14-06-2021، 18:14
مانند دو خورشید که بالای زمین است
چشم تو ، سفر کردنم از شک به یقین است
روشن شده شبهای پریشانی شعرم
اینها همه از دولتی این دو نگین است
ای معنی هر واژهی مبهم ! چه نیازی
با تو به لغتنامه ، به فرهنگ معین است ؟!
آتش بزن ای عشق ! همه زندگیام را
آوارگی و در به دری بهتر از این است !
من عکس تو را باز در آغوش گرفتم
چون برکه که با خاطرهی ماه ، عجین است
آری ! نرسیدیم به هم ، حیف ، ولی نه
"تا بوده همین بوده و تا هست همین است !
چشم تو ، سفر کردنم از شک به یقین است
روشن شده شبهای پریشانی شعرم
اینها همه از دولتی این دو نگین است
ای معنی هر واژهی مبهم ! چه نیازی
با تو به لغتنامه ، به فرهنگ معین است ؟!
آتش بزن ای عشق ! همه زندگیام را
آوارگی و در به دری بهتر از این است !
من عکس تو را باز در آغوش گرفتم
چون برکه که با خاطرهی ماه ، عجین است
آری ! نرسیدیم به هم ، حیف ، ولی نه
"تا بوده همین بوده و تا هست همین است !