یه جایی تو سریال لوسیفر هست
حتی با وجود اینکه خیلی وقته دیدمش شدیدا احساس همزاد پنداری دارم باهاش..
#لوسیفر از طرف خدا محکوم به شیطان بودن بود.. ینی ماهیت و دات شیطان رو داشت !
وقتی اومد زمین , ناخواسته با دتکتیو (شخصیت پارتنر دختر ) اشنا شد
حیلی سعی کرد خودشو تغییر بده.. ماهیت خودشو , تاریکی درون خودش رو..حتی برای عشق دتکتیو کارایی کرد که اصل شیطان بودنش رو زیر سوال میبرد و اگر دقت کنین رو قسمت پایین عکس بال های سفید (نشان از فرشته بودن و نه شیطان بودن ) از طرف الهیات براش دراومد..
ولی ی جایی.. ی زمانی .. هرررچقدم تلاش کنی..
#نمیتونی_خودت_رو_عوض_کنی ..
تو همون شیطانی بودی ک هستی! هرررکارم ک بکنی بازم نمیتونی خودتو عوض کنی !
و در نهایت هرچقدم تلاش کنی , #محکوم_به_چیزی_هستیم_که_در_درونمون_بوده! ( قسمت بالای عکس و بال های شیطانی لوسیفر )
حتی به چشمای لوسیفر دقت کنین با بال های شیطانی , تو نگاهش بغضی هست اععم از اینکه هرچقدم تلاش کنه.. بازم تبدیل ب همونی میشه که بوده ..
یا مثلا چرا راه دور.. همین #حبیب
هرچقدم تلاش کنه , شعر عاشقانه بگه برای #دلبر , زیر لبی دوبیتی بگه طنز پارسی بندازه در جلوت و خلوت قمر ها عقرب ها شبان و روزان.. ولی #دلبر عاشق یکی دیگس.. حالا هی تلاش کنه حبیب ما..
تهش محکوم به همون یاد دلبر و تنهایی که از قبل براش مقدر شده..
همه نظر های مختلفی دارن , ولی به نظر من تو مساعل مربوط به احساسات و نه مساعل شغلی ک ب تلاش خودمون بستگی داره , همه چی از قبل توسط اون بالایی برامون تعیین و تکلیف شده!
که اقا مثلا کوروش محکوم به چیزیه ک خودش میدونه , خانوم ایکس محکومه به چیزی که خودش میدونه.. و در نهایت مثل لوسیفر شاید احساسات و لحظات خوبی رو تجربه کنیم... ولی تهش برمیگردیم به ماهیت خوب یا بد خودمون!
21 سال شد همونی که بودم و فهمیدم کلا تغییر شعاره!
ما هرررررررچقدم تلاش کنیم له کنیم خودمونو برای دلبر برای عشق #یه_خواهر
یه پسر
ما تهش محکوم به همون بال های فرشته یا شیطانی لوسیفریم که از قبل خدا برامون تعیین کرده !
مرسی ک وقت گذاشتین برای خوندن..
تاپیک برای مخاطب قرار دادن همدیگه هست, مثل گفت و گو ازاد یا پ.خ
همو مخاطب قرار ندین اینجا !
و کاربران عزیز , لطفا تو زندگی و عقاید شخصی همدیگه دخالت نکنین!
+
ای بابا، ببین، بری پایین میترکی.
اون وال بلو هم که میبینی یذره پایین میره، چون بدنش بزرگه، میتونه
ما اگه بریم میترکیم، عجیبهها...
اپیزود ۱۳، ته کف دریاها
نشست توی ماشین، دستاش می لرزید، بخاری رو روشن کردم.
گفت: ابراهیم ماشینت بوی دریا میده.
گفتم: ماهی خریده بودم.
گفت ماهی مرده که بوی دریا نمیده!
گفتم: هر چیزی موقع مرگ، بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه.
گفت: من بمیرم بوی تو رو می دم!
سیامک تقی زاده
#رادیو_چهرازی
#از_چاله_یاسمین_تو_چاه
(22-04-2021، 20:47)ÆMÆշЇÑζ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
یه جایی تو سریال لوسیفر هست
حتی با وجود اینکه خیلی وقته دیدمش شدیدا احساس همزاد پنداری دارم باهاش..
#لوسیفر از طرف خدا محکوم به شیطان بودن بود.. ینی ماهیت و دات شیطان رو داشت !
وقتی اومد زمین , ناخواسته با دتکتیو (شخصیت پارتنر دختر ) اشنا شد
حیلی سعی کرد خودشو تغییر بده.. ماهیت خودشو , تاریکی درون خودش رو..حتی برای عشق دتکتیو کارایی کرد که اصل شیطان بودنش رو زیر سوال میبرد و اگر دقت کنین رو قسمت پایین عکس بال های سفید (نشان از فرشته بودن و نه شیطان بودن ) از طرف الهیات براش دراومد..
ولی ی جایی.. ی زمانی .. هرررچقدم تلاش کنی..
#نمیتونی_خودت_رو_عوض_کنی ..
تو همون شیطانی بودی ک هستی! هرررکارم ک بکنی بازم نمیتونی خودتو عوض کنی !
و در نهایت هرچقدم تلاش کنی , #محکوم_به_چیزی_هستیم_که_در_درونمون_بوده! ( قسمت بالای عکس و بال های شیطانی لوسیفر )
حتی به چشمای لوسیفر دقت کنین با بال های شیطانی , تو نگاهش بغضی هست اععم از اینکه هرچقدم تلاش کنه.. بازم تبدیل ب همونی میشه که بوده ..
یا مثلا چرا راه دور.. همین #حبیب
هرچقدم تلاش کنه , شعر عاشقانه بگه برای #دلبر , زیر لبی دوبیتی بگه طنز پارسی بندازه در جلوت و خلوت قمر ها عقرب ها شبان و روزان.. ولی #دلبر عاشق یکی دیگس.. حالا هی تلاش کنه حبیب ما..
تهش محکوم به همون یاد دلبر و تنهایی که از قبل براش مقدر شده..
همه نظر های مختلفی دارن , ولی به نظر من تو مساعل مربوط به احساسات و نه مساعل شغلی ک ب تلاش خودمون بستگی داره , همه چی از قبل توسط اون بالایی برامون تعیین و تکلیف شده!
که اقا مثلا کوروش محکوم به چیزیه ک خودش میدونه , خانوم ایکس محکومه به چیزی که خودش میدونه.. و در نهایت مثل لوسیفر شاید احساسات و لحظات خوبی رو تجربه کنیم... ولی تهش برمیگردیم به ماهیت خوب یا بد خودمون!
21 سال شد همونی که بودم و فهمیدم کلا تغییر شعاره!
ما هرررررررچقدم تلاش کنیم له کنیم خودمونو برای دلبر برای عشق #یه_خواهر
یه پسر
ما تهش محکوم به همون بال های فرشته یا شیطانی لوسیفریم که از قبل خدا برامون تعیین کرده !
مرسی ک وقت گذاشتین برای خوندن..
منباب این پست که رپلای کردم
داشتم سریال Bojac horseman رو اخیرا نگاه میکردم
این قسمتشو دیدم شدیدا یاد این پست افتادم..
سریال بوجک اسبه کاری تقریبا نوپا از نتفلیکسه . با اینکه سبک کارتونی داره ولی مخصوص بزرگسالانه و نه کودکان
داستانش هم بر این اساسه که بوجک اسبه یه روزی ستاره هالیوود بود و الان #فراموش_شده و تنهایی عمیق و ترسهای انسان مدرن رو در قالب انیمیشن به تصویر کشیده ..
#سیگار_داری ؟
در هنگام تماشای یک فیلم شما رویاپردازی نصفه و نیمه یکی دیگر را میبینید اما در زمان خواندن یک کتاب این شما هستید که رویای خودتان را میسازید،تازه آن هم بدون هیچ محدودیت فنی!
موقع خوندن کتاب پایین لخت و بالا کت و کلفت هم قشنگه، یا فکر حنانه کوچولو ، با یه فنجون قهوه گرم...
#رادیوچهرازی
یه جایی تو فرندز هست که ریجل به راس میگه: "متاسفم..
نمیتونم ببخشمت!
آخه تو تنها کسی بودی که باور داشتم هیچوقت به من آسیب نمیزنه"...!!
یا به قول حبیب
#دلبر_که_جان_فرسود_از_او
همین جمله به اندازه کافی جای فکر و تامل داره..
هنوز نگات نکرده؟ – میکنه. وایسا همینجا. + جمشید
جانم، تو چرا اینقد دیوونهای؟ نمیکنه بابا. – این بود هیچی نگفتنت؟ میگم میکنه دیگه. باید صبر کنی. + صبر میکنیم خب. تا کی حالا؟ – معلوم نمیکنه؛ بعضیا زود، بعضیا یهعمر طول میدن تا نگات کنن. اما همه بالاخره نگا میکنن.
اقا ما منتظریم.. حنانه کوچولو(یه شخصیت خیالی) بلاخره زنگ میزنه.. برمیگرده به اغوش ما
+ پس چرا چند وقته سراغی نگرفته ازت؟ دیوونه ای؟
- میگیره..اون گفت ما فرق داریم.. دوسمون داره , باورش دارم , تا ابد یه لنگه پا وایمسیم خیره به افاق مغربی براش
امید داریم..
آدم هایِ امروز ، دفتر خاطرات ندارند !
درد دل ها ، مجازی شده ، ما درد دل هایمان را برایِ هم "پست" می کنیم !
ما حرف هایمان را تویِ صفحات چتِ عزیزترین هایمان می نویسیم و به در و دیوارش عکس و شعر و نوشته های قشنگ می چسبانیم !
دفترِ خاطراتِ آدم هایِ امروز ، یک صفحه ی لمسیِ چند اینچی است با کوله بارِ سنگینی از حسرت و حرف و خاطره هایِ تایپ شده ...
قبل تر ها ، برای فراموشی ، دفترهایِ خاطراتمان را سر به نیست می کردیم ...
این روز ها ولی ، هر بار که کم آوردیم ؛ می افتیم به جانِ سوابقِ چت هایمان ...
و کسی چه می داند چه اندازه درد دارد ، بعضی از همین سر به نیست کردن هایِ بی بازگشت !
در روزگاری که آدم ها در یک پروفایل خلاصه می شوند و فراموش کردنشان به یک لمسِ چند ثانیه ای بند است !
آدم هایِ وفاداری نیستیم ، زود دل می بندیم و زود فراموش می کنیم ... !
زود فراموش کردی رفیق(:
کاش در دورانِ همان دفترخاطره هایِ قفلی ، جا مانده بودیم !