اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه♥شاید اخرین بار باشد♥

#1
وقتی 15سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
.
.
وقتی20سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم...سرت رو روی شونه هام گذاشتی و و دستم رو تو دستات گرفتی،انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی...
.
.
وقتی25سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم...صبحانه منو اماده کردی و برام اوردی.پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی...داره دیرت میشه...
.
.
وقتی30سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم...بهم گفتی که اگه راستی راستی دوستم داری،بعد از کارت زود بیا خونه...
.
.
وقتی40ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم...تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی باشه عزیزم،ولی الان وقت اینه که بری تو درس ها به بچه هامون کمک کنی...
.
.
وقتی50سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم... تو همونجور که بافتنی می بافتی،بهم نگاه کردی و خندیدی...
.
.
وقتی60سالت شد و من بهت گفتم که چقدر دوستت دارم...تو به من لبخند زدی...
.
.
وقتی70ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم...درحالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم،من نامه های عاشقانه ات رو که50سال پیش برام نوشته بودی میخوندم...
.
.
ووقتی80سالت شد...این تو بودی که گفتی منو دوست داری...نتونستم چیزی بگم...فقط اشک در چشمام جمع شد...
.
.
اون روز بهترین روز زندگی من بود،چون توهم گفتی که منو دوست داری...
.
.
.
نتیجه:به کسی که دوسش بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائلی چون زمانی که از دستش بدی،دیگه مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی.اون دیگه صدات رو نخواهد شنید.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان کوتاه♥شاید اخرین بار باشد♥
پاسخ
 سپاس شده توسط ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، _mozhdeh_ ، *نفرین به دنیا* ، Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ ، پونی کوچولو ، مارال 2 ، ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، ღ ツ setareh ツ ღ ، Sara_h80 ، یاسی@_@ ، ✘ӍДЯЈДл✘ ، ϟ Gσтнıc ναмρıяє Gıяʟ ϟ ، **~ZaHrA~** ، ᖇᗩᖺᗩ ، ᄊム尺フム刀 ، (fatemeh(N ، mohammad31
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
داستان کوتاه♥شاید اخرین بار باشد♥ - ملیکاخانم - 31-10-2013، 11:41

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  حال بهم زن ترین داستان دنیا(هر اتفاقی که بعد از خوندن داستان افتاد به من ربطی نداره)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان