انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: رادیو چهرازی |Radio Chehrazi|
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12
رادیو چهرازی |Radio Chehrazi| 8

+سرگردونی؟
-سرگردون، خیره شدم به افاق مغربی،
تو چه میدونی ..

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://uupload.ir/view/4_6050698322572740512_ok88.mp4/
رادیو چهرازی |Radio Chehrazi| 8



بین من و تو یه صفحع مجازی فاصلس
بین من و اون یه دنیا خاطرس
منو ببخش . واسه خاطره هام
این بین من و زندگیم یه جور معاملس..
  رادیو چهرازی |Radio Chehrazi| 8

صاحبِ حُسن ..
 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رادیو چهرازی |Radio Chehrazi| 8

جمشید خان هستی؟
اینا تاثیرات اون قرصاست ها
واگرنه هم من میدونم هم تو
جمشید چهارتا پاییزه که رفته
بحث سر جمشید نیست
سرپاییزهاست
تو حیاط اسایشگاه
یه جفت صدای خش خش کمه
صدای پایه جمشیده
جمشیدخان دیگ نارنجی بهمون نمیدن
یعنی نمیزارن بکشیم
ما میشینیم برگارو تو پاییز
اتیش میزنیم محو میشیم تو دودش
یهو دلبری که ولمون کرده بود از اون لالوهای دود
سروکله اش پیدا میشه
بهش میگم تو که گفتی
به جان کندن وداعت میکنم
چیشد پَ؟
هنوز زنده ای که
همش کشک بود؟
رادیو چهرازی |Radio Chehrazi| 8


قیامته ...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://uupload.ir/view/-1550203863_dh5r.mp4/



به چشمهایم زل زد و گفت:
"با هم درستش می کنیم".


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رادیو چهرازی |Radio Chehrazi| 8


چه لذّتی داشت این با هم، حتّی اگر با هم،
هیچ چیزی هم درست نمی شد،
حتّی اگر تمامِ سرمایه ام بر باد می رفت،
حسّی که به واژه ی "با هم" داشتم را با هیچ چیزی در این دنیا، معاوضه نمی کردم.


#لیلیان هلمن
همه میدونن ما خیلی ساله تو آسایشگاهیم جمشید، ما قبل همه اومدیم، واسه خودمون پخُی بودیم، یعنی فارسیمون خوب بود، یه دستی هم تو ریاضی داشتیم. تقلید صدا، گروه سرود، مسابقات خط، نقاشی، همه چی اول میشدیم. راه میرفتیم، گردن افراشته این ور حیاط به اون ور، تو بگی اگه
انقده محل به دنیا میذاشتیم. یادته؟ یادت رفته از بس دیگه نبودیم.
جوون اول آسایشگاه بودیم. تا دلبر اومد. گفتیم خب منطقیه دیگه. یه خانومی با این کمالات، بافتنی، لاک قرمز، خوشگل عین ماه، مام که اونجور، باید عاشقش شیم دیگه. اومد قبل اینکه سلام کنه، گفتیم شمایلت چه نیکوست. خندید گفت مال شما بیتره. رفت. هفته بعد باز دیدیمش گفتیم اسمت چی بود؟ گفت دلبر که جان فرسود از او. گفتیم مگه تو هم بلدی؟ گفت اسممه. رفت. عین رفتن جان از بدن دیدم که جانم میرود.




رادیو چهرازی |Radio Chehrazi| 8




ز فردا دیگه نشد از یادش منفک بشیم. هی نگاش کردیم، نشستیم رو به روش، هی از دور پاییدیم، واسش زیر لبی دو بیتی گفتیم، رفت و اومد کردیم، طنز پارسی انداختیم در جلوت و خلوت. راه رفتیم رو ریل، نی لبک که مهره های پشت، کودکانه توامان آغوش خویش وقتی کسی حواسش نبود، تو گرما سرما، شبان و روزا، پشت خط موزاییکا، جلو شمشادا، وایساده خوابیدنا، نیمه شبا، قمر ها، عقرب ها، دو سیگار یه کبریتا، تورم خیلی اسیر کردیم، باس ببخشی اما نحسی افتاده بود. هر چی آب می جُستیم تشنگی گیرمون می اومد واسه چی!؟ تو فهمیدی؟




دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://uupload.ir/view/رفت_و_شدم_دلبر_که_جان_فرسود_از_او_----(240p)_qaf7.mp4/
‌‌


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://uupload.ir/view/-114489810_wqf7.mp4/

رادیو چهرازی |Radio Chehrazi| 8





یــه روزی یـه سـه بیت اومد...
ادامشمـ هـرگـز نیومـد..


میگـه :


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دوامِ هرچه به عالم نجیبِ خنده ی تو

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 دلیلِ کفرِ دمادم نجیبِ خنده ی تو

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 حرامِ خواهشِ حوا هبوطِ هرزه ی من 

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فریبِ فاتحِ آدم نجیبِ خنده ی تو

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 کشیده دستِ غریبی به کوچه پای مرا 

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
و بد کشانده به خاکم نجیبِ خنده ی تو


رادیو چهرازی |Radio Chehrazi| 8



قسمت ۱۶


پاییز که می‌ شه ما بی‌ اختیار می‌ ریم اتاقِ جمشید. پاییز یه‌ هو می‌ آد، توو یه‌ روز، مثل باهار و بقیه. صپ زود بیدار می‌ شی می‌ بینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده می‌ کند. ما هم مثل عوام‌ الناس، مثل سیاوش قمیشی و کریستی برگ عقیده داریم پاییز دل‌گیره. شباش صدای بوف می‌ آد.
به جمشید می‌ گیم: سر معرکه مهمون نمی‌ خوای دل‌مون گرفته؟ می‌ گه: بابا کجاش دل‌گیره؟ نگا نارنگیا رُ، نگا نارنجیا رُ، به‌ زبانِ حال با انسان سخن می‌ گه. خرمالو رُ ببین. می‌ گم: جمشید نارنجی چیه؟ مهر، آبان، وای از آذر؛ چه‌ جوری بگذرونیم امسالُ؟ تولد جمشید آبانه. خب معلومه خوشش می‌ آد.
راه می‌ ره می‌ گه: دنیا یعنی محاسنِ پاییز. می‌ گم: خب مثلا چارتا مثال بزن از این محاسن. می‌ گه دلبر لباس قشنگا رُ از توو گنجه در می‌آره، پایین کمی لخت، بالا کت و کلفت، آدم حظ می‌ کنه. می‌ گم: اولا چش‌تُ در می‌ آرما، دوما این‌ که نصفش معایبه، حیف تابستون نبود که همه‌ش لخت؟ یه چای می‌ ریزه می‌ ذاره جلومون، می‌ گه: حالا دلبر هیچی، شبا رُ چی می‌گی؟ مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟
پاییز همه‌ش شبه دیگه. نصف روز غروبه. می‌ گم: آقا ما دو سّاعت شب بسّ‌مونه، زیادم هست. می‌ خوایم زودتر بیدار شیم تموم شه. یه چراغی می‌ ذاریم اون گوشه تاریک‌ روشن می‌ شینیم ستاره می‌ شمریم تا سحر چه زاید باز. می‌ گه چایی از دهن افتاد. جمشید اگه پاییز این‌ قدی که تو می‌ گی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دل‌مون خالی می‌ شه؟
همه به این زردی و نارنجی نگاه می‌ کنن حال‌شون جا می‌ آد، چرا ما بلد نیستیم؟ چرا همه رفته بودناشون رُ می‌ذارن برا پاییز؟ چرا پاییز هیشکی بر نمی‌گرده؟ جمشید یه سیبیل نازک داره، سفید شده، خیــــلی ساله این‌جاس، همه‌‌ی پاییزای آسایشگاه رُ دیده. می‌ گه: این درخت بزرگه نا نداره، وگرنه بهت می‌ گفتم پادشاه فصل‌‌ها یعنی چی.
می‌ گم: جمشید یادته هف‌هش ده سال پیشا، این زن و شوهر اتاق بغلیه رُ؟ یارو سیبیل از بناگوش دررفته‌ رُ می‌ گم، واسه خودش هیبتی داشت قدیما، خوب با هم چسبیده بودن، آبان بود یا آذر، ماه آخر پاییز، که مدیریت قدیمی درُ با لگد شکست رفت توو، دید دست همُ گرفتن، تیکه و پاره، رفتن که رفتن.
پاییز نبود؟ یه قلپ چای می‌ خوره، می‌گه: آره یادمه. جمشید اون یارو که ته راهرو می‌ شست، سرشُ می‌کرد توو حقوق‌ بشر چی؟ همین وختا بود دیگه. بهش می‌ گفتیم داداش حیف تو نیست؟ برو دنبال یه کار آبرومند. یه کلمه هم حرف نمی‌ زد، هی فقط یواش می‌ گفت: همینه آبرو. لاغر بود.
اصن نفهمیدیم چرا آوردنش قاطی ما. یادته در حیاطُ زدن، رفتیم وا کردیم، کسی نبود. گذاشته بودنش پشت در، بی‌ حقوق، با چشِ بسته، آبروشم دستش بود. پاییز بود بابا. جمشید پا می‌ شه می‌ ره کنار پنجره، فک می‌ کنه ما حالی‌مون نیست. هر سال همینه کارش. می‌ گم: جمشید ما چرا تا این زرد و قرمزا رُ می‌بینیم بند دل‌مون پاره می‌ شه؟
پس کدوم رنگا قراره حال ما رُ خوب کنن ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟ اون یکی رُ یادته رشید بود؟ دستاشُ تکون می‌ داد. با عینک و سر فرفری وسط راهرو می‌ گفت: لبت کجاست که خاک چشم به‌ راه است. یه‌ بارم خیال کردیم داره واسه دلبر می‌ خونه، نزدیک بود سیراب شیردونش کنیم. چی شد اون؟
عشق صف نونوایی بود. هر چی از مدیریت پرسیدیم جواب سربالا داد. پاییز نبود؟ همین وختا بودا جونِ تو، که دیگه از نونوایی برنگشت، آخرم ورداشتن یه ورق کاغذ چسبوندن پشت شیشه، که خودسر شده، اشتباه شده باس ببخشین. آدم به‌ دلش چطوری حالی کنه که اشتباه شده؟
جمشید نشسته رو زمین، کنار دیوار، تکیه داده، خیره به روبه‌ رو. عین هر سال. می‌ شینم کنار دستش، پای دیوار، می‌ گه وردار یه نارنجی بزن رها کن این حرفا رُ. دو تا پر نارنجی می‌ ذاریم کف دست‌مون، دراز می‌ کنیم جلوش، بیا تو هم بزن. یارو غریبه‌هه می‌ گه: چیه؟ با کی کار داری؟ می‌ گم: جمشید خودتُ لوس نکن بابا، نارنجی رُ بزن بلند شو بریم توو حیاط.
می‌ گه: جمشید کیه دیوونه؟ بده بینم اون داروی نظافتُ، خودتم برو پی کارت. اللهم صل علی محمد و آل محمد … نشسته، تکیه به‌ دیوار، می‌ گم: اگه نیای تنها می‌ رمـا. تولد جمشید آبانه. عین همون آبانی که هرچی در زدیم وا نکرد. نشست کنار دیوار، خیره موند تا پایــــیز هر سال.
رفتیم به مدیریت گفتیم: ببخشین چرا اسم جمشید ُ توو این کاغذتون ننوشتین؟ گفت: جمشید کدوم بود؟ گفتیم: همون که تولدش آبانه. حالا هم آبانه دیگه. پس چرا نیست؟ اینم پاییز. جمشید می‌ گه: یه چای دیگه بریزم؟ می‌ گم: چای نمی‌ خوام، بیا بیشین پاییز خیلی یادت ُ می‌ کنم. از پنجره اتاق می‌بینم‌‌اش وسط حیاط، زردا و نارنجیا رُ با پا هم می‌ زنه، می‌ خنده، می‌ خونه: پادشاه فصل‌‌ها پاییز …
- حسی که بهت دارم رو به هیچکس دیگه ندارم.
+ عادی میشه! خیلی از آدمایی که الان هیچ حسی بهشون نداریم، یه روزی انتخابمون بودن، یه روزی انتخابشون بودیم.

زندگی از راه دور/پویا جمشیدی






رادیو چهرازی |Radio Chehrazi| 8




گفت خیلی میترسم
گفتم چرا ؟
گفت چون از ته دل خوشحالم ...
این جور خوشحالی ترسناک است…
پرسیدم آخه چرا؟
جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد
سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!

"خالد حسینی" _ رمان بادبادک باز
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12