امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان ترسناک کی دوست داره؟ :: اسرار دختر جن زده::

#1
اسرار 90 روزه دختر جنی [داستانهای ترسناک]



در زیر گفتگویی را كه با اون شده رو براتون گذاشتم بخونید حتماً نظر هم بدین:


دختری 19 ساله به نام زینب با جن ها در ارتباط است او می گوید كه بعد از چندی این جن ها باعث آزار و اذیت او و مادرش شده اند .

خانه آنها در یكی از محله های جنوب تهران است . و حالا گفتگوی زینب را بشنوید:

*از كی با این موجودات در ارتباطی :

**از سه ماه پیش

*آیا دوران كودكی جن ها را دیده بودی یا از چیزی می ترسیدی ؟


**من در كودكی نه جن دیدم و نه از چیزی می ترسیدم ، من حتی در تاریكی برای گربه قبلی ام غذا می بردم حتی از تاریكی هم نمی ترسیدم .

*نظر پدر و مادرت در مورد جن ها چیست ؟


**من پدر ندارم و مادرم هم از آنها نمی ترسد ، بلكه از آنها بدش می آید و مدام به آنها نفرین می كند كه در آن موقع آنها من را اذیت می كنند .

*گربه را از كجا پیدا كردی و چند سال آن را داری ؟


**یك گربه ماده 3 سال پیش آمد در بالكن خونه ما و گربه ام را به دنیا آورد . جالب این جا بود كه گربه ها همیشه 5 الی 6 بچه به دنیا می آورند ، ولی این گربه مادر همین یك گربه را به دنیا آورد . و بعد از دو روز دیگه مادر گربه ام نیامد .



*چه جوری به این گربه انس گرفتی ؟


**چون مادر گربه نیامد من به مراقبت از او پرداختم . او تا حدی به من انس گرفته بود كه بعضی مواقع احساس می كردم به من می گوید ، مامان! تمام رفتارهایش مانند یك انسان بود . گربه ام حتی من را می بوسید .




*گربه نر بود یا ماده ؟


**من اسمش را نیلو گذاشته بودم ولی بعد از مردنش دامپزشكی كه برده بودیم ، جنسیت او را نر اعلام كرد .




از كی جن ها رو زیاد می بینی ؟


آن شب خوابم نمی برد ، ساعت نزدیك 4:30 صبح بود به خاطر همین با گربه ام رفتم دم در خانه مان و نیلو (گربه ام) رفت تو كوچه كه یكدفعه دیدم با یك گربه سیاه كه پدر نیلو (گربه ام) بود و بارها دیده بودمش ، داشت دعوا می كرد . اول به خیالم یك دعوای ساده بود ، ولی گربه سیاه در تاریكی كوچه تبدیل به یك آدم سیاهپوش شد كه عینك دودی زده بود و موهایش عین پلاستیك می ماند و وقتی داشت می آمد طرف خانه ما ، من در را بستم و او غیب شد از این ماجرا به بعد و بعد از مردن گربه ام آنها را زیاد می دیدم .




*چگونه آنها را می بینی ؟


**آنها با من كاری نداشتن ولی هر زمان مادرم با من یا بدون من میرفت پیش جن گیر و دعا نویس آنها مرا كتك می زدند ( با اشاره به در آشپزخانه ) می گوید : حتی یك دفعه از همین در تا انتهای آشپزخانه پای من را گرفتند و كشیدند .




*گربه ات چه طوری مرد ؟


**یك روز وقتی من و مادرم از بیرون آمدیم خانه دیدیم كه نیلو وسط حیاط افتاده ، طوری كه انگار سرش زیر پای یك نفر له شده بود وقتی او را به دامپزشكی پیش دكتر خیرخواه بردیم او هم نتوانست چگونگی مرگش را تشخیص دهد و فقط گفت خفگی است .




*از كجا فهمیدی كسانی كه با آنها در ارتباطی جن هستند ؟ آیا قبلا جن دیده بودی ؟


**نه من جن ندیده بودم از آنجاییكه آنها غیب می شدند و شكل واقعی خود را در خواب به من نشان می دادند . آنها در بیداری به شكل انسانهایی عجیب با پوششی عجیب خودشان را به من نشان می دادند ولی در خوابم به شكل واقعی می آمدند ، آنها دارای شاخهای خاكستری – چشمان قرمز و پوستی كلفت و براق هستند و در سر و بازویشان خارهایی دارند .




*درس هم می خوانی ؟


**نه من در دوران ابتدایی چون خونریزی بینی داشتم به حدی كه بی هوش می شدم مدیر مدرسه گفت : كه دیگر نمی تواند من را در مدرسه قبول كند ، سال دوم ابتدایی ترك تحصیل كردم ، اما دوباره در سال 79 شروع به درس خواندن كردم . شبانه می خواندم و غیر حضوری واحدهایم را پاس می كردم .


طوری كه در طول 3 سال ، ده بار معدل قبولی در كارنامه ام بود . ده سال را در سه سال خواندم .




*با وجود جن ها چه طور درس می خواندی ؟


**با وجود آنها من آن قدر انرژی داشتم كه با نمرات عالی قبول می شدم .




*آیا تو تخیلی هستی؟


**تخیلی نبودم ونیستم .




*به ارتباط با جن ها علاقه نشان می دادی یعنی قبل از این جریان دوست داشتی با آنها ارتباط برقرار كنی ؟


**من اصلا به آنها فكر نمی كردم حتی مطالعه هم در این زمینه نداشتم .




*قبل از دیدن جن ها چیز غیر عادی در خانه تان رخ نداده بود ؟


**تنها اتفاق غیر عادی و جالب این بود كه بعضی چیزهایی كه در جایشان بود از جای دیگری سر در می آوردند ، یك بار دسته كلیدم را روی میز در اتاقم گذاشته بودم آن قدر دنبالش گشتم تا وسط كتابهایم پیدا كردم .




*رابطه تو با آنها چه طور بود ؟


**دوست داشتم پیش من بمانند ، من خیلی به آنها عادت كردم وقتی آنها نیستند من هیچ انرژی ندارم .




*دوست داشتی مثل جن ها باشی ؟


**آنها به من می گفتند : سیستم عصبی تو مشكل داره و زیاد عمر نمی كنی ، اگر تا یك مدت با ما باشی جزئی از ما می شوی آنها می گفتند ما تو را قوی و بعد ضعیف كردیم تا بفهمی هیچ انسانی به كمك تو نمی آید ، آنها از انسانها متنفرند .




*الان چه احساسی نسبت به آنها داری ؟


**دوست دارم دوباره بیایند آخه چند وقتی است كه آنها را زیاد نمی بینم . می خواهم دوباره انرژی بگیرم .

*با این انرژی كه به تو می دادند چه كار می كردی ؟


**من می توانستم در تاریكی مطلق در آینه به چشمهایم خیرع شوم و رنگ آنها را از قهوه ای تیره به كهربائی برسانم و اینكه شبها در آیینه كسانی را كه فردا صبح با آن برخورد داشتم می دیدم . دو برابر یك مرد قدرت داشتم ، جسور وشجاع بودم .


*تو نماز هم می خوانی ؟


**قبل از دوستی با آنها می خواندم ، ولی بعد از دوستی با آنها نمیخوانم چون آنها دوست ندارند.


*وقتی با آنها دوست شدید و رابطه پیدا كردید در مورد خود چه فكر میكردید ؟


**فكر میكردم از آدمهای دیگه جدا هستم و از همه آدمها بزرگترم جن ها به من می گفتند، چشمانت را ببند و من این كار را میكردم و با خودم می گفتم، یك جن بكش – یك جم شرور ویا خوب بكش بعد وقت چشمانم را باز میكردم یكی از اونها را به صورت تصویری مبهم روی كاغذ می كشیدم .


*چند سال هست در این خانه زندگی می كنی ؟


**از موقعی كه به دنیا آمدم 19 سال .



*پدرت چندساله فوت شده ؟


**او فروردین ماه 1377 فوت شده است .



*جن هایی كه با آنها ارتباط داری چند نفرنند ؟


**اول 4 نفر بودند اما الان بیشترند .



*از كدومشون بیشتر خوشت میاد ؟


**از بچه یكی از جن ها


مادر زینب می گوید :

یك روز داشتم چای می خوردم كه دیدم یك زنی دارد از حیاط به طرف در اتاق می اید . رفتم در را بستم چون احساس می كردم برای اذیت كردن زینب می اید وقتی كه در را بستم برای این كه تلافی كند هر چی آشغال بود ، دیدم از بالا به داخل چایی من می ریزد .

زینب به من گفت : من یك دختر باردار سیاه می بینم كه تو خانه خواهرم از این اتاق به آن اتاق می رود .

و حالا خود زینب در ادامه گفته های مادرش می گوید :

جالب اینجاست كه وقتی مامانم با آنها لج می كند و به روی زمین آب جوش می ریزد ، كف پای من می سوزد و حالت تشنج به من دست می دهد

پایان این داستان. امیدوارم حال كرده باشین.Blush
پاسخ
 سپاس شده توسط مهوش ، Alijah-1994 ، جيمزباند ، amirff ، -Edgar ، aCrimoniouSs ، ωøŁƒ ، ...سارا... ، elnaz-s ، MAHTA .S ، ~JaSmIn~ ، amir 77 ، * Exceptional girl * ، یاسی@_@ ، پونی کوچولو ، زیزی گلو4 ، Brooklyn Baby ، ( DEYABLO ) ، DARK1 ، مریم14 ، ایریا ، tavsa ، rana m ، L²evi ، نگین15 ، حقوقدان انجمن ، #marya# ، Meteorite ، n1379sh ، bahar labeouf ، rezaak ، HediVampire ، # αпGεʟ ، ɱɪɾʌʛє ، عشق لامبورگینی ، فاطی کرجی ، First Star ، ☺شهرزاد☺ ، ESSE BLACK ، negooli ، فرزادxz ، ❤уαѕαмιη❤ ، فرانه ، پری خانم ، †محسن76† ، king lord ، ممدو1 ، Parisa 78 ، بیتا****** ، ژوللی ، IM JUST TIRED ، bakhi ، mr.destiny ، beyond birthday ، mbi//- ، حسن CR7 ، saba 3 ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، Zayn.Malik ، zahra gan ، فاطمه234 ، EHSANحسینی X_X ، ⓢⓘⓛⓔⓝⓒⓔ ، مهران1600 ، sina34916 ، Ɗєя_Mσηɗ
آگهی
#2
ممنون ولی فکر کنم تا دو هفته نتونم چشم رو هم یزارم....و دیگه اینکه از گربه ها بر خلاف میلم دوری کنم...ممنون داستان جالبی بود....
چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است .
پاسخ
 سپاس شده توسط fcbarcelona 2 ، IM JUST TIRED ، Ɗєя_Mσηɗ
#3
من هم یکی از دوستام اینطوری شده بود.
+
اسپم ها پاک شدند.
داستان ترسناک کی دوست داره؟ :: اسرار دختر جن زده:: 1
پاسخ
#4
من که به هیچی از قبیل جن و پری و فرشته و...اعتقاد ندارم.
پاسخ
 سپاس شده توسط فرانه
#5
والا تو فیلما که با جنا لج کنی انقدر میترسونتت سکته کنی
میگن جنا از ترسه انسان میخنددن اینا چه مهربون بودن
داستان ترسناک کی دوست داره؟ :: اسرار دختر جن زده:: 1
هیس فقط گوش بده
هیس فقط گوش بده
هیس فقط گوش بده
زرزر نکن فقط گوش بده
پاسخ
 سپاس شده توسط فرانه
#6
دیگ نمیتونم چشمامو ببندم از ترس.
وقتی میخوندم ترسیده بودم!
ولی 3پاس
پاسخ
 سپاس شده توسط IM JUST TIRED ، EHSANحسینی X_X ، Ɗєя_Mσηɗ
آگهی
#7
جتلب بود مرسی
پاسخ
#8
چرته جن ها نمیتونن مارو اذیت کنن بعدشم اصن ترس نداشت
داستان ترسناک کی دوست داره؟ :: اسرار دختر جن زده:: 1
پاسخ
#9
ی سوال؟
این ترس داشت عایا؟ :89:
داستان ترسناک کی دوست داره؟ :: اسرار دختر جن زده:: 1
پاسخ
 سپاس شده توسط Ɗєя_Mσηɗ
#10
بابا →→مخ‍ هنگی‍!
داستان ترسناک کی دوست داره؟ :: اسرار دختر جن زده:: 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان