مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانی ات
سلام و حال پرسی و شروع هم زبانی ات
فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه اینکه این محل
احاطه کرده شهر را شعاع مهربانی ات
دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا
چه وعده ها که می دهی به رغم ناتوانی ات
جواب کن بجز مرا، صدا بزن شبی مرا
و جای تازه باز کن میان زندگانی ات
بیا به من خبر بده، قبول کرده ای مرا
سپس سرِ مرا ببر بجای مژدگانی ات
سلام و حال پرسی و شروع هم زبانی ات
فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه اینکه این محل
احاطه کرده شهر را شعاع مهربانی ات
دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا
چه وعده ها که می دهی به رغم ناتوانی ات
جواب کن بجز مرا، صدا بزن شبی مرا
و جای تازه باز کن میان زندگانی ات
بیا به من خبر بده، قبول کرده ای مرا
سپس سرِ مرا ببر بجای مژدگانی ات