نظرسنجی: داستانم چطور بود
غمگین بود
غمگین نبود
[نمایش نتایج]
 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یه داستان خیلی خیلی غمگین

#1
خوب یه داستان غمگین




خوانواده ای فقیر بودندمادر به بچه قول داده بواگه نمره هات خوب بشه برات جایزه میگیرم بچه تمام نمراتش بیست شده پدراون بچه سخت کار میکرد وروزیپونصد تومان میگرفت مادر به دنبال بچه رفت ووقتی کارنامش راگرفت تمام نمراتش بیست بودمادر گفت چه برایت بگیرم پسر گفت ماوضع خوبی نداریم چیزی نمیخوام مادر اصرارکرد پسر گفت پس امروز ناهار خورشت قورمه سبزی درست کن مادر اصلا مواد ان رانداشت رفت بیرون گدایی کرد کمی پول گیر اورد ووسایلش راخرید پدر که به خانه امد داد زد وگفت چرا گدایی کردی پسر گفت پدر تقصیر من بود من گفتم پدر پسررا حول داد سر سرش خورد به میز ومردپدر که نفهمید پسر مرده مادرش را به باکتک گرفت مادر تا کتکش تمام شد به پسرش سرزد اما شانسی نبود
پاسخ
 سپاس شده توسط ^Aytin^ ، ☣VALMMO☣ ، ♫♪M.J.X♪♫ ، امیررضا* ، яᎧмιиα ، @IN$ ، Archangelg!le ، مهوش ، ★BlAcK EvIl★ ، neda13 ، aLiReZaZ-iM ، ωøŁƒ ، sasan1
آگهی
#2
زیاد غمگین نبود
گوله برفا میرقصن
حاال منو نپرسین
چیزی منو گرم نمیکنه نه شومینه نه کرسی
حال من خوب نمیشه نه باالکل نه قرصی
هی شل کن سفت کن بینمون این طوریشو نخواستیم
ماکه دیگه دادیم رفت تورو حالا هی بحث بکن
گیج رو الکل شیکونیم هر پل و

پاسخ
 سپاس شده توسط D-:
#3
خواهش میکنم اسپم ندین. اسپم هآ پاک شدند.
یه داستان خیلی خیلی غمگین 1
پاسخ
#4
اسپم نده
خواهش میکنم
پاسخ
#5
ممنونمHeart
چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است .
پاسخ
#6
cryingcryingcryingcryingcrying
پاسخ
آگهی
#7
من اینو خوندم تو خییییییییییییلی خلاصش کردی اصلش بهتره
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
یه داستان خیلی خیلی غمگین 1
پاسخ
#8
ممنونBig Grin
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
یه داستان خیلی خیلی غمگین 1
پاسخ
#9
ممنونمBig Grin
یه داستان خیلی خیلی غمگین 1
پاسخ
#10
خوب بودولی غمگینcryingcryingcrying
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
یه داستان خیلی خیلی غمگین 1
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...

لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  یـه داســتان واقعـی از یه دختر مجرد از زبان خودش ....... خیلی غمگینه
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان