17-10-2013، 18:57
گــاهـــے،هـــر از گـــاهـــے
فانـوس یـادت را بـے چـراغ و چـلـچـله
روشـن کـنـم
خیالت راحت، مـــن ھمان مــنـم
هـنوز هـم در ایـن شـبـهاے
بے خـواب و بـے خاطـرہ
میـان ایـن کـوچـه هـاے تـاریـک پـرسـہ مـیـزنـم
امـا بـه هـیـچ
سـتاره ی دیـگری سـلام نـخـواهـم کـرد
خیـالت راحــت
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی :
” خوبم ” . . . !!!
در سرزمین من کسی بوسه فرانسوی بلد نیست..
اینجا مثل آلمان پل عشق ندارد
از گل رز هلندی هم خبری نیست..
اینجا عشق یعنی اینکه بخاطر چشم های دور و برت
معشوقت را فقط از پشت گوشی
بوسیده باشی.
چه حـس تَلـخیسـت...
کـه با تَـمام وجود کسی و دوست داشته باشی
ولی اون انقدر شهوت پرست باشه کـه برای دیـدن قـلـبت هم
دُکـمـه های لباست و باز کُنه ..
کـــــــارم از یکـ ـــی بــــود یکـ ـــــــــی نبـــ ــ ـــود ,
گذشتـ ـــه اســــت…
مـ ـــن در اوج قصـ ـــه گــــ ـ ـــم شــــدم ….
عشـــــ ♥ــــــــــق یعنــــــــــی :
یکـ ـــی بــــود و یکـ ـــی ” نـ ــــ ـآبـ ـــود
آבمـهـآ آنـقـבر زوב عـوضـ مـےشـونـב
آنـقـבر زوב ڪـﮧ تـو فـرصـت نـمـےڪـنــے
بـﮧ سـاعتـتــ نـگــآهــے بیـآنـבآزـے
و ببیـنــے چـטּـב בقـیـقـﮧ بـیـטּ
בوستــےـهــآ تـآ בشمـنــےـهـآ فـآصـلـﮧ افـتــــآבه..
باور کن ، “من” تنهاترین ضمیر دنیاست و “او” خوشبخت ترین ضمیر دنیا !
چون “تو” را دارد
شیرین ترین لبخند اون لبخندیه
که وقتی میخوای بهش اس ام اس بدی
یه دفه خودش اس ام اس میده...
♥ واااای که چه حالی میده...♥
بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره
انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره
در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم
زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم
پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم
من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم
انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره
ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره
دلـــــمـ ـ ـ نـه عــــشــق ميـخواهد ، نـه دروغــــها ی
قـشنگـــ ، نـه ادعـــاهــاي بـزرگـــ ، نـه بـزرگهاي پـــر ادعــــا ...!
دلـــ ــ ـم يـک فنـجان قــــهوه داغ ميــخواهد و
يــک "دوســــــت" ، کـه بـشود بـا او حــرف زد و بـعد
"پشيـــمان " نـــشد ...!!!
روزگار نبودنت را برایم دیکته می کند…
و نمره ی من باز صفر می شود …
هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام ….!!!!
مــن عاشقانه هایم را
روی همین دیوار مجـــازی می نویســــــــم !
از لـــج خـودم . . .
که تو بدونی دردرونم چه غوغای ست
و به من چه میگذره
اگرچه میدانم برایت مهم نیست….
درد دارد ...
وقتی با نسیمی برود ...
کسی که به خاطرش به طوفان زده ای ...
چگونه بفرستم تپش های قلبم را ...
برای تو تا باور کنی ؟
تو را از یاد بردن ،
کار من نیست ...
همیشه نباید همه چیز را توضیح داد ...
وقتی کسی برای نداشته هایت بهانه میگیرد ...
بهتر است او را هم نداشته باشی ...
تا به نداشته هایت اضافه شود ...
اینگونه عادلانه نیست چشمانت را زمین بگذار
بیا دست خالی بجنگیم !
تنهایی ،
چیزهای زیادی
به انسان می آموزد ...
اما ،
تو نرو ...
بگذار من نادان بمانم ...
بعضی وقتا به یه نُقطه ای میرسی ، که دیگه نمیتونی بری سر ِ خط ؛ همون جـآ تموم میشـی !!
چقدر باید بگذرد؟؟؟
تا من در مرور خاطراتم
وقتی از کنار تو رد میشوم
تنم نلرزد...
بغضم نگیرد...
دلم آنقدر تنگ است ،
که می ترسم در هیاهوی اشک هایم دیگر باز نشود . . .
دلم دیگر به زندگی گرم نیست
مادر میگوید : باید کمی به خودت برسی !
اما چگونه ؟ وقتی از هر طرف میروم به تو میرسم ؟!
گاهی وقتها نوشتنت نمی اید
قدم زدن را هم دوست نداری
چای هم برایت بی مزه شده
از حرف زدن با دیگران حالت بهم میخورد
حتی اعصابت هم خورد نیست!!
فانـوس یـادت را بـے چـراغ و چـلـچـله
روشـن کـنـم
خیالت راحت، مـــن ھمان مــنـم
هـنوز هـم در ایـن شـبـهاے
بے خـواب و بـے خاطـرہ
میـان ایـن کـوچـه هـاے تـاریـک پـرسـہ مـیـزنـم
امـا بـه هـیـچ
سـتاره ی دیـگری سـلام نـخـواهـم کـرد
خیـالت راحــت

باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی :
” خوبم ” . . . !!!
در سرزمین من کسی بوسه فرانسوی بلد نیست..
اینجا مثل آلمان پل عشق ندارد
از گل رز هلندی هم خبری نیست..
اینجا عشق یعنی اینکه بخاطر چشم های دور و برت
معشوقت را فقط از پشت گوشی
بوسیده باشی.
چه حـس تَلـخیسـت...
کـه با تَـمام وجود کسی و دوست داشته باشی
ولی اون انقدر شهوت پرست باشه کـه برای دیـدن قـلـبت هم
دُکـمـه های لباست و باز کُنه ..
کـــــــارم از یکـ ـــی بــــود یکـ ـــــــــی نبـــ ــ ـــود ,
گذشتـ ـــه اســــت…
مـ ـــن در اوج قصـ ـــه گــــ ـ ـــم شــــدم ….
عشـــــ ♥ــــــــــق یعنــــــــــی :
یکـ ـــی بــــود و یکـ ـــی ” نـ ــــ ـآبـ ـــود
آבمـهـآ آنـقـבر زوב عـوضـ مـےشـونـב
آنـقـבر زوב ڪـﮧ تـو فـرصـت نـمـےڪـنــے
بـﮧ سـاعتـتــ نـگــآهــے بیـآنـבآزـے
و ببیـنــے چـטּـב בقـیـقـﮧ بـیـטּ
בوستــےـهــآ تـآ בشمـنــےـهـآ فـآصـلـﮧ افـتــــآבه..
باور کن ، “من” تنهاترین ضمیر دنیاست و “او” خوشبخت ترین ضمیر دنیا !
چون “تو” را دارد
شیرین ترین لبخند اون لبخندیه
که وقتی میخوای بهش اس ام اس بدی
یه دفه خودش اس ام اس میده...
♥ واااای که چه حالی میده...♥
بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره
انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره
در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم
زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم
پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم
من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم
انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره
ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره
دلـــــمـ ـ ـ نـه عــــشــق ميـخواهد ، نـه دروغــــها ی
قـشنگـــ ، نـه ادعـــاهــاي بـزرگـــ ، نـه بـزرگهاي پـــر ادعــــا ...!
دلـــ ــ ـم يـک فنـجان قــــهوه داغ ميــخواهد و
يــک "دوســــــت" ، کـه بـشود بـا او حــرف زد و بـعد
"پشيـــمان " نـــشد ...!!!
روزگار نبودنت را برایم دیکته می کند…
و نمره ی من باز صفر می شود …
هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام ….!!!!
مــن عاشقانه هایم را
روی همین دیوار مجـــازی می نویســــــــم !
از لـــج خـودم . . .
که تو بدونی دردرونم چه غوغای ست
و به من چه میگذره
اگرچه میدانم برایت مهم نیست….
درد دارد ...
وقتی با نسیمی برود ...
کسی که به خاطرش به طوفان زده ای ...
چگونه بفرستم تپش های قلبم را ...
برای تو تا باور کنی ؟
تو را از یاد بردن ،
کار من نیست ...
همیشه نباید همه چیز را توضیح داد ...
وقتی کسی برای نداشته هایت بهانه میگیرد ...
بهتر است او را هم نداشته باشی ...
تا به نداشته هایت اضافه شود ...
اینگونه عادلانه نیست چشمانت را زمین بگذار
بیا دست خالی بجنگیم !
تنهایی ،
چیزهای زیادی
به انسان می آموزد ...
اما ،
تو نرو ...
بگذار من نادان بمانم ...
بعضی وقتا به یه نُقطه ای میرسی ، که دیگه نمیتونی بری سر ِ خط ؛ همون جـآ تموم میشـی !!
چقدر باید بگذرد؟؟؟
تا من در مرور خاطراتم
وقتی از کنار تو رد میشوم
تنم نلرزد...
بغضم نگیرد...
دلم آنقدر تنگ است ،
که می ترسم در هیاهوی اشک هایم دیگر باز نشود . . .
دلم دیگر به زندگی گرم نیست
مادر میگوید : باید کمی به خودت برسی !
اما چگونه ؟ وقتی از هر طرف میروم به تو میرسم ؟!
گاهی وقتها نوشتنت نمی اید
قدم زدن را هم دوست نداری
چای هم برایت بی مزه شده
از حرف زدن با دیگران حالت بهم میخورد
حتی اعصابت هم خورد نیست!!