05-07-2021، 0:48
اگر دلم ببرَد یار، دلبری رسدَش
وگر بپروردم، بندهپروری رسدش
ز بس که من سرِ او دارم از قدم تا فرق
گَرَم چو شمع بسوزد، به سرسری رسدش
سفیدکاریِ صبحِ رُخش جهان بگرفت
چو شب به طُرّه طلسمِ سیهگری رسدش
چو آفتابِ رُخش نوربخش اسلام است
اگر ز زلف نهد رسم کافری رسدش
چو پشت لشکرِ حُسن است روی صفشکنش
اگر به عمد کند قصد لشکری رسدش
بدید بیخبری روی او و گفت امروز
به حکم، با مَهِ گردون برابری رسدش
«فرید» چون ز لب لعل او سخن گوید
نثارِ دُرّ گهر در سخنوری رسدش
وگر بپروردم، بندهپروری رسدش
ز بس که من سرِ او دارم از قدم تا فرق
گَرَم چو شمع بسوزد، به سرسری رسدش
سفیدکاریِ صبحِ رُخش جهان بگرفت
چو شب به طُرّه طلسمِ سیهگری رسدش
چو آفتابِ رُخش نوربخش اسلام است
اگر ز زلف نهد رسم کافری رسدش
چو پشت لشکرِ حُسن است روی صفشکنش
اگر به عمد کند قصد لشکری رسدش
بدید بیخبری روی او و گفت امروز
به حکم، با مَهِ گردون برابری رسدش
«فرید» چون ز لب لعل او سخن گوید
نثارِ دُرّ گهر در سخنوری رسدش