ارسالها: 246
موضوعها: 23
تاریخ عضویت: Nov 2013
سپاس ها 1855
سپاس شده 709 بار در 334 ارسال
حالت من: هیچ کدام
این می زارم نگید نزاشت ولی کمه می دونم نظر بدید تا بزارم
چشمامو که باز کردم قدرت نداشتم حرف بزنم ،هم نور تو چشمام می خورد هم چشمام درد می کرد ،حسابی گشنم بود ،چند بار دهنمو بالا پایین کردم ولی چشمام هنوز بسته به یه ثانیه نکشید که یه صدای اشنا داد زد :
پرستااار...پرستار ...بهوش اومد
دیگه حس کنجکاویم گرفت و چشمام وا کردم اولین چیزی که گفتم :
یا ابلفضل
با حرفم تمام اون لشکری که بالا سرم بودند باچشمای گریون مردن از خنده و خودم هم یه نیشخند کوچولو زدم دودقیقه بعد صدای پرستار اومد:
چه خبره؟برید بیرون سریع
ارتیمان گفت :
خانوم پرستار می شه من بمونم{جالب اینجاست عین بچه دوساله ها سرشو کج کرده بود}
پرستاره هم نامردی نکرد و گفت:
اقای محترم شما هیچ نسبتی با این خانوم نداری ،چرا اینجا واستادی؟
ارتیمان با من من گفت:
ا ....اخه....چیزه ....من ....فامیل دوریم
اینو گفت من با چار تا چشم داشتم نگاهش می کردم که پرستار دستش گذاشت پشت کمر ادرین و گفت:
فقط شما ک دیگه ای حق نداره اینجا وایسه
ارتیمانم با هزار شوق بقیه رو بیرون کرد و یه صندلی برداشتو بقل تخت من نشست و گفت:
خوبی؟
اینجا خصوصیه؟
-اولا اره دوما من سوال کردما!
-اره خوبم،می شه یه خواهش کنم ؟
-تو دوتا خواهش کن
-نمکدون خان میشه از این به بعد من اری صدات کنم؟
-اری؟یعنی چی؟
-بابا اسمت طولانیه براهمین می خوام بگم اری
-باشه منم به تو می گم ملی
خندم گرفته بود ولی با خنده صداشو نازک کرد با عشوه گفت :
ملی جون خوانواده چطورن ؟
صدامو مردونه کردم و گفتم:
ضعیفه سلام می رسونه
همچین ریسه رفت گفتم الاناست که قش کنه گفتم:
خب بابا الان می میری ها!بی جنبه!
-نه....اخه....قاه قاه ....وای خدا...داشتی ادا در میوردی دست خودت نبود هم چشات چپ شد هم ابر هات رفت ت هم .....قاه قاه
-رواب بخندی ملوان خودتو جمع کن مممثثثللللااا به به اصتلاح اقایی ها!
-خب حالا بل نگیر
یه دفعه یاد چند دقیقه پیش افتادم و گفتم
الان دقیقا چند وقته الافیم؟
-دقیقا 2 روزو 3 ساعت
-چچچچچچییییییییییییی؟
-هی هی بابا گوشم کر شد دختر
-می شه تنهام بزاری ؟
-چرا؟
-نمیتونم بگم فقط برو
-تا کی؟
یه لحظه موندم ،هنگ کرده بودم بعد نیم ساعت انالیز و تجزیه و تحلیل تازه فهمیدم
چی میگه بعد مکثی بلند گفتم:
ارسالها: 246
موضوعها: 23
تاریخ عضویت: Nov 2013
سپاس ها 1855
سپاس شده 709 بار در 334 ارسال
حالت من: هیچ کدام
دوستان توجه کنید قسمت های اخر نزدیک است سه قسمت باقی مانده نظر بدید من پست بزارم
ارسالها: 3
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Mar 2014
سپاس ها 0
سپاس شده 9 بار در 6 ارسال
حالت من: هیچ کدام
عالیهههههههههههههههههههههههههههه ادامه بده
ارسالها: 787
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: Nov 2013
سپاس ها 619
سپاس شده 721 بار در 519 ارسال
حالت من: هیچ کدام
عاللللللللللللللللللیییییییییییی ببببببببوووووووووووودددددددد
لطفا ادامه قسمت ها رو هم بزار
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
می بخشم کسانی که هر چه خواستند بامن با دلم با احساسم کردند
ومرا در دور دست خودم تنها گذاردند ومن امروز به پایان خودم نزدیکم
پروردگارا به من بیاموز در این فرصت حیاتم اهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند
یاد ان دوران خوش باد
نمیدانم چرا منو بردی از یاد
الان هر جا هستی با هر که هستی
ارزو دارم باشی همیشه شاد
ارسالها: 246
موضوعها: 23
تاریخ عضویت: Nov 2013
سپاس ها 1855
سپاس شده 709 بار در 334 ارسال
حالت من: هیچ کدام
13-04-2014، 11:33
(آخرین ویرایش در این ارسال: 13-04-2014، 11:35، توسط ღ ツ setareh ツ ღ.)
تشکر می کنم از همه که نظر می زاریدبه زودی رمان تمام می شه
دوستان من رمان های دیگری هم دارم که اسم یکی شون که خیلی دوسش دارم جوجوی من هستش که به امید خدا بعد از کامل کردن این دو رمان رمان های کما و برخورد شیرین هم می زارم . به امید خشبختی و شادی
ارسالها: 246
موضوعها: 23
تاریخ عضویت: Nov 2013
سپاس ها 1855
سپاس شده 709 بار در 334 ارسال
حالت من: هیچ کدام
13-04-2014، 11:50
(آخرین ویرایش در این ارسال: 13-04-2014، 11:54، توسط ღ ツ setareh ツ ღ.)
چشم حتما
کنایه می زنی؟
-نه من؟
-خیله خب برو یه یه ربع دیگ بیا
چشم هاشو ریز کرد بعد وقتی داشت می رفتم سمت در و کمرش به من بود گفت :
باشه من یه خبر داشتم حالا نمیدیم
من از اینور داشتم از کنجکاوی میمردم از اینور نمی تونستم منت گفتنشو بکشم.
رفت من حدود یه ساعت
داشتم به این فکر می کردم
که غیر ممکنه که ارتیمان عاشق من بشه ،یااصلا این وسط من چی؟منم دوستش دارم؟عاشقشم؟
{اره اره ملسیا دوستش داری خوبشم داری دیوونشی}
نه دیگه دیوونش نیستم اما می تونستم باشم.
بعد یه ربع در بدون اجازه باز شد ودوست قدیمی من امد تو،کپ کردم حدود چند ماهی میشد که ندیدمش اما از بچگی دوست بودیم .
تا اومد با حالت جیغ گفت:
وااااییی ملی حالت چطوره ؟
-هههییی خوبم ،بیوفا تو کدوم گوری بودی؟
-خب تو سراغی ازم نگرفتی منم قهر کردم .
-این بچه دوساله ها
-راستی کلک این همه غریبه دم اتاق تو چیکار می کنن ؟
-کیا؟
-نمی دونم 2تا پسرو یه دخترو یه پیر مردو اینابا چند تا که دیگه سنشونو حدس نزدم
-اها اونارو می گی؟
-بله دقیقا همونا،
بعد صداشو کلفت کردو گفت:
-خانوم نسبت اقایون با شما چیه؟
منم با عشوه گفتم:
به خدا چیزی نیست فقط {موندم چی بگم}..فقط
....چیزه خب
-چیزه؟
کل ماجرا رو براش گفتم بد گفت:
اااااااااووووو
-چیه؟
-جدیدا خواهان زیاد داری کلک
-وا همش فقط همون ارتیمان دیگه
-نه بابا عقبی ها!یه ارتش ادم اینجاس
-خدایی؟
-بله خدایی
-نچ ..نچ..از قدیم گفتن دارگی و برازندگی
-خوبه خوبه پرو نشو بلند شو بریم منتظرن
-الییییی
-بلهههه؟
-من لباسام تابل نیست؟
-مگه چه خبره؟
-وا مگه بای خبری باشه می گم مرتبم؟
-اره بابا بیا بریم
همون موقع ارتیمان بدون در زدن با کله اومد تو
-اااا ببخشید مزاحم شدم
گفتم:
نه مزاحم نه اگه می شه بیا
اومد تو وبغل تخت وایساد
-چیه ؟کارم داری؟
-چیزه...اون خبره چی بود؟
-اهاااا
-بگو دیگه!
-خب قراره بریم شمال
-چییییی؟
-ووووووویییییی اروم بابا
-با کی ؟کی؟چرا؟
-بابا یه نفس بگیری بد نیست ها!
-جواب بده
-خانوادگی،پس فردا،چون بابا می خواد یه کم احوالمون عوض بوشود{بشود}
-خب من چیکارم؟
-به عقبی که بابا تو هم می یای دیگه
-وااااییی ننهههه
-چچچچرررراااا؟
-میشه مسخره نکنی؟
-نچ
-چیه کبکت خروس می خونه چرا خوشحالی؟
-بابا من خیلی وقته مسافرت نرفتم ،اونم کجا؟شمال تازه از چه راه ؟چچچچاااالوس
-خوشت میاد ؟
-خیلی پس می گم از یه راه دیگه بریم.
الی-اهم
-بله الی جون قربونت برم جیگر
همین جوری قربون صدقش می رفتم که گفت خدافظو رفت توجهم نکرد دارم ابراز احساسات می کنم نامرد
از تخت ایین اومدم که دیدم ارتیمان داره با حسرت نگام می کنه گفتم
چیه
-هیی،ای کاش قربون صدقه منم بری!
-برو بچه پرو برو ،دلیل نداره
-هییییییی بریم
باهم بیرون رفتیم ولی با اومدن من همه ریختن سرم
حالت خوبه
چطوری
موضوع که جدی نیست
گفتم
وااایی بابا اروم خوبم خوبم ممنون
بعد بابا اومد تعجب کردم تو چشماش اشک بود
بی حرف باهاش رفتم یه گوشه بغلم کردو گفت خوشحالم دوست داره
داشتم می مردم از خجالت
بابا از کجا فهمیده؟
پس فردای همون روز بود که رفتیم شمال خب هیچکس نمی دونست اما من ویالون بلد بودم تو بچگی یاد گرفته بودم ولی بدبختی اینجاس که چون جمعیت زیاد و خواب ویلا کم بود من بدبخت با ارتیمان تویه ویلا ی دیگه دور از اونجا ولب ساحل تنها موندم.
منم یواشکی ویالنمو برده بودم ،یه روز صبح بیدار شدم معلوم بود ارتیمان هنوز بیدار نشده منم ویالونمو برداشتم و رفتم لب ساحل
اهنگ می زدم حال می کردمـــــــــا!!!!
یه دفه با خودم گفتم چرا باهاش نخونم؟خیلی وقت بود نخونده بودم ،پیانوهم تمرین نکرده بودم.
بعد شروع کردم به زدن و خوندن اهنگ حالمو زیبا کن از محمد علیزاده:
شب هنو نرفته اما تو چرا بیدری
نکنه این همه دردو تو میخوای برداری
تو که گقتی همه شب من توی خوابت هستم
کاشکی امشب خود من چشم تو رو می بستم
من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد
معنی معجزه شد زود به قلبم برگرد
جادهتحویل بهاره حالمو زیبا کن
روی دنیای منو به روی عشقت وا کن
کاشکی امشب مثه ماهی توی تنگت بودم
مثه سالای گذشته ماتو گنگت بودم
کاشکی امشب مثه عشقای تو کوتا میشد
اونکه باید برسه ایندفه پیدا میشد
من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد
معنی معجزه شد زود به قلبم برگرد
جاده تحویل بهاره حالمو زیبا کن
روی دنیای منو به روی عشقت وا کن
من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد
معنی معجزه شد زود به قلبم برگرد
جاده تحویل بهاره حالمو زیبا کن
روی دنیای منو به روی عشقت وا کن
________________________________________
خیلی خوشم امد داشتم دریارو نگاه می کردم که یه دفعه یه کسی با صورت فرود اومد بغل من توشن ها فقط طرف شانس اورد کسی اون جا نبود .سرشو بلند کرد بعد از پاک کرد شن ها فهمیدم
ارتیمانه گفتم:
پسر تو نمی تونی مثل ادم اعلام حضور کنی؟
-سلام سلام ..بله ..خوبم ..ممنون خانواده سلام می رسونن
-خب بابا سلام سلام
حالا جواب بده چرا باسر وارد می شی
-نه بابا پام گیر کرد نمی دونم به چی ،وایسا بینم ملی !مگتو ساز می زنی ،دیدم یه گیتار دستشه همونجور که می نشست گفتم مثل تو ولی من پیانو هم می زنم
-اخییی چه خوب
-چه اهنگ هایی بلدی؟
-خب یه دونرو خیلی دوس دارم
-بزن
-تو هم باید بزنی
باشه
شروع کردبه زدن
متعجب شدم چرا باید این اهنگو دوس داشته باشه
فکر کنم فهمید چون گفت:
وصف حالمه
دیگه داشتم شاخ درمی اوردم ولی با ویالون همراهیش کردم:
من حالم خراب و بازم داره میسوزه قلب من
روبروم سرابه و سوال بی جوابه و سوء ظن
دل من گرفته و دردامو به کی بگم عشق من
تو تنهام گذاشتی و دیگه هیچکی نمونده پشت من
یه عمری با بد و خوب تو ساختم عشقمو باختم و بازیم دادی
عاشق هرکی بشی بهش نمیرسی این قانون و تو یادم دادی
نمیکشم کم آوردم توی دنیایی که ازت دورم ازت دورم
من میدونم به تو نمیرسم ولی خب کاری از دستم بر نمیاد
وقتی میگی بهم حسی نداری میسوزم و صدام در نمیاد
نمیکشم کم آوردم توی دنیایی که ازت دورم ازت دورم
****
چقد از غصه پرم همه ی وجود من درد شده
همه ی احساس تو این روزا نسبت به من سرد شده
پشت این سکوت من یه دنیا فریاده از خستگی
از همه بریدمو به انتها رسیده این زندگی
یه عمری با بد و خوب تو ساختم عشقمو باختم و بازیم دادی
عاشق هرکی بشی بهش نمیرسی این قانون و تو یادم دادی
نمیکشم کم آوردم توی دنیایی که ازت دورم ازت دورم
من میدونم به تو نمیرسم ولی خب کاری از دستم بر نمیاد
وقتی میگی بهم حسی نداری میسوزم و صدام در نمیاد
نمیکشم کم آوردم توی دنیایی که ازت دورم ازت دورم