امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

کودکیم

#1
خیلی وقت است که روزگار کودکیم را به یاد نیاورده ام؛ بازی ها، همبازی ها، همسایه ها، بن بست! عصرهای تابستان و صدای خنده های ما که سقف آسمان را پاره می کرد به سوی خدا. تمام روزهایی که بدونه غم گذشت، بدونه درد، خنده ای که با یک آبنبات کوچک روی لبها خانه می کرد! صداهایی که جمع می شدند و تنهائی که وجود نداشت. مادرانی که هر روز به بهانه ی بچه ها دور هم جمع می شدند وبن بستی که می خندید! شادی، از همان نزدیکی ها رهگذران خسته را در آغوش می گرفت. عصرهای تابستان بن بست ما در آن دوران، چه دل انگیز و زیبا بود. شوق گذشت ثانیه های ظهر و دعا برای آغاز عصر دلهای کوچکمان را امیدوار می کرد و چشمانی که التماس کنان با نگاهشان از مادر اجازه می خواستند. حتی زخمهایمان (اثر بازی روی اسفالت) هم دردی نداشت چون دوستانی داشتیم که همدردیشان مرهم زخمهایمان بود!د
اما امروز بن بستمان تنهاست، صدای سکوت تمام بن بست را گرفته، رهگذران حتی سرکی هم به آن نمی کشند (شاید بهتر)! آسفالت ها بن بست بوی خون پاکِ کودکی را از یاد برده اند! دوستان کودکی همه در جریان زندگی دستا پا زنان برای بقا تلاش می کنند! دیگر چه زمان برای دوستی! خوب یادم است بزرگترین آرزویمان، بزرگ شدن بود! چرا آرزو داشتم بزرگ شویم؟ مگر شادی روزگار کودکی از برایمان کافی نبود؟ مگر زخمهای کوچکِ شیطنت های کودکی کافیمان نبود؟ ما حسرت زخم های بزرگتر را می خوردیم! خستگی بازی کفافمان را نمی داد که آرزوی خستگی های زندگی را می کردیم! شلوغی اطرافمان را دوست نداشیم که حسرتِ تنهاییه بزرگ شدن را می خوردیم! خندهای از ته دل را نمی فهمیدیم که آرزو میکردیم لبخندهای مصنوعی بزرگ ترها را داشته باشیم! ما بزرگ شدیم! همه ی آرزوهای کودکیمان برآورده شد! ما کالای مرغوب کودکی را معامله کردیم و در عوض بزرگ شدیم! این روزها بن بست تنهای ما چشم انتظار کودکانی دیگر است؛ او منتظرمی ماند تا صدای خنده ی کودکی دوباره چرت تنهای اش را پاره کند...د
به یاد همه ی همبازی های کودکی ام
کودکیم  1
همه چی ویران شد
تو کجایی سهراب ؟
اب را گل کردند .. چشمهارا بستند
وچه با دل کردند ... وای سهراب کجایی اخر ؟
زخم ها بر دل عاشق کردند
خون به چشمان شقایق کردند
کجایی اخر ؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند
همه جا سایه ی دیوار زدند
صبر کن ... قایقت جا دارد ؟
من هم میخواهم دور شوم از این خاک غریب
تو کجایی اخر؟
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، SABER ، mohamad66 ، deymon 20 ، coralin ، AmItiSe ، mohammad ali ، melodi+ ، Kamila❤ ، سینا2000 ، zeinab ، Bahador1 ، sarina ss ، paeez ، Apathetic ، aCrimoniouSs ، sp_go ، Łost Đλtλ ، PROOSHAT ، mustafa ceceli ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ ، Magician GiЯL
آگهی
#2
کودکیم بد نبود دوستای داشتم که کنارشون تموم غصه ها فراموش می کردم اما حالا هیچ کدومشون نیستن
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET ، paniz ، coralin ، Armina ، Bahador1
#3
تـَلخ مَـنم،
همـچون چـآی سَـرد
که نگـآهـَش کـرده بـآشـی سـآعـآت طولـآنـی و ننوشـیده بـآشـی.
تـَلخ مـَنم؛
کـِه هیچکَـس نَـدارد هـَوسش رآ...
کودکیم  1
پاسخ
 سپاس شده توسط Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ
#4
ش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد. کاش می

شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد. کاش می شد با دو

چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد. کاش می شد با پری از برگ

یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد...
A Friend is nothing but a known enemy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کودکیم  1
پاسخ
 سپاس شده توسط Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ
#5
ما کودکیم،
کودک گناهی ندارد،
امّا،
بی معرفتی مثل او،
که رویای شیرین مارا به کابوس تبدیل کرد
و کودکی نیز بیش نبود،
کارش را خوب بلد است
خوب، ولی اشتباه...
پاسخ
 سپاس شده توسط نانا☀2012 ، ..WonDerfull..
#6
حال امشبم گفتنی نیست

فقط گریستنی است...گریستنی

کجا ایستاده ای خدا...کجا ؟؟؟؟؟؟

ترکش های دیروز تیر می کشند

بگذار چشم فرو بندم

هیچ جهانی در ظلمات فرو نخواهد ماند

"قول میدهم"
کودکیم  1
پاسخ
 سپاس شده توسط Apathetic ، ..WonDerfull..
#7
به تو عادت دارم

مثل پروانه به آتش

مثل عابد به عبادت

و تو هر لحظه که از من دوری

من به ویرانگری فاصله می اندیشم

در کتاب احساس،

واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است

تو توانایی آن را داری که به این

فاجعه پایان بخشی.
خوب، ولی اشتباه...
پاسخ
 سپاس شده توسط ..WonDerfull..
#8
کاش هنوز کودک بودیم که قهر قهر تا روز قیامتمان فقط چند دقیقه بود
همان موقع هایی که بدترین دشمنانمان خواهر برادر های خودمان بود
پناهگاه گریه هایمان اغوش مادر
و بلند ترین نقطه دنیا شونه های پدرهایمان
کودکیم  1
پاسخ
 سپاس شده توسط Apathetic
#9
ما ز هر صاحبدلی یک رشته فن آموختیم

عشق از لیلی و صبر از کوه کن آموختیم

گریه از مرغ سحر خودسوزی از پروانه ها

صد سرا ویرانه شد تا ساختن آموختیم
خوب، ولی اشتباه...
پاسخ
 سپاس شده توسط ..WonDerfull..
#10
بــعضے چـــیزــها رو " بـ ـاید " بنــویسـ ـم

نهـ بــراے اینــکهـ هَــ ـمه " بــ ـخونـن " و بـگـ ـن " عــــالیه "

بــراے اینــکهـ " خـ ـفه نــشـ ـم "

همیــــ ــن !!
خــط زدنِ مَـــن ، پـایــآنِ من نبـــود !!!
آغـــاز بی لیاقتـــیِ تـو بــود!
پاسخ
 سپاس شده توسط Apathetic


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان