امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بگو همش دروغه(به قلم خودم)

#8
سلام من اومدم با پست جدید اگه تو شکتون گذاشتم شرمنده واسه بعضیا بود که می گفتن هیجان نداره ولی این بارر یه اتفاق بد داره می افته الا می بینیدراستی از طرفداریتون واقعا ممنونممممممممممممممممم
بعله خوابم داشت تعبیر می شد اما چه زودددددخدا یا دستت درد نکنه که دل منو خوندی و داری منو راحت می کنی .

سرم محکم به فرمون خورد دیگه هیچی متوجه نشدم.
-به هوش اومد.
- وای یه معجزس .
-دکترو خبر کن.
یه صداهایی می شنیدم نمی دونم اخه من اینجا چیکار می کردم اینا کی بودن .چی می گن .با حالت گیجی داشتم به اطراف نگاه می کردم . نمی تونستم بلند شم.نمی تونستم درست حرف بزنم صدام در نمیومد حالم خوب نبود سرم درد می کرد .
-خوبی جاییت درد نمی کنه

من- اینجا کجاس
-نگران نباش هفته پیش تصادف کردی اوردنت بیمارستان .ال خوبی؟جاییت درد نمی کنه .
ناگهان مامانم با حالت خیلی بدی سراسیمه وارد اتاق شد اومد بالای سرم و با گریه گفت .
- رزا رزا فدات شم خوبی ؟چرا با ما اینکارو می کنی .خدایا شکرت دخترمو بهم بر گردوندی .
با گیجی به مامان نگاه کرد . ای خدا جون اینجا چه خبره . اینا چی میگنننننننننن.خدایا خودت عالمی یه کمکی به من بکن حداقل سردر بیارم ی شده. خدا یا یعنی چی معجزه یعنی چی ؟اینا چرا این طوری می کنن.
یهو باباو مینا هم اومدن تو اتق اونا هم گریه می کردن

خدا جون به من صبر بده یه عقلی بده بفهمم چی شده اخه یعنی چی چرا گریه می کنن .در حالی که سردردم بدتر شده بود با تمالم وجودم سعی کردم طوری حرف بزنم که بشنون با صدای نسبتا بلند گفتم
-چی شده ؟چه خبره ؟ چرا گریه می کنین لا اقل یکی یه چی گه ما هم بفهمیم شاید ماهم گریه کردیم اههه
مامان- در این حالم دس از زبون بازی برنداری ؟(باززد زیر گریههه)
دوباره سعی کردم بلند شم تقریبا هم موفق شدم اما نه کامل چون یهو مبینا شونمو گرفت و نذاشت بلند شم و با حالت تحکم گفت

- چه خبرته .می خوای این مامان بدبختو سکته کاملب بدی . اخه نفهم تو ساعت نه شب از راه فرعی نمی تونی مث ادم راننگی کنی ؟معلومه که نه تو کی مث ادم بودی باید همه رو سکته بدی بعد هم خیالت راحت نمیشه .
باززد زیر گریه ای خدا صبر عطاکنننننن .
گل بود به گل دسته اضافه شد یهو اپامه و شقایق و شیرین و اسد اومدن تو اتاق .بعله کم دنگ و فنگ داشتیم صدای گریه کم بود اینا هم اضلفه شدن .
اپامه و شیرین که گریه می کردن هیچی بماند .اسد هم معلوم بود گریه کرده چون چشاش سرخ سرخ بود.شقایق دیوونه هم که بد بختم کرد هی می گفت

-رزا رزی رز دردو بلات تو فرق کاسه اپامه چته جمع و جور کن خودتو اینا بفهمن هیچی ت نیسس

اپامه - شقایق بمیر دردو بلاش تو کاسه فرق تو

من -اهههه من دارم میمیرم شما ها دعوا تون گرفته اگه می خوایین دادو بیداد کنین بفرمایین در اونجاس یکی بگه چه خبره مامان مبینا و بابا با شما ها هم هستم چه خبره گریه نکنین اههههههه کشتین منووووووو.
مامان - باشه باشه می گیم داد نزن .
باززد زیر گریه .پنج دقیقه بعد هم گذشت بازم گریه .
یهو یه پرستاره به دادم رسید با اخه وارد اتاق شد  و گفت

چه خبره بیمارستانو گذاشتین رو سرتون مریضادارن استراحت می کنن .چه خبره

مینا-ببخشید 
من- کسی نمی خواد جواب منو بده؟
مامان - تو تصادف کردی

من -اینو که مینا گفت.خوب دیگه همه چی به خیر گذشته .چرا گریه می کنین من که نمردم

مینا-خفه شو احمق تو یه هفته که بی هوشی سه بار اون کلتو عمل کردن .
من- خوب به هرحال حالا که خوبم .

اون موقع دقیقا خبر نداشتم که چی شده چون ههههه
پاسخ
 سپاس شده توسط پری خانم ، BlAcK dAy ، سایه22


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: بگو همش دروغه(به قلم خودم) - saba 3 - 04-07-2014، 14:14

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  یه رمان عاشقانه ..... به قلم خودم ...
  رمان سال های تنهایی (فوق عاشقانه) به قلم: خودم
Star رمان دموکراسی عشق (اسرار آمیز ، عاشقانه) به قلم: خودم
  وب ناول *نفرین زیبا*عاشقانه و طنز(ترجمه خودم)خیلی قشنگه از دستش ندید/
Shocked رمان فوق‌العاده سرناک «دنبالم بیا» نوشته‌ی خودم
Heart رمان عاشقانه و طنز عشق سوری (به قلم خودم)
  رمان بسیار زیبای {••♡دانه برف (زیبای تنها)...♡••} به قلم خودم☆

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان