنوان رایش دوم به پایان رسید.