انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: یه جمله به خودت بگو
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
ترورش کن
یه تیکه از محیط تو همه هست

رنگ و لعاب دخترکِ درونِ قفس امروز کم‌رنگ تر شده بود.
انگار او گمشده‌ی گذشته بود وبه طرز عجیبی شبیه به من! اما کمی شکسته تر... نزدیک شدم بر لبش نقاشیِ لبخند بنگارم اما قفس، همچون دیوار آهنی بینمان فاصله انداخته بود!
زمزمه کردم
- نگران نباش، من کنارت خواهم ماند.
نگاهش رنگ بی اعتمادی داشت، شاید باید به دخترک حق می‌دادم، آنقدر روزگار او را ممتد فریفته بود که دیگر جایی برای اعتماد نبود.
اما او باید به من باز می‌گشت تا زخم‌هایش را مداوا کنم، آهسته و محتاط به او نزدیک شدم و پارچه ی سفیدِ صلح را تکانی دادم، دودل بود مرا بپذیرد یا نه...
نجوا کردم
- خدا را لمس کن او هست... و شاید من، به عنوان روحِ نورت.
چشم فرو بست و روحِ آرامش را به آغوش خواست... او می‌خواست مرا با خودم روبه‌رو کند و به راستی که او، من بودم.
اینا همه کمتر از اراده توعن داش گلم
تناااقض آدما گخ منو مایید
خودت باش
تو فقط هستی که باشی
دیدی چه راحت فراموش شدی
دیدی دوری از بعضی چقدر حال میده
آخہ چرا