16-04-2013، 14:05
آخر یه روز تیک میگیـــری لباس های شیک میگیری
بابات را می کنــــی کچل تا بینی رو کنـــی عمــــل
با همراهت زنگ میزنـــی عینک رنگ رنگ میزنــــــی
این دل و اون دل میزنــی هی به موهات ژل میزنــی
جنــــس لباسات تریکـــو موزیک فقــــــط از انریکــــو
جوراب های فسقلکـــی روســـــــری های الکــــی
با اشـــوه های شتـــری میشینــــی پشت موتوری
تو خیالت خیلـــی تکــی فکر می کنی با نمکـــــی
خوشی با این تیپ خفن حالا قشنگـــــی مثــــلا ؟
دختر ا فقط واسه شوخیه ها باشه
یکــــــی از بزرگان حکایت کنـــــــد اگر یک نفر نیمه شب چت کنـــد
و با فـــــــرد بیگانه صحبت کنــــــد و کم کم به چت کردن عادت کند
و یک ساعتش را سه ساعت کند و هر شب به فردی محبت کنـــد
به افراد قبلـــــــی خیانت کنـــــــد و با بی خیالــــی جنایت کنــــــد
نـــه حدّ و حدودی رعایت کنـــــــد و اچ آی وی خویش مثبت کنــــد
و ایــــن قصه را پر حرارت کنـــــــد برای رفــــــــیقش روایت کنــــــد
چنانکه رفیقـش حسادت کنـــــــد و او هم رود نیمه شب چت کند
بعدی
نیمه شبی با حافظ!!!
نیمه شب پریشب گشتــــم دچــــار کابوس .. دیـــدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
گفتم:ســـلام حافظ گفتا:علیـــــک جانــــــم .. گفتم:کجا روی؟ گفت: والله خودم ندانم
گفتم:بگیــــــر فالـــــی گفتا:نمانده حالــــی .. گفتم:چگونه ای؟گفت:در بند بی خیالی
گفتم:که تازه تازه شعــر و سخن چه داری؟ .. گفتا:که می سرایم شعـــــر سپید باری
گفتم:زدولت عشـــــق گفتا:کـــــودتا شـــــد .. گفتم:رقیــــــب گفتــــــــا:کله پا شـــــد
گفتم:کجاست لیلـــــــی؟ مشغول دلربایی؟ .. گفتا:شده ستاره در فیلم سینمایــــــی
گفتم:بگــــــو زخالش آن خال آتش افـــــروز؟ .. گفتا:عمــــــل نمــــــــوده دیروز یا پریروز
گفتم:بگــــو زمویش گفتا:که مـــش نمــــوده .. گفتم:بگو ز یارش گفتـا:ولش نمــــــوده
گفتم:چرا؟چگونه؟عاقل شده است مجنون؟ .. گفتا:شدید گشته معتاد گرد و افیــــــون
گفتم:کجاست جمشید؟جام جهان نمایش؟ .. گفتا:خریده قسطی تلویزیون به جایــش
گفتم:بگو ز ساقـــی حالا شده چــــه کاره؟ .. گفتا:شدست منشـــی در دفتــــــر اداره
گفتم:بگــــــو ز زاهـــــد آن رهنمای منـــــزل .. گفتا:که دست خــــود را بردار از سر دل
گفتم:ز ساربان گـــــو بـــــا کاروان غـــــم ها .. گفتا:آژانــــس دارد با تــــــور دور دنیـــــا
گفتم:بگــــو ز محمــــــل یا از کجـــــاوه یادی .. گفتا:پژو دوو بنـــز یا گلــــف نوک مدادی
گفتم:که قاصدت کو آن باد صبـــــح شرقـــی .. گفتا:که جای خود داده به فاکس برقـی
گفتم:بیــــا ز هدهد جوییــــم راه چـــــــاره .. گفتا:به جای هدهد دیش است و ماهواره
گفتم:ســــــلام ما را باد صــــــبا کجـــــا برد؟ .. گفتا:به پســــت داده آورد یا نیـــــاورد؟
گفتم:بگــو ز مشک آهوی دشت زنگـــــی .. گفتا:که ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم:ســـراغ داری میخانه ای حسابــــــی؟ .. گفتا:آنچه بود از دم گشته چلوکبابــــی
گفتم:بیا دو تایـــــی لب تــــــر کنیــــم پنهان .. گفتا:نمی هراســـــی از چوب پاسبانان
گفتم:شراب نابــــی تـــــو دست و پا نداری؟ .. گفتا:کـــــه جاش دارم وافــــور با نگاری
گفتم:بلنـــــد بوده مــــوی تــــــو آن زمان ها .. گفتا:به حبــس بودم از تــــه زدند آن ها
گفتم:شـما و زندان؟ حافظ ما رو گرفتــــی؟ .. گفتا:ندیده بودم هالو به این خرفتــــــی!
بعدییی
سپاس و ستایش دانشگاه آزاد را، که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری، هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است و چون به پایان رسد مایه ضرر، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب..... از جیب و جان که بر آید...... کز عهده خرجش به در آید.
گفتم غم تــــــو دارم گفتا چشت درآیــــد گفتم که ماه من شو گفتا دلم نخواهد!
گفتم خوشا هوایـــی کز باد صبـــح خیزد گفتا هوای گرمیست! اَه اَه! عرق درآمد!
گفتم دل رحیمت کــی عزم صـلح دارد گفتا برو به سویی، تا گل نی درآید!
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد گفتا که ای وای دیر شد! داد مامان درآمد
هر کجا هستم،
باشم به درک!
من که باید بروم!
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت!
من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد!
تیپ را باید زد!
جور دیگر اما...
کار را باید جست.
کار باید خود پول.
کار باید کم و راحت باشد!
فک و فامیل که هیچ...
با همه مردم شهر پی کار باید رفت!
بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است!
پول را زیر پل و مرکز شهر باید جست!
سید خندان یه نفر
پسر :
ای پـــــدر تـــــو عشوه خوبان ندیده ای چشـم سیاه و زلف پریشان ندیده ای
چشم سیاه و زلف پریشان به یک طرف تو در میانه یک اشاره پنهان ندیده ای
پدر:
ای پســــــر تو سفره بی نان ندیده ای جنگ عیال و گریــــه طفلان ندیده ای
جنگ عیال و گریه طفلان به یک طــرف تـو در میانه رسیدن مهمان ندیده ای
بسه دیگه راستی چیه فکر کردی باید ببینی و بخندیو بری نه اول یه سپاس کوچولو بعد یه نظر کوچوله راستی هر کی نظر و سپاس میده منم بهش سپاس میدم
بابات را می کنــــی کچل تا بینی رو کنـــی عمــــل
با همراهت زنگ میزنـــی عینک رنگ رنگ میزنــــــی
این دل و اون دل میزنــی هی به موهات ژل میزنــی
جنــــس لباسات تریکـــو موزیک فقــــــط از انریکــــو
جوراب های فسقلکـــی روســـــــری های الکــــی
با اشـــوه های شتـــری میشینــــی پشت موتوری
تو خیالت خیلـــی تکــی فکر می کنی با نمکـــــی
خوشی با این تیپ خفن حالا قشنگـــــی مثــــلا ؟
دختر ا فقط واسه شوخیه ها باشه
یکــــــی از بزرگان حکایت کنـــــــد اگر یک نفر نیمه شب چت کنـــد
و با فـــــــرد بیگانه صحبت کنــــــد و کم کم به چت کردن عادت کند
و یک ساعتش را سه ساعت کند و هر شب به فردی محبت کنـــد
به افراد قبلـــــــی خیانت کنـــــــد و با بی خیالــــی جنایت کنــــــد
نـــه حدّ و حدودی رعایت کنـــــــد و اچ آی وی خویش مثبت کنــــد
و ایــــن قصه را پر حرارت کنـــــــد برای رفــــــــیقش روایت کنــــــد
چنانکه رفیقـش حسادت کنـــــــد و او هم رود نیمه شب چت کند
بعدی
نیمه شبی با حافظ!!!
نیمه شب پریشب گشتــــم دچــــار کابوس .. دیـــدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
گفتم:ســـلام حافظ گفتا:علیـــــک جانــــــم .. گفتم:کجا روی؟ گفت: والله خودم ندانم
گفتم:بگیــــــر فالـــــی گفتا:نمانده حالــــی .. گفتم:چگونه ای؟گفت:در بند بی خیالی
گفتم:که تازه تازه شعــر و سخن چه داری؟ .. گفتا:که می سرایم شعـــــر سپید باری
گفتم:زدولت عشـــــق گفتا:کـــــودتا شـــــد .. گفتم:رقیــــــب گفتــــــــا:کله پا شـــــد
گفتم:کجاست لیلـــــــی؟ مشغول دلربایی؟ .. گفتا:شده ستاره در فیلم سینمایــــــی
گفتم:بگــــــو زخالش آن خال آتش افـــــروز؟ .. گفتا:عمــــــل نمــــــــوده دیروز یا پریروز
گفتم:بگــــو زمویش گفتا:که مـــش نمــــوده .. گفتم:بگو ز یارش گفتـا:ولش نمــــــوده
گفتم:چرا؟چگونه؟عاقل شده است مجنون؟ .. گفتا:شدید گشته معتاد گرد و افیــــــون
گفتم:کجاست جمشید؟جام جهان نمایش؟ .. گفتا:خریده قسطی تلویزیون به جایــش
گفتم:بگو ز ساقـــی حالا شده چــــه کاره؟ .. گفتا:شدست منشـــی در دفتــــــر اداره
گفتم:بگــــــو ز زاهـــــد آن رهنمای منـــــزل .. گفتا:که دست خــــود را بردار از سر دل
گفتم:ز ساربان گـــــو بـــــا کاروان غـــــم ها .. گفتا:آژانــــس دارد با تــــــور دور دنیـــــا
گفتم:بگــــو ز محمــــــل یا از کجـــــاوه یادی .. گفتا:پژو دوو بنـــز یا گلــــف نوک مدادی
گفتم:که قاصدت کو آن باد صبـــــح شرقـــی .. گفتا:که جای خود داده به فاکس برقـی
گفتم:بیــــا ز هدهد جوییــــم راه چـــــــاره .. گفتا:به جای هدهد دیش است و ماهواره
گفتم:ســــــلام ما را باد صــــــبا کجـــــا برد؟ .. گفتا:به پســــت داده آورد یا نیـــــاورد؟
گفتم:بگــو ز مشک آهوی دشت زنگـــــی .. گفتا:که ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم:ســـراغ داری میخانه ای حسابــــــی؟ .. گفتا:آنچه بود از دم گشته چلوکبابــــی
گفتم:بیا دو تایـــــی لب تــــــر کنیــــم پنهان .. گفتا:نمی هراســـــی از چوب پاسبانان
گفتم:شراب نابــــی تـــــو دست و پا نداری؟ .. گفتا:کـــــه جاش دارم وافــــور با نگاری
گفتم:بلنـــــد بوده مــــوی تــــــو آن زمان ها .. گفتا:به حبــس بودم از تــــه زدند آن ها
گفتم:شـما و زندان؟ حافظ ما رو گرفتــــی؟ .. گفتا:ندیده بودم هالو به این خرفتــــــی!
بعدییی
سپاس و ستایش دانشگاه آزاد را، که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری، هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است و چون به پایان رسد مایه ضرر، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب..... از جیب و جان که بر آید...... کز عهده خرجش به در آید.
گفتم غم تــــــو دارم گفتا چشت درآیــــد گفتم که ماه من شو گفتا دلم نخواهد!
گفتم خوشا هوایـــی کز باد صبـــح خیزد گفتا هوای گرمیست! اَه اَه! عرق درآمد!
گفتم دل رحیمت کــی عزم صـلح دارد گفتا برو به سویی، تا گل نی درآید!
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد گفتا که ای وای دیر شد! داد مامان درآمد
هر کجا هستم،
باشم به درک!
من که باید بروم!
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت!
من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد!
تیپ را باید زد!
جور دیگر اما...
کار را باید جست.
کار باید خود پول.
کار باید کم و راحت باشد!
فک و فامیل که هیچ...
با همه مردم شهر پی کار باید رفت!
بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است!
پول را زیر پل و مرکز شهر باید جست!
سید خندان یه نفر
پسر :
ای پـــــدر تـــــو عشوه خوبان ندیده ای چشـم سیاه و زلف پریشان ندیده ای
چشم سیاه و زلف پریشان به یک طرف تو در میانه یک اشاره پنهان ندیده ای
پدر:
ای پســــــر تو سفره بی نان ندیده ای جنگ عیال و گریــــه طفلان ندیده ای
جنگ عیال و گریه طفلان به یک طــرف تـو در میانه رسیدن مهمان ندیده ای
بسه دیگه راستی چیه فکر کردی باید ببینی و بخندیو بری نه اول یه سپاس کوچولو بعد یه نظر کوچوله راستی هر کی نظر و سپاس میده منم بهش سپاس میدم