امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آخرين نفس هاي منِ ديوانه...

#18
دست هایم برایت شعر می نویسند....

اماتوهرگز نخواهی خواند......

آتش عشق درچشمانم غوطه میزنند...

اماتوهرگز نخواهی دید.........

نه.توهرگز مرانخواهی فهمید...........

ومن با این همه اندوه....

ازکنارت خواهم گذشت......

وبازتو درک نخواهی کرد.....

زمانی مرا میفهمی که خیلی دیر است......

زیرا که من دیگر نیستم.....
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: آخرين نفس هاي منِ ديوانه... - parnia tajik - 16-04-2013، 13:16

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  دلم ديوانه توست..!

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان