14-06-2021، 11:22
ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
زیبا نتواند دید ، الا نظر پاکت
گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم
باشدکه گذر باشد یکروز بر آن خاکت
دانم که سرم روزی درپای توخواهدشد
هم در تو گریزندم دست من و فتراکت
ای چشم خرد حیران درمنظر مطبوعت
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت
مه، روی بپوشاند خورشیدخجل مانَد
گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت
گرجمله ببخشایی فضلست بر اصحابت
ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت
چندانکه جفاخواهی میکن که نمیگردد
غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت
زیبا نتواند دید ، الا نظر پاکت
گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم
باشدکه گذر باشد یکروز بر آن خاکت
دانم که سرم روزی درپای توخواهدشد
هم در تو گریزندم دست من و فتراکت
ای چشم خرد حیران درمنظر مطبوعت
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت
مه، روی بپوشاند خورشیدخجل مانَد
گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت
گرجمله ببخشایی فضلست بر اصحابت
ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت
چندانکه جفاخواهی میکن که نمیگردد
غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت