امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان قانون و میوه

#1
در صحرا میوه كم بود. خداوند یكی از پیامبران را فراخواند و گفت: هر كس در روز تنها می تواند یك میوه بخورد.

این قانون نسل ها برقرار بود و محیط زیست آن منطقه حفظ شد. دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید.

مدتی بعد،* آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت. اما هنوز هم مردم هر روز فقط یك میوه می خوردند و به دستوری كه پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود، وفادار بودند.اما علاوه بر آن نمی گذاشتند اهالی شهر ها و روستا های همسایه هم از میوه ها استفاده كنند. این فقط باعث می شد كه میوه ها روی زمین بریزند و بپوسند. خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و گفت: بگذارید هرچه میوه می خواهند بخورند و میوه ها را با همسایگان خود قسمت كنند.

پیامبر با پیام تازه به شهر آمد. اما سنگسارش كردند، چرا كه آن رسم قدیمی، در جسم و روح مردم ریشه دوانیده بود و نمی شد راحت تغییرش داد...

كم كم جوانان آن منطقه از خود می پرسیدند این رسم بدوی از كجا آ مده؟ اما نمی شد رسوم بسیار كهن را زیر سؤال برد، بنابراین تصمیم گرفتند مذهب شان را رها كنند. بدین ترتیب، می توانستند هر چه می خواهند، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهد. تنها كسانی كه خود را قدیس می دانستند، به آیین قدیمی وفادار ماندند...

اما در حقیقت، آن ها نمی فهمیدند كه دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر كنند...!
^__^

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان قانون و میوه 1

پاسخ
 سپاس شده توسط لاله من
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان