09-10-2020، 13:21
علف می شمری می خوانی : آوازی که نمی شنوی.
علف می بویند ، به یاد می آرند : آوازی که نمی خوانند.
علف را بو کن. نشمار. پای از علف ها را ، امّا،
باید دو تا شمرد. برای چراش، فقط،
آوازی می توان به یاد آورد. و گاهی ، این هم
بس نیست، باید آوازی گم کرد، هم برای چراش.
چرا که هوای خنده را نداشتی که غلغله انداخت
در علف. خود را به حساب نیاوردی.
که علفزار ها ، به همان لرزه ی هموارگی ، عجب
زیبایند، که همیشه یکی کم حساب شده اند.
علف می بویند ، به یاد می آرند : آوازی که نمی خوانند.
علف را بو کن. نشمار. پای از علف ها را ، امّا،
باید دو تا شمرد. برای چراش، فقط،
آوازی می توان به یاد آورد. و گاهی ، این هم
بس نیست، باید آوازی گم کرد، هم برای چراش.
چرا که هوای خنده را نداشتی که غلغله انداخت
در علف. خود را به حساب نیاوردی.
که علفزار ها ، به همان لرزه ی هموارگی ، عجب
زیبایند، که همیشه یکی کم حساب شده اند.