امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان مريم(دراصل اسمش بي بي شهرزاده ها)

#1
مقدمه
پدرمن يك زن است يك زن نقاش.
يك شب يك زن نقاش مادرم رانقاشي كرد.يك شب ديگرنقاشي راگرفت بغلش وخوابيد.رنگ هاباهم قاطي شد.گفت بشو!شدم.خيلي چيزهاميدانم.اخرمن ازنقاشي امده ام.بي تاب قصه گفتنم.بس كه ميدانم.چيزهايي كه هيچ كس نميداند.من دخترم.ميدانم كه پسربه دنيانمي ايم.اخرمن ازنواده هاي بي بي شهرزادهستم.بي بي همه ي مارازن ارزوكرد.خداارزوي اوراشنيدوماراافريد.نام تماام اجداد من حتي اگربه نام هاي ديگرصداشان زده باشندشهرزاداست.حتي مادرمن مريرم كه ازشهرزادبودن چيزي سرش نميشد وقتي مراباردارميشدنامش شهرزادبود.صبح كه ازخواب بيدارميشدويه راست ميرفت جلوي ايينه حمام كه ميگرفت لباس هاي قشنگ راكه به تنش امتحان مي كردباصداي هرموسيقي شادي رقصش كه ميگرفت غم موسيقي ديگربي خودي به گريه اش كه ميانداخت دلش براي هربچه كوچولويي كه ميرفت سرمه راازاين سرمه دان هاي زمانه ي خودش بيرون ميكشيدووان طورمريمانه ميماليدبه موژه هاي صاف و بي حالش تافربخورندوخوشگل شوندبه پدرمن شهرزادنقاش كه نگاه ميكرد حسرت همسرخشاياربودن راكه ميخورد ازباخشاياربودنش باشهرزادنقاش كه حرف ميزدنامش شهرزادبود.وقتي درخانه ي خشاياربراي اوغذامي پخت ويادش ميامدكه همسرش نيست...ووقتي من راباردارشدوخشايارخيال كردكه پدرمن است.......

اگه سپاس اوردم بقيه اشم ميزارم
خداوندگفت:اورابه جهنم ببريد.برگشت ونگاهي به خداكرد.خداوندگفت:صبركنيداورا به بهشت ببريد.فرشتگان پرسيدند:چرا؟خداوندگفت:اوهنوزبه من ايمان دارد
پاسخ
 سپاس شده توسط * Exceptional girl *
آگهی
#2
زود زود بزار لطفا
پاسخ
#3
خوب بود
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان