نظرسنجی: به نظر شما ازاده بر میگرده؟
اره چون نمیتونه تحمل کنه.
نه چون داوود بهش تا اخر ثابت نمیکنه
[نمایش نتایج]
 
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان عشق داوود و ازاده(اخر واقعی)

#1
بچه ها داوود بهترین دوست تو زندگیمه همیشه پشتمه ولی الان داره زندگیش خراب میشه لطفا دعا کنین این طوری نشه.داستان اشناییش با ازاده رو اونطوری که از زبون خودش و ازاده و بقیه شنیدم مینویسم.

ازاده اول راهنمایی بود و داوود دوم دبیرستان.یکی از دوستای داوود داداشش روبروی خونه ازاده مغازه داشته که معمولا داوود و دوستش هم اونجا بودن.یک روز داداش دوست داوود از داوود میخواد بره جلوی در ازاده اینا که نمیدونم چی کار کنه که مامان ازاده ازش میخواد که برا داوود شربت ببره.وقتی اولین بار چشاشون تو هم میوفته دوتاشون همونجا عاشق میشن و ماتشون میبره.بعدش ازاده شربت رو میده و سریع بر میگرده بالا.داوود هم که بر میگرده پیش دوستش و چیزی نمیگه.از اون روز به بعد داوود همش میرفته تو اون مغازه تا ازاده از مدرسه تعطیل بشه و همدیگرو ببینن.بعد از یک هفته داوود صبرش تموم میشه و وقتی ازاده داشته رد میشده میره طرفش و خیلی مودبانه ازش میخواد که شمارشو داشته باشه.ازاده هم قبول میکنه و دقیقا بعدازظهر همون روز بهش زنگ میزنه و قرار میذارن که بیشتر همدیگرو ببینن و از اون روز قراراشون شروع میشه و داوود میرفته جلوی مدرسشون و همه دوستای ازاده هم میفهمن.بعد از سه سال دوستی داوود میره سربازی و وقتی بر میگرده با همه درمیون میذاره که عاشق ازادس و میخواد که برن خواستگاریش.خوشبختانه خانواده قبول میکنه و حتی شب خواستگاریش خودم رو پاش نشسته بودم و کاملا یادمه چه قدر خوشحال بود.هیچی دیگه اینا عقد کردن و هفت سال نامزد بودن تا اینکه بعدش عروسی کردن و بالاخره باهم زیر یک سقف رفتن.یک سال بعدش هم دخترشون به دنیا اومد که داوود اسمشو اناهیتا انتخاب کرد.یادمه شبی که رفتیم بیمارستان برا اولین بار اناهیتا رو ببینیم داوود چه قدر ذوق داشت.حتی باهاش مصاحبه کردن و پرسیدن انقلابی که تو زندگیتون خیلی روتون تاثیر گذاشت چی بود و داوود گفت که باباشدنش بزرگترین انقلاب زندگیش بوده.داوود عاشق اناهیتا و ازاده بود و هست جوری که اناهیتا اصلا حاضر نیس یک دقیقه از بغلش بیاد بیرون و خیلی به هم وابسته ن.ولی حالا که اناهیتا دوسال و نیمش شده نمیدونم چرا ازاده اینکار رو کرد و زندگی سه تاییشون رو خراب کرد.ازاده به خاطر عشق زیاد به داوود بهش شک کرد و فکر کرد داوود داره بهش خیانت میکنه.داوود هم کاری نکرد تا به ازاده ثابت شه که همچین چیزی نیست و باهم بحثشون شد.ازاده هم وسایلش رو جمع کرد و اناهیتا رو هم برداشت و از روز اول عید امسال رفت.تا همین حالا هم برنگشته.ما کلا ازاده رو ندیدیم تا دوهفته پیش که گوشی داوود زنگ خورد و دیدیم کلا داوود دگرگون شد.همه نگران شدیم چون رفت سریع حاضر شه بره.ازش پرسیدیم مگه کی پشت خط بود.چی میگفت.داوود گفت که ازادس داره گریه میکنه و میگه پای اناهیتا شکسته و مابیمارستانیم.داوود سریع رفت و ما هم فرداش برا دیدین اناهیتا رفتیم.گفتن داشته بازی میکرده که سر خورده پاش از بالا تا پایین شکسته.وقتی من رفتم بیمارستان تقریبا نزدیک یازده شب بود که به زور گذاشتن برم داخل.اناهیتا رو که دیدم دلم اتیش گرفت.بچه پاشو موقتا بسته بودن و رنگش زرد شده بود و بیحال رو تخت دراز کشیده بود.انگار نه انگار که این همون اناهیتای شیطونی بود که خونه همیشه از سروصداهاش پر بود.خود ازاده هم به ظاهر میخندید و به روی خودش نمیاورد ولی من غم تو چشاش رو دیدم.میدونستم در حدی نیستم که بخوام بهش چیزی بگم برا همین سکوت کردم.فقط یکم پیششون موندم و برگشتم.چندروز بعد داوود خیلی عصبانی اومد و گفت که رفته بیمارستان دکتر بهش یک رضایت نامه داده که توش داوود باید اجازه میداده اناهیتا رو عمل کنن.داوود هم عصبانی شده و گفته امکان نداره بذاره بچشو بیهوش کنن و پارش کرده و رو سر پرستار ریخته و برگشته.اخرش مجبور شدن پاشو گچ بگیرن و یک هفته بستریش کنن و بعدش ببرنش خونه.از اون روز داوود هرچی خواسته بچه رو ببینه ازاده نذاشته و گفته هوایی میشه و بهانه گیری میکنه.یک روز واقعا خودم دیدم که داوود داشت گریه میکرد.اصلا نفهمید من اونجام و منم به کسی چیزی نگفتم.حتی از داوود خواهش نکردم که از ازاده بخواد که برگرده چون میدونم ادم لجبازیه.چند روز پیش ازاده اومد خونه که کالسکه اناهیتا رو ببره و یک نامه داد به داوود که توش درخواست طلاق بود.داوود هم قبول کرد و فقط مونده ببرن دادگاه و توافقی جدا شن.به همین راحتی!حتی اگه خودشون مهم نباشن میدونم اناهیتا چی میکشه.بعد ها که بزرگ بشه چی قراره بشه!؟همه از داوود خواهش کردن که بیشتر فکر کنه ولی ازاده عجله داره و میخواد جداشه.میدونم نمیتونه دوری داوود رو تحمل کنه فقط میخواد لج کنه و خودش رو گول بزنه.

خواهش میکنم براشون دعا کنین که زندگی قشنگشون رو به همین راحتی نبازن.اونا که اینقد عاشق هم بودن حالا چرا به خاطر یه بحث مزخرف اینطوری میکنن.به نظر شما ازاده برمیگرده یا اخرش میره؟فقط تا هفته دیگه دوتاشون وقت دارن که فکر کنن حتی پیش مشاور هم رفتن و اون گفته که بحث ساده و بیخودیه و خواسته بیشتر فکر کنن و زندگیشون رو به همین سادگی نبازن ولی این دوتا بچه شدن و لج میکنن.من تا هفته دیگه هر شب دعا میکنم.خواهش میکنم شما هم براشون دعا کنین
--------------------------------------------------------
1392/4/21
دیروز دلم خیلی برا ازاده و انانی(ما به اناهیتا میگیم انانی اخه خودشم به خودش همینو میگه از اینجا به بعد انانی اناهیتاس)تنگ شده بود زنگ زدم به ازاده قرار شد ساعت6بریم کافی شاپ از اونجا هم انانی رو از مهدکودک برداریم با هم بریم پارک.هیچی دیگه ساعت 6رفتم کافی شاپ ازاده هم اومد کلی احوالپرسی و اینور اونور یکم حرف زدیم تا بالاخره من سر صحبت رو باز کردم و ازش درباره ی برنامه ش پرسیدم.اونم گفت صبح رفته پیش مشاور و مشاور بهش گفته اگه میخوای جدا بشی بذار بچه با باباش باشه.اینطوری ایندش بهتره.من موندم این چه جور مشاوری بوده که به ازاده گفته حالا که شوهرت بچه رو میخواد و حاضره مهریتو کامل بده بچه رو به ازای مهریت بده.اخه یکی نبوده بگه ببخشید شما وکیل مالی هستین یا مشاور خانواده.
ازاده گفت من مهریمم نمیخوام .نمیخوام داوود فکر کنه من فقط به خاطر پول و این مزخرفات باهاش ازدواج کردم.و اینکه نمیخوام اذیت شهوتحمل ندارم ببینم داره به خاطر من از این دادگاه به اون دادگاه میره.بعدشم به من گفت جوکر بچمو میسپارم به تو.تورو خدا هواشو داشته باش نذار اذیت بشه نذار تو زندگیش چیزی کم داشته باشه.گفت اگه بچه رو بدم به داوود میتونم هفته ای دوبار ببینمش ولی من نمیام نمیخوام هوایی بشه و سراغمو بگیره.خودمم تحمل ندارم.بهش بگو مامانت مرده بذار راحت باشه و سراغمو نگیره.من بدبخت هم اونجا به زور داشتم تلاش میکردم که اشکام نریزه اصلا نمیتونستم بحرفم.فقط با کلی زحمت گفتم تورو خدا اینطوری نگو.انانی به دوتا تون نیاز داره.میدونم من نباید اینارو بهت بگم ولی ببین خودت بهتر میدونی چی به چیه چرا خودتو گول میزنی.خداییش داوود برات چیزی کم گذاشته؟!تاحالا یک بار دست روت دراز کرده؟!بهت بی مهری کرده؟!کم لطفی در حقت کرده؟!ازاده گفت نه ولی بهم خیانت کرده.منم کلی براش دلیل و مدرک اوردم که بابا داری اشتباه میکنی به خدا داوود همچین کاری نکرده و نمیکنه و نخواهد کرد.تو خودت داری برای خودت مشکل میسازی.شما که اینقد همدیگه رو دوس دارین این کارا برا چیه.حالا اگه همدیگه رو هم دوست نداشته باشین باید به خاطر انانی کنار بیاین.ازاده گفت نه کلا اخلاقامون جور نیس با هم نمیخوره نمیتونیم ادامه بدیم.البته یادم رفت بگم که ما تو راه مهد کودک انانی اینا رو داشتیم میگفتیم.دیگه رسیدیم به مهدکودک و انانی رو برداشتیم.و رفتیم به سمت پارک.خیلی دلم براش تنگ شده بود.کلی تغییر کرده بود.گچ پاشو باز کردن و میتونست راه بره ولی یکم لنگ میزد.هیچی دیگه با هم رفتیم پارک و یکم با انانی بازی کردم و بعدشم ساعت نه برگشتیم و یه سری اتفاقات دیگه افتاد که اصلا نه من حال دارم بنویسم نه شما حوصله خوندنشون رو دارین پس همینجا تموم میکنم
--------------------------------
14مرداد92

تموم شد.راه داوود و ازاده از هم جدا شد
پاسخ
 سپاس شده توسط arslan001 ، shahriar64 ، MANI2013 ، هاناجون ، fatiiiiiii ، [ :: Sмιℓєу Gιяℓ# :: ] ، Alijah-1994 ، RєƖαx gнσѕт ، _mozhdeh_ ، HeDyE~×~ ، an idiot ، samin joon ، @hasti@ ، سایه2 ، لامیا ، blom ، a li ne ، سایه 72 ، رهــ ـ ــا ، توپولو2012 ، ჩяσOσкєη ժяєαм ، ☼آریا☼ ، * Exceptional girl *
آگهی
#2
بااین کارت حال کردم دمت گرمBig GrinTongue
اگر تنهاترین تنها شوم، ...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQStziSgjXyhj-4BlvONEvr2nVceahnkgeAc4qhUtz23s6bbvY8kXHv6EBv
پاسخ
 سپاس شده توسط علی جوکر ، Alijah-1994 ، سایه 72
#3
عالييييييييييييييييييSmileBig Grin


صبر کن عشق تو تفسير شود، بعد برو

يا دل از ماندن تو سير شود، بعد برو

خواب ديدي که دلم دست بدامان تو شد

تو بمان خواب تو تعبير شود، بعد برو

لحظه اي باد تو را خواند که با او بروي

تو بمان تا به يقين دير شود، بعد برو

صبر کن عشق زمينگير شود، بعد برو

يا دل از ديده ي تو سير شود، بعد برو

تو اگر کوچ کني بغض خدا مي شکند

تو بمان گريه به زنجير شود، بعد بروHeart

پاسخ
 سپاس شده توسط علی جوکر ، Alijah-1994 ، سایه 72
#4
واقعا متاسفم چرا خودت باازاده حرف نمیزنی بهش بگو دوستت عاشقشه و هیچکسی تو زندگیشون نیست.
خدایا این روزا خیلی ها دلم رو شکستن دیگه طاقت ندارم بیا باهم بریم سراغشون من نشونت بدم تو ببخششونcrying
پاسخ
 سپاس شده توسط علی جوکر ، Alijah-1994 ، سایه 72
#5
اصلا نمیخواستم اینو بگم ولی دیدم نمیشه.باید بگم داوود داییمه.بعدشم اگه من به ازاده بگم میگه نه تو از هیچی خبر نداری یا نه کار ما از این حرفا گذشته.اخه قبلا هم همچین اتفاقی افتاده بود.مرسی از نظراتون Heart
داستان عشق داوود و ازاده(اخر واقعی) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط پارمیداnbp ، سایه 72
#6
اوخی ولی من میگم اگه دوسش داشته باشه حتما بر میگرده................
پاسخ
 سپاس شده توسط Alijah-1994 ، علی جوکر ، سایه 72
آگهی
#7
ایشالله سه تایی خوشبخت بشن Angel
بمیردروزگارباخاطراتش
پاسخ
 سپاس شده توسط Alijah-1994 ، علی جوکر ، سایه 72
#8
cryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingوای این واقعی بود؟؟؟؟؟؟؟
ینی راسی راسی داوود داییته؟؟؟
if I'm not back again this time tomorrow carry on carry on as if nothing really matters.
پاسخ
 سپاس شده توسط علی جوکر ، سایه 72
#9
ta nabashad chizaki mardom nagooyand chizha..hatman agha davoode shoma ye kari karde k azade besh shak kardeo in hame moshkel pish oomade..agaram chizi nabashe motmaen bash dadga b in rahati hokme talagho sader nemikone...
badesham aghaye aziz aslan karet 2ros nabood in ghaziye ro pakhsh kardi
اواتار داستان عشق داوود و ازاده(اخر واقعی) 1خلاف قوانین حذف شد دفعه بعداخطار دریافت میکنید
پاسخ
 سپاس شده توسط علی جوکر ، رهــ ـ ــا
#10
اقای جاستین محترم من خیلی تحت تاثیر این قضیه بودم برا همین گذاشتمش تا شاید اروم شم.بعدشم وقتی توافقی طلاق بگیرن مطمئن باش دادگاه هم راحت حکم رو میده.همش به خاطر حسادت های زنانه س که اینطوری میشه.crying

بعدشم جاستین جان داوود به هیچ وجه همچین کاری نمیکنه با شناختی که من ازش دارم و میدونم چه قدر ازاده و اناهیتا رو دوست داره امکان نداره خیانت کنه
داستان عشق داوود و ازاده(اخر واقعی) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط shahriar64 ، پارمیداnbp ، samin joon ، توپولو2012


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  عشق واقعی
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان