19-06-2012، 21:14
(آخرین ویرایش در این ارسال: 19-06-2012، 21:16، توسط Roza.rad93.)
خدا یا تو خود خوب می دانی که همه اعضا و جوارح من با مهر تو آمیخته است.
از هنگامی که چشم بر این سرای تو باز کردم برق بودنت تو را در چشم دلم احساس کردم.
و زمانی که به نغمه های دلنواز اذان را در گوشم جاری شد به گمانم تمام ذرات وجودم به یک باره تسلیم عشق تو شد.
و اما نمی دانم چه شد که الان این دل به بند مادیات دنیایی اسیر گشته؟
خدا یا اگر عاشقم می کنی تنها مرا اسیر عشق خودت کن که تشنه وصل تو باشم و عشق نا متجانس دنیوی را از نهادم بردار و بر دلم عشق محبانت را Hک کن تا به نشان گمراهی دل نمیرم.
خدایا تو مرا خلق کردی و به من همه چیز عطا کردی، در همه حال وجود بی مقدارم را در حمایت خود قرار دادی.
و روزهایی که در این دنیا در خلوت تنهایی به سر می بردم تنها فانوس کوچه تنهای و خانه دلتنگی هایم بودی.
خدایا تو خود به من آموختی که چگونه نفس بکشم و چگونه با عشق به دیدارت روزهارا با امید زندگی را سپری کنم.
خدا یا تو درهای معرفت شناخت خودت را برویم باز کن و زنجیر های هوی و هوس را از پاهایم بگسل ؛ چرا که مشتاق حرکت به سوی تو شدم.
سلام
یه سلام به تنها کسم که خیلی وقت دلم براش تنگ شده اساسی
دوباره من امدم با کوله باری از دل تنگی ،می خواهم ان را برای تو باز کنم هر چند می دانم که زیر نگاه مهربانت
احساس شرمندگی خواهم کرد ولی تنها روزنه ای که به قلبم باز است روزنه ای است رو به تو
تو چراغ های امید را در دلم روشن کرده ای و هرچه نا امیدی را به دور دست ها فرستاده ای
وحالا دفترم را اورده ام که بر سطرهای سفیدش باتو حرف بزنم ولی تا دلم می خواهد بی صدا حرف هایش را با تو
درمیان بگذارد قطرهای شبنم دلم بر روی ورق های دفترم می نشیند
اما حالا که پلک های شب سنگین شده حالا که ستاره ها در گوشه ای از اسمان ،کهکشانی سفید می بافند
همین حالا که باتو نجوا می کنم ودل نوشته ای برایت می نویسم می خواهم صدایت کنم وفریاد بزنم:
(خدایا، خدای خوبم،
من بنده ی سراپا تقصیر توام ،اما تو ستارالعیوب قلب های سیاهی
افسوس شاعر نیستم تا تو را ان گونه که شایسته ات هست سپاس گویم
وگویم خیلی دوستت دارم)
سلام
یه سلام به تنها کسم که خیلی وقت دلم براش تنگ شده اساسی
دوباره من امدم با کوله باری از دل تنگی ،می خواهم ان را برای تو باز کنم هر چند می دانم که زیر نگاه مهربانت
احساس شرمندگی خواهم کرد ولی تنها روزنه ای که به قلبم باز است روزنه ای است رو به تو
تو چراغ های امید را در دلم روشن کرده ای و هرچه نا امیدی را به دور دست ها فرستاده ای
وحالا دفترم را اورده ام که بر سطرهای سفیدش باتو حرف بزنم ولی تا دلم می خواهد بی صدا حرف هایش را با تو
درمیان بگذارد قطرهای شبنم دلم بر روی ورق های دفترم می نشیند
اما حالا که پلک های شب سنگین شده حالا که ستاره ها در گوشه ای از اسمان ،کهکشانی سفید می بافند
همین حالا که باتو نجوا می کنم ودل نوشته ای برایت می نویسم می خواهم صدایت کنم وفریاد بزنم:
(خدایا، خدای خوبم،
من بنده ی سراپا تقصیر توام ،اما تو ستارالعیوب قلب های سیاهی
افسوس شاعر نیستم تا تو را ان گونه که شایسته ات هست سپاس گویم
وگویم خیلی دوستت دارم)
از هنگامی که چشم بر این سرای تو باز کردم برق بودنت تو را در چشم دلم احساس کردم.
و زمانی که به نغمه های دلنواز اذان را در گوشم جاری شد به گمانم تمام ذرات وجودم به یک باره تسلیم عشق تو شد.
و اما نمی دانم چه شد که الان این دل به بند مادیات دنیایی اسیر گشته؟
خدا یا اگر عاشقم می کنی تنها مرا اسیر عشق خودت کن که تشنه وصل تو باشم و عشق نا متجانس دنیوی را از نهادم بردار و بر دلم عشق محبانت را Hک کن تا به نشان گمراهی دل نمیرم.
خدایا تو مرا خلق کردی و به من همه چیز عطا کردی، در همه حال وجود بی مقدارم را در حمایت خود قرار دادی.
و روزهایی که در این دنیا در خلوت تنهایی به سر می بردم تنها فانوس کوچه تنهای و خانه دلتنگی هایم بودی.
خدایا تو خود به من آموختی که چگونه نفس بکشم و چگونه با عشق به دیدارت روزهارا با امید زندگی را سپری کنم.
خدا یا تو درهای معرفت شناخت خودت را برویم باز کن و زنجیر های هوی و هوس را از پاهایم بگسل ؛ چرا که مشتاق حرکت به سوی تو شدم.
سلام
یه سلام به تنها کسم که خیلی وقت دلم براش تنگ شده اساسی
دوباره من امدم با کوله باری از دل تنگی ،می خواهم ان را برای تو باز کنم هر چند می دانم که زیر نگاه مهربانت
احساس شرمندگی خواهم کرد ولی تنها روزنه ای که به قلبم باز است روزنه ای است رو به تو
تو چراغ های امید را در دلم روشن کرده ای و هرچه نا امیدی را به دور دست ها فرستاده ای
وحالا دفترم را اورده ام که بر سطرهای سفیدش باتو حرف بزنم ولی تا دلم می خواهد بی صدا حرف هایش را با تو
درمیان بگذارد قطرهای شبنم دلم بر روی ورق های دفترم می نشیند
اما حالا که پلک های شب سنگین شده حالا که ستاره ها در گوشه ای از اسمان ،کهکشانی سفید می بافند
همین حالا که باتو نجوا می کنم ودل نوشته ای برایت می نویسم می خواهم صدایت کنم وفریاد بزنم:
(خدایا، خدای خوبم،
من بنده ی سراپا تقصیر توام ،اما تو ستارالعیوب قلب های سیاهی
افسوس شاعر نیستم تا تو را ان گونه که شایسته ات هست سپاس گویم
وگویم خیلی دوستت دارم)
سلام
یه سلام به تنها کسم که خیلی وقت دلم براش تنگ شده اساسی
دوباره من امدم با کوله باری از دل تنگی ،می خواهم ان را برای تو باز کنم هر چند می دانم که زیر نگاه مهربانت
احساس شرمندگی خواهم کرد ولی تنها روزنه ای که به قلبم باز است روزنه ای است رو به تو
تو چراغ های امید را در دلم روشن کرده ای و هرچه نا امیدی را به دور دست ها فرستاده ای
وحالا دفترم را اورده ام که بر سطرهای سفیدش باتو حرف بزنم ولی تا دلم می خواهد بی صدا حرف هایش را با تو
درمیان بگذارد قطرهای شبنم دلم بر روی ورق های دفترم می نشیند
اما حالا که پلک های شب سنگین شده حالا که ستاره ها در گوشه ای از اسمان ،کهکشانی سفید می بافند
همین حالا که باتو نجوا می کنم ودل نوشته ای برایت می نویسم می خواهم صدایت کنم وفریاد بزنم:
(خدایا، خدای خوبم،
من بنده ی سراپا تقصیر توام ،اما تو ستارالعیوب قلب های سیاهی
افسوس شاعر نیستم تا تو را ان گونه که شایسته ات هست سپاس گویم
وگویم خیلی دوستت دارم)