22-06-2021، 15:19
آمدم خوش خط شود تکلیف شب ها،آمدم
نور یک فانوس باشم پیش پای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا
کاش یک تابوت بودم، کاش آن نجار پیر
راهیم میکرد قبرستان بجای روستا
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته ست
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا
من که خواهم سوخت، حرفی نیست، اما کدخدا
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا
نور یک فانوس باشم پیش پای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا
کاش یک تابوت بودم، کاش آن نجار پیر
راهیم میکرد قبرستان بجای روستا
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته ست
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا
من که خواهم سوخت، حرفی نیست، اما کدخدا
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا