ارسالها: 3,918
موضوعها: 325
تاریخ عضویت: Jan 2012
سپاس ها 6360
سپاس شده 15383 بار در 6335 ارسال
حالت من: هیچ کدام
خـِـیلے خــ ـوبــِﮧ کـِﮧ کــَسے روُ داشتـِـﮧ باشے کـِﮧ ...
بے مـِـنـَت بــَـغـَلـِـت کــُنـِـﮧ !
بے مـِـنــَت باهاش دردُو دل کــُنے !
بے مـِـنـَـت باهات گــِریــِﮧ کــُنـِﮧ !
بے مـِـنـَـت پـُـشتـِـت باشـِﮧ !
بے مـِـنـَـت دوسـِـت داشتـِـﮧ باشـِـﮧ !
بے مـِـنـَـت رفیقـِـت باشـِﮧ !
خـِـیلے خــُـوبــِـﮧ ..
ارسالها: 162
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2011
سپاس ها 1640
سپاس شده 553 بار در 244 ارسال
حالت من: هیچ کدام
دلتنگ شدن حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را می کند...
ارسالها: 470
موضوعها: 41
تاریخ عضویت: Nov 2012
سپاس ها 3508
سپاس شده 4838 بار در 2332 ارسال
حالت من: هیچ کدام
همه می پرسند :
« چیست در زمزمه ی مبهم آب ؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ ؟
چیست در بازی آن ابر سپید ،
روی این آبی آرام بلند ، که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال
چیست در خنده جام
که تو چندین ساعت ، مات و مبهوت به آن می نگری ؟ »
ارسالها: 5,026
موضوعها: 1,467
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 23583
سپاس شده 24893 بار در 9131 ارسال
حالت من: هیچ کدام
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب...
آب در حوض نبود
ماهیان می گفتند:
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد
ارسالها: 5,026
موضوعها: 1,467
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 23583
سپاس شده 24893 بار در 9131 ارسال
حالت من: هیچ کدام
در جـَـــوابـــِ اَشکـــــ هـــای گـــَرمَمـــ،
کهــ روی گونهــ هایَمـــ سُرسُرهـــ بــازی مــی کَـــردَنــد...
بــِــینـــِ آنـــ همهـــ آدمــــ،
در آخــــرینــــ دیــــدار ِ رسمــــی مان....
نبایــــد مـــی گفـــتـــی:
"دُنــــیای شُمـــا چـــِقـــَدر قـــَشَنگــــ اَستـــ"
دلـــ اَستــــ دیـــــگــَــر
مـــــی شکـــــنــــد...
ارسالها: 678
موضوعها: 56
تاریخ عضویت: Sep 2011
سپاس ها 958
سپاس شده 2892 بار در 1077 ارسال
حالت من: هیچ کدام
((درس عشق))
درس((ق))می دادیاد بچه ها دردبستان خانم آموزگار
واژه ها تکرار می شد یک به یک قوری و بشقاب وقندان وقطار
شادمان از درس تازه کودکی روی کاغذ دزدکی چیزی نگاشت
یک الف دنبال آن هم شین وقاف خواند آن راعشق واعرابش گذاشت
چون معلم دید آن مرقومه را بی تامل روی آن خطی کشید
خواست چیزی گوید آن کودک ولی جز خشونت در رخ خانم ندید
گفت با کودک معلم:کای پسر اولا عین است اول حرف عشق
درس این حرف آخرین درس شماست پس نباید کرد چیزی صرف عشق
ثانیا باید تمام بچه ها بشنوند این جا کلاس ومدرسه است
جای الفاظ چرند وچار نیست جای تعلیم حساب و هندسه است
هر کسی غیر از کلاس ومدرسه در سرش باشد هوای دیگری
یا سرو گوشش بجنبد در کلاس یابگیرد درس من را سرسری
من خودم با چوب و خط کش بر سرش می زنم آن قدر تا آدم شود
یا به ناظم می دهم تحویل تا شر او از این دبستان کم شود
گفت کودک:بااجازه اولا ما یکایک بچه های آدمیم
در سر ما فکر های خام نیست ما به حکم عشق این جا آمدیم
ثانیا درس وکلاس ومدرسه بی محبت جز در و دیوار نیست
بر مدار عشق می گردد جهان پس سخن از عشق این جا عار نیست
زین سبب ای مهربان آموزگار جای آن دارد بفرمایی چرا؟
می دهی در درس آخر یاد ما اولین حرف از حروف عشق را
گفت با کودک معلم:وه که خوش آتشی در جان من افروختی
آفرین بر تو که با برهان خود درس اصلی را به من آموختی

نمی گویم بی گناهم،اما،تک گناهم و
تنها گناهم،دوست داشتن تو بود

ارسالها: 3,918
موضوعها: 325
تاریخ عضویت: Jan 2012
سپاس ها 6360
سپاس شده 15383 بار در 6335 ارسال
حالت من: هیچ کدام
از چـَهـار راه قلـبـَم عبــور ڪـَـرבے
و هــیـچ بــﮧ چــراغ قـلبـَم تـوجـّـﮧ نــڪـَـرבے
امــا بـבاלּ پلیــس قلبـم تــو را تعـقیـب خـواهـב ڪــَرב
و بـَـرگــﮧ ے "בوسـتـَت בارم" را زیــر
بـرف پــاڪـُלּ בلـت خــواهـב گــבْاشـت !
ارسالها: 162
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2011
سپاس ها 1640
سپاس شده 553 بار در 244 ارسال
حالت من: هیچ کدام
عشق انسان را داغـــــــــ میکند
و دوست داشتن انسان را پختـــــه…
هر داغی روزی ســـرد میشود
ولی هیچ پخته ای دیگر خـــــــــام نمیشود….