امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پایان تلخ آشنایی در دانشگاه

#1
شیرین و آرش که هردو روان شناس هستند، بعد از پنج سال زندگی مشترک تصمیم گرفتند از هم جدا شوند. شیرین و آرش یکدیگر را متهم می کنند و هر یک دیگری را مسئول این شکست می داند.
آنها فرزندی ندارند و شیرین بابت این که در این مدت در برابر شوهرش مقاومت کرد و بچه دار نشد خیلی خوشحال است با این حال می داند تحمل این شکست برایش سخت است. این زوج در دادگاه خانواده شماره دو تهران تشکیل پرونده داده و درخواست طلاق توافقی کرده​اند.

پرده اول؛ روایت شیرین

من و شوهرم همکلاس بودیم. سال اول دانشگاه با هم آشنا شدیم. آرش از دانشجویان فعال و درسخوان بود. من از نظرات و عقایدش خیلی خوشم می آمد و فعالیت های ما باعث شد هر چه بیشتر به هم نزدیک شویم.

من در فعالیت های خارج از دانشگاه خیلی فعال بودم و در کلاس هم همیشه جو را دستم می گرفتم. خیلی از استادان مرا می شناختند و وقتی لازم بود کاری انجام شود از من کمک می گرفتند. این طور بود که میان دانشجویان معروف شدم و بعد هم به دلیل فعالیت های مشترکی که با آرش داشتم رابطه ام با او خیلی خوب شد. البته به صورت پنهانی رقابت عجیبی بین ما شکل گرفته بود. هر دوی ما خیلی کتاب می خواندیم و در کلاس هایی که با هم داشتیم بحث های مفصلی راه می انداختیم.

دوران لیسانس که تمام شد، آرش فوق لیسانس قبول شد. او در آن دوران مرتب با من تماس می گرفت و با هم ارتباط داشتیم. من درسم را ادامه ندادم و در شغلی غیرمرتبط مشغول به کار شدم.

در این مدت آرش هم درسش را تمام کرد و در یک مرکز مشاوره مشغول به کار شد. او گاهی از من کمک می گرفت و درباره کیس هایش با من صحبت می کرد و می خواست که کمکش کنم.

از طرفی خودم در شغلی که انتخاب کردم خیلی موفق بودم. زندگی ام به همین منوال ادامه داشت تا این که یکی از استادان سابقم به من پیشنهاد داد درسم را ادامه بدهم. او گفت اگر این کار را بکنم، می توانم بسیار مفیدتر باشم. با اصرار استادم در کنکور فوق لیسانس شرکت کردم و قبول شدم.

بعد از پایان درسم بود که خیلی زود توانستم با یک مرکز مشاوره همکاری کنم. به دلیل ارتباطات خوبی که داشتم خیلی در کارم موفق بودم. در آن دوران به ازدواج فکر نمی کردم و بیشتر مشغول کارم بودم. من زوج هایی را می دیدم که با چه عشق و علاقه ای با هم ازدواج کرده و حالا چطور دگرگون شده بودند. در همین اثنا آرش از من خواستگاری کرد. زمانی که از من خواست با او ازدواج کنم، دانشجوی دکترا بود. مخالفت کردم و گفتم به ازدواج خوشبین نیستم و نمی خواهم خودم را اسیر مسائلی بکنم که پایان خوشی ندارد. اصرارهای آرش تمامی نداشت. او می گفت ما می توانیم خوشبخت باشیم و می توانیم زندگی خوبی باهم داشته باشیم. حرف هایش قشنگ بود. آنچه درباره زندگی مشترک می گفت کاملا درست بود و اگر آن راهی را که او گفته بود، پیش می گرفتیم، می توانستیم خوشبخت باشیم.

من هم به دلیل قول هایی که داده بود دل به دریا زدم و پیشنهاد ازدواجش را قبول کردم. مطابق اصولی که بلد بودم ما می توانستیم خوشبخت باشیم البته اختلافاتی با هم داشتیم که به نظرم قابل حل بود. من و آرش ازدواج کردیم. مراسم خیلی ساده بود.

در عقد فقط خانواده هایمان حضور داشتند و در مراسم عروسی هم چند نفری دوست و آشنا دعوت شده بودند و تعداد مهمانان به 50 نفر هم نمی رسید. راستش من به تجملات اعتقادی نداشتم و در برابر خواسته مادرشوهرم که عروسی مجلل دوست داشت، ایستادگی کردم. خانه کوچکی داشتیم و جا کم بود، اما دوستش داشتم و همه چیز خیلی خوب شروع شد.

بعد از چند ماه زندگی مشترک فهمیدم اشتباه نکرده ام و آدم ها می توانند با ازدواج درست، خوشبخت شوند. عاشق شوهرم بودم و دیگر حاضر نبودم ترکش کنم. ما هردو کار می کردیم و درآمد خوبی هم داشتیم، اما کم کم فهمیدم آرش به دلیل پیشرفت خودش با من ازدواج کرده است.

او از من خواست تا در تاسیس یک مرکز مشاوره شریک شویم. گفت می توانیم وام بگیریم و کارمان را گسترش بدهیم. چون خیلی به شوهرم اعتماد داشتم قبول کردم، اما بعد فهمیدم او قصد دارد کارم را از من بگیرد. آرش به دلیل این که من را زن موفقی دید به من نزدیک شد و تا حدی هم توانست به نیتش برسد. او همه سهم مرا از شغلم گرفت. او هم مثل مردان دیگر قصد سوءاستفاده داشت و من هرچند دیر، اما فهمیدم اشتباه کرده ام. سر این موضوع اختلافات ما شدید شد. من بچه ندارم و نگرانی​ای هم از این بابت ندارم و ترجیح می دهم از اول شروع کنم، اما به این وضع ادامه ندهم.

پرده دوم؛روایت آرش

من شیرین را دوست داشته و دارم. او زن بسیار خوبی است و اگر بتواند شغلش را از زندگی شخصی اش جدا کند، دیگر مشکلی پیش نخواهد آمد . شیرین روان شناس موفقی است و کسی به این موضوع شکی ندارد اما دچار یکسری بدبینی ها شده که ناشی از همین کاراست. سال های زیادی است که او را می شناسم و ما با هم خاطرات مشترک زیادی داریم. مثل هر مردی که دوست دارد همسرش را خوشبخت کند من هم زنم را خوشبخت می خواستم و دلم می خواست او را در آسایش کامل ببینم. می دانستم چقدر شغل مان برایش مهم است پس هرکاری برای گسترش آن انجام دادم اما شیرین به دلیل بدبینی که دچارش بود مرتب با من مخالفت می کرد.

او دچار وحشت شده و فکر می کند در برابر هرآنچه نمی خواهد و نمی پسندد باید مقاومت سرسختانه بکند و همه چیز را آنطور که دوست دارد، تغییر بدهد. زمانی که ما به توافق رسیدیم با هم ازدواج کنیم مادرم اصرار کرد مراسم عروسی مفصلی بگیریم. من تنها پسرش بودم و او دوست داشت جشن عروسی من باشکوه باشد، اما وقتی موضوع را به شیرین گفتم مقاومت کرد.

به من می گفت مادرت در زندگی ما دخالت می کند. با این که تمکن مالی داشتیم شیرین حاضر نشد قبول کند عروسی بگیریم. اول فکر می کردم این رفتارهایش به دلیل حساسیت های زنانه ای است که نسبت به مادرم دارد، اما بعد دیدم این موضوع در زندگی شخصی​مان هم بازتاب دارد. هر چه من می گفتم مخالفت می کرد. می گفت آن طور که دوست دارد زندگی می کند و کسی حق ندارد با او مخالفتی بکند.

از وقتی من دکترا گرفتم فکر می کرد نسبت به او موضع دارم و سعی می کرد در برابرم ایستادگی کند. حاضر نبود حقم را بدهد و من هم مجبور شدم در مورد دفتری که در آن کار می کردم بگویم باید وام بگیرم و نصفش باید به نام من باشد.

شیرین می خواست انتقام همه اتفاقاتی را که برای زنان می افتد از من بگیرد، حتی درباره بچه دار شدن که حق طبیعی من بود مقاومت کرد. من دارم به میانسالی می رسم و دوست دارم بچه ای داشته باشم. نمی خواستم فاصله سنی من و بچه ام بیشتر از این بشود.

شیرین من را از این حق محروم کرد چون فکر می کرد بچه مانع پیشرفت اجتماعی اش می شود. من زنم را دوست دارم، اما اختلافات و بی حرمتی ها بین ما آنقدر زیاد شده که دیگر نمی توان به این زندگی ادامه داد. شیرین با کارش ازدواج کرده و هیچ کس نمی تواند او را با این شرایط بپذیرد.

سولماز خیاطی

نظر کارشناس

تفکیک نقش ها

عاطفه کشاورزی ـ مشاور خانواده

صحبت کردن درباره این پرونده کمی مشکل تر از دیگر پرونده هاست. باید دقت کنیم اتفاقی که برای شیرین و آرش افتاده برای بسیاری از زوج های دیگر که در کار و تحصیلات موفق هستند رخ داده است و می دهد. دلیل اصلی آن هم عجز از جدا کردن زندگی شخصی و اجتماعی است. زن یا مرد باید بدانند هر چقدر هم که در حرفه خود موفق باشند و هر چقدر هم که از نظر تحصیلات و دانش در رتبه بالایی قرار داشته باشند در محیط خانواده دارای نقش و وظایف مشخصی هستند. نقش همسری نقشی نیست که بتوان آن را تحت پوشش نقش های دیگر در زندگی فردی یا اجتماعی قرار داد. برخلاف این دیدگاه که چنین اختلافاتی فقط در زوج هایی با سطح تحصیلات و جایگاه اجتماعی پایین یا متوسط رخ می دهد ما شاهد هستیم مشکلاتی از این نوع در سطوح بالای اجتماعی هم رخ می دهد و دلیل آن هم درهم آمیخته شدن نقش های هر فرد و ناتوانی او از تفکیک آنهاست. /
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پایان تلخ آشنایی در دانشگاه 1
پاسخ
 سپاس شده توسط √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √ ، xx_sina_xx ، shawkila ، 1399 ، Andrea ، ♣♦♠l♥k♠♦♣
آگهی
#2
Big GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin
پاسخ
 سپاس شده توسط ★BlAcK EvIl★
#3
اوووووووووووووووووووووف کی بره این همه راهو ؟
خیلی طولانیه
پایان تلخ آشنایی در دانشگاه 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ★BlAcK EvIl★
#4
من که نخوندمشBig GrinBig Grin ولی سپاس دادم
پاسخ
 سپاس شده توسط ★BlAcK EvIl★
#5
خوندم 
خاک تو سر زنه که نفهمید میخواست قصد سو استفاده کنه
My love is the best....finish
پاسخ
 سپاس شده توسط ★BlAcK EvIl★
#6
حیف شدن حالا واقعیهHuh
پاسخ
 سپاس شده توسط ★BlAcK EvIl★
آگهی
#7
من نفهمیدم کی مقصربوداخر؟HuhHuhHuh
چــِِِِِِِِـ ـ ـ ـــرآ تـــــ ـ ـ ــــوكـِِِِِِِِِِـــ ـ ـ ـــدِِِِِِِِِري دآيـــــ ـ ـ ــــي؟!
پاسخ
 سپاس شده توسط √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √ ، ★BlAcK EvIl★


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  ⌟ سابلیمینال قبولی در مدرسه و دانشگاه⌜
  ֎ سابلیمینال قبولی در دانشگاه فرهنگیان ֍
Art آشنایی با فرش وینتیج یا کهنه نما
Book دانشگاه...علاقه یا اجبار
  پایان رویای خیالی ؛ بایدن هم مانند ترامپ درباره برجام حرف می زند
Photo تحصیل در رشته حسابداری دانشگاه اقتصاد و تکنولوژی پکن چین
  دوست داری وقتی رفتی دانشگاه چه رشته ای بخونی؟کسایی که دانشگاه میرن هم بگن
  نحوه انتخاب موضوع پایان نامه ارشد و دکتری
  آشنایی با بیمه نامه بدنه اتومبیل
  نظرات دانشجویان جدید و ترم آخری دانشگاه ها! (طنز)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان