امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ]

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی بینم
دلی بی غم کجا جویم؟ که در عالم نمی بینم
دمی با همدمی خرّم ز جانم بر نمی آید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی بینم
مرا رازیست اندر دل، به خونِ دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز، چون محرم نمی بینم
قناعت می کنم با درد چون درمان نمی یابم
تحمل می کنم با زخم چون مرهم نمی بینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم، دلِ خرّم نمی بینم
نمِ چشم آبروی من ببرد از بس که می گریم
چرا گریَم کز آن حاصل برون از نم نمی بینم
کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست، وان دم هم نمی بینم
پاسخ
 سپاس شده توسط آمین


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] - z_farhad - 18-06-2021، 10:36

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان