امتیاز موضوع:
  • 62 رأی - میانگین امتیازات: 4.39
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2)

هر زمان نو می شود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی ست
مصطفی فرمود دنیا ساعتی ست
آزمودم، مرگ من در زندگی ست
چون رهی زین زندگی، پایندگی ست

کیستی تو… قطره ای از باده های آسمان
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وارهان
کیستی تو… آدمی مخفی ست در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
کیستی تو… تیر پرّان بین و ناپیدا کمان
جان ها پیدا و پنهان جانِ جان

کیستی تو… رهنُمایم، همرهت باشم رفیق
من قلاووزم در این راه دقیق
کیستی تو… همدلی کن ای رفیق
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم، هم مرد پری خوانم
هر کس که پری خو تر، در شیشه کنم زودتر

برخوانم و افسونش حراقه بجنبانم
هم ناطق و خاموشم، هم لوح خموشانم
هم خونم و هم شیرم، هم طفلم و هم پیرم
کیستم من؟ کیستم من؟ چیستم من
تا نگردی پاکدل چون جبرئیل
گرچه گنجی در نگنجی در جهان
رخت بربند و برس در کاروان
آدمی چون کشتی است و بادبان
تا کی آرد باد را آن بادران

هیچ نندیشم به جز دلخواه تو
شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو
چشم گریانم ز گریه کند بود
یافت نور از نرگس جادوی تو
بس بگفتم کو وصال و کو نجاه
برد این «کو کو» مرا در کوی تو
جست وجویی در دلم انداختی
تا ز جست وجو رود در جوی تو

خاک را هایی و هویی کی بُدی؟
گر نبودی جذب های و هوی تو
مخزن «انّا فتحنا» برگشا
سرّ جان مصطفی را بازگو
مستجاب آمد دعای عاشقان
ای دعاگو آن دعا را بازگو
چون دهانم خورد از حلوای او
چشم روشن گشتم و بینای او
پا نهم گستاخ چون خانه روم
پا نلرزانم نه کورانه روم
آگهی
غمگینم مانندِ عکس اعلامیه ی ترحیم ، که لبخندش دیگران را می گریاند...
 سپاس شده توسط ps3000
دلم شدپر احساس
فضا پر شده از بوی گل یاس
هوای حرم حضرت عباس
علمدار نیامد سهپدار نیامد
خدا ساقی و سردار نیامد
و آن شیر دلیر حرم حضرت ارباب
همان ساقیه لب تشنۀ این آب
علمدار نیامد سهپدار نیامد
خدا ساقی و سردار نیامد
ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
ساقی و یل و سید و سالار نیامد
علمدار نیامد سهپدار نیامد
خدا ساقی و سردار نیامد
شیر سرخ شه خوبان پسر شاه ,وزیر عربستان
همان کس که بدادست برای لبه تشنه چو دو دستان
ای اهل حرم شاه حرم رفت ز دنیا
آمد به برش مادر او حضرت زهرا
علمدار نیامد سپهدار نیامد
خدا ساقی و سردار نیامد
ای سینه زنان دست علمدار فتاده
بر چشمه عزیزش چو سه شعبه بنشانده
علمدارنیامد...سپهدار...خدا ساقی و سردار...
ای سینه زنان فرقه علمدار شکسته
خم گشته علم گشته علمدار چوخسته
علمدار...سپهدار...خدا ساقی و سردار...
خورشید بسوزد ز غمه ساقی تشنه
آمد به سراغش تبر و نیزه و دشنه
علمدارنیامد...سپهدار...خدا ساقی و سردار...
درکرببلا خون چو معنای جنون است
دیوانه و مستانه شوید وقت کنون است
علمدار نیامد...سپهدار....خدا ساقی و ساردار
ای لطمه زنان زینب کبری شده حساس
لطمه زند او بر سر و از غصۀ عباس
علمدار نیامد...سپهدار....خدا ساقی و ساردار
طفلان حرم تشنۀ یک جرعۀ آبند
ناموس حرم لطمه زنان در تب و تایند
علمدار نیامد...سپهدار....خدا ساقی و ساردار..
بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند
ﺧــﺪﺍﯾـــــﺎ ﺑﻪ ﺁﻧـــﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺩﻋـــﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺗـــﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ

                                                    ﺑﯿــــﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘـــﺮﯾﻦ ﮔـــﻨﺎﻩ 

                                                                   ﺷﮑـــﺴﺘﻦ ﺩﻝ ﺁﺩﻣﯿــــﺎﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺁﻩ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ...
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺳﯿﻢ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ 
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻗﻄﻊ ﻭ ﻭﺻﻞ ﺷﻮﺩ؟
خوشــ ــحالم از اینکه خودم هســــتم شاید کامل نباشم ولی صادق و خوشـــبختم سعی نمی کنم کـــسِ دیگه ای باشـــم سغی نمی کنم همـــه رو تحت تاثیر فرار بدم مـــن فقـــــــط خــــــــودم هستم
خــط زدنِ مَـــن ، پـایــآنِ من نبـــود !!!
آغـــاز بی لیاقتـــیِ تـو بــود!
دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد

افکند سر به زیر حیا را بهانه کرد



آمد بر برم و دید من تیره روز را

ننشست و رفت تنگی جا را بهانه کرد



رفتم به مسجد از پی نظاره رخش

بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کرد!



خوش می گذشت روش صبوحی به کوی او
بر جا نشست و شستن پا را بهانه کرد

تازه ترین سروده ی طنزپرداز کم کار کشورمون؛ جناب ناصر فیض.

گر چه گاهى با كمى اصرار،پيدا مى شود
هر چه مى خواهيد در بازار،پيدا مى شود

گر چه نرخش اندكى بالاست! در ايران دلار
كورىِ چشمان استكبار پيدا مى شود

دار، ناياب است اگر،مجرم در اين كشور كم است
مجرمى باشد،يقيناً دار پيدا مى شود!

مشكل كار وطن حل شد،خدا را شاكريم
گر چه گاهى چند تن بيكار پيدا مى شود!

گاه مشكل نيست چيزى، جز معاشى مختصر
گر معاش آيد خودش امرار پيدا مى شود

از در و ديوار گل مى بارد،اين پُر واضح است
گاه در باغ پر از گل خار پيدا مى شود

عاشق صادق در اين عالم شبيه كيميا ست
عاشق آدم وار باشد ! يار پيدا مى شود

حمل ونقل كشورى هم مرتفع شد مشكلش!
هر كجا حمّال باشد بار پيدا مى شود

مى بخور!منقل بسوزان!مردم آزارى بكن!
مختصر حاشا كنى ديوار پيدا مى شود

در تمام خاك ايران يك نفر بيمار نيست
سهو كردم!نرگس بيمار پيدا مى شود!

پول اگر افتاد دستت،مى توانى كت بخر!
كت كه باشد،خود به خود شلوار پيدا مى شود

گاه اگر با مصلحت بالا و پايين مى كنند
اشتباهى ساده در آمار پيدا مى شود!

گر ببينى يك نفر افتان و خيزان مى رود
سنگ گاهى در ره هموار پيدا مى شود

فرصتى باشد براى جمع ثابت مى كنم
دزد در هر ثابت و سيار پيدا مى شود

من نمى فهمم ولى، در بعضى از اوقات روز
با چه جرئت دزد در انظار پيدا مى شود!

از قوانين طبيعت لحظه اى غافل مباش
خر كه باشد ، كم كمك افسار پيدا مى شود

آن چه بر ما مى رود از ماست!باور مى كنى؟!
آستينت را بگردى مار پيدا مى شود

فرصتى پيدا شد و شعرى سرودم ،چون رفيق
فرصتى مانند اين يكبار پيدا مى شود!
شازده کوچولو از گل پرسید آدمها کجان؟

گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!

این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
خــط زدنِ مَـــن ، پـایــآنِ من نبـــود !!!
آغـــاز بی لیاقتـــیِ تـو بــود!
گاهي بايد به فاصله ها خوش آمد گفت...

شايد آمده اند تا..

بخشي از حماقت هايمان را جبران كنند...
 سپاس شده توسط frozen✘girl
سروده ای دیگر از استاد رحیم رسولی حفظ الله و دامه برکاته و...!


هی جلو رفتن عقب را سرزنش کردن خطاست
در میان راه یک دفعه جهش کردن خطاست

بیخودی هی یاد باد آن روزگاران یاد باد ...
یاد اصلاحات و منع گسترش کردن خطاست

هی هزار و سیصد و هفتاد و شش گفتن بد است
هی هزار و سیصد و هفتاد و شش کردن خطاست

جای خود را لو نده با یک اِهِم ... آرام باش
در فضای بسته ایجاد تنش کردن خطاست

یادمان باشد که بعد از لرزه ها، پسر لرزه ها
یاد هر چیزی که باشد مرتعش کردن خطاست

جان خود را بی خودی تا گوسفند و گاو هست
در قدم گاه خدایان پیشکش کردن خطاست

دزد وقتی در اتاق خواب گیر افتاده است
هم هل اش دادن خطا و هم هل اش کردن خطاست

کش بیا و کش برو، اما زیادی کش نده
بیخود و بیجا سر کش کشمکش کردن خطاست

هر که هر چه می کشد در کشور ما از کش است
بیش از اندازه تمرکز روی کش کردن خطاست

یک نفر می گفت در هر حال تا انگشت هست
خلق را ارشاد با مشتی فلش کردن خطاست

میکند جای گلوله چشم ها را هیز تر
سینه ی دیوار ها را آبکش کردن خطاست!

قبل از این هم این طریق گفتگو کردن نبود
بعد از این هم گفتگو با این روش کردن خطاست


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان