20-06-2021، 23:28
یا بیا آسودهخاطر کن ز این تنها مرا
یا برو بگذار با خود یکدمی تنها مرا
تا شدم بازیچهی دستِ دلِ خودخواه خود
میکشد گاهی در اینجا، گاه در آنجا مرا
زندگی چون قایقی بر روی دریای غم است
کِی رسانَد قایقِ غم، ساحلِ دریا مرا؟
نیست آرامی ز طوفانِ بلای روزگار
میبرد چون موج، گه پایین و گه بالا مرا
رهگذار عشق باشم زاین دیار نیستی
احتمال رفتن است امروز یا فردا مرا
لحظهای گر دل شود آرام از دست زمان
لحظهای دیگر برآید بانگِ واویلا مرا
چند با درد و غمت ای روزگارا ساختن؟!
سوختم؛ آزاد کن ای چرخ بیپروا مرا
کو رفیق یکدلی کو محرمی کو را زبان
کو یکی یاری در این دورانِ وانفسا مرا
هرچه میخواهی ز من امروز یا فردا بپرس
چون نخواهی کرد دیگر بعد از این پیدا مرا
"آذرا"! رسم و ره عشق است رنج روزگار
عشقبازی میکند آخر بلند آوا مرا
یا برو بگذار با خود یکدمی تنها مرا
تا شدم بازیچهی دستِ دلِ خودخواه خود
میکشد گاهی در اینجا، گاه در آنجا مرا
زندگی چون قایقی بر روی دریای غم است
کِی رسانَد قایقِ غم، ساحلِ دریا مرا؟
نیست آرامی ز طوفانِ بلای روزگار
میبرد چون موج، گه پایین و گه بالا مرا
رهگذار عشق باشم زاین دیار نیستی
احتمال رفتن است امروز یا فردا مرا
لحظهای گر دل شود آرام از دست زمان
لحظهای دیگر برآید بانگِ واویلا مرا
چند با درد و غمت ای روزگارا ساختن؟!
سوختم؛ آزاد کن ای چرخ بیپروا مرا
کو رفیق یکدلی کو محرمی کو را زبان
کو یکی یاری در این دورانِ وانفسا مرا
هرچه میخواهی ز من امروز یا فردا بپرس
چون نخواهی کرد دیگر بعد از این پیدا مرا
"آذرا"! رسم و ره عشق است رنج روزگار
عشقبازی میکند آخر بلند آوا مرا