15-06-2017، 20:55
عههه همگی ببخشید چند روز اصن خواب بودم
میخواستم بیام درمورد امسالم بنویسم:
امسال سال خیلی سختی بود. به جرات میگم یکی از سخت ترین سال های تحصیلیمم بود. هرروز که میرفتم برخلاف سال های گذشته انواع توهین و تحقیر هارو از معلمام و ناظمام می شنیدم. معملمم از کلاس بیرونم میکرد، ناظم هم نمیذاشت برم سر کلاس. اونها به من حتی تیکه های خیلی باحالی هم مینداختن. من هر سال شاگرد زرنگه بودم درس خون و ساکت که همه بهم احترام میزاشتن اما اون دختر، من نبودم. الانم نمیدونم کی هستم ولی دارم سعی میکنم بفهمم. میدونم که راهم تو فیزیک و درسه و توش استعداد دارم اما الان دوست دارم ورزشمو ادامه بدم و اون کاریو که دوست دارم انجام بدم نه اینکه بشم عروسک معلم و ناظم هام. تغییر کردن همیشه سخته 8 یا 9 سالم بود که از بندر اومدیم تهران. خیلی برام سخت بود تقریبا برخلاف بندر که هر روز از صبح تا شب بازی میکردم اینجا هیچ دوستی نداشتم بچه های اینجا رو درک نمیکردم بعضی از اونها جواب اینکه میای باهم دوست بشیم رو رد میکردند حتی حاضر نبودند برن زیر ماشین که توپشونو بیارن چون لباساشون کثیف نشه درحالی که تو بندر هممون همیشه توی خاک و گل بودیم. به خاطر همین حتی تا امسال یکی از مشکلای بزرگم اینه که تو مدرسه با دوستام خیلی بهم خوش نمیگذره. امسال برخلاف سال های گذشته خودمو سعی کردم تغییر بدم ولی در عوض پیش همه یه دست و پا چلفتی بدبخت به نظر میرسم. امسال سال خیلییی مضخرفی بود و من اصلا حاضر نیستم دوباره امسال تکرار بشه اما سالی بود که خیلی چیزا یاد گرفتم و ارزششو داشت.
ببخشید که یه مقدار طولانی شد
میخواستم بیام درمورد امسالم بنویسم:
امسال سال خیلی سختی بود. به جرات میگم یکی از سخت ترین سال های تحصیلیمم بود. هرروز که میرفتم برخلاف سال های گذشته انواع توهین و تحقیر هارو از معلمام و ناظمام می شنیدم. معملمم از کلاس بیرونم میکرد، ناظم هم نمیذاشت برم سر کلاس. اونها به من حتی تیکه های خیلی باحالی هم مینداختن. من هر سال شاگرد زرنگه بودم درس خون و ساکت که همه بهم احترام میزاشتن اما اون دختر، من نبودم. الانم نمیدونم کی هستم ولی دارم سعی میکنم بفهمم. میدونم که راهم تو فیزیک و درسه و توش استعداد دارم اما الان دوست دارم ورزشمو ادامه بدم و اون کاریو که دوست دارم انجام بدم نه اینکه بشم عروسک معلم و ناظم هام. تغییر کردن همیشه سخته 8 یا 9 سالم بود که از بندر اومدیم تهران. خیلی برام سخت بود تقریبا برخلاف بندر که هر روز از صبح تا شب بازی میکردم اینجا هیچ دوستی نداشتم بچه های اینجا رو درک نمیکردم بعضی از اونها جواب اینکه میای باهم دوست بشیم رو رد میکردند حتی حاضر نبودند برن زیر ماشین که توپشونو بیارن چون لباساشون کثیف نشه درحالی که تو بندر هممون همیشه توی خاک و گل بودیم. به خاطر همین حتی تا امسال یکی از مشکلای بزرگم اینه که تو مدرسه با دوستام خیلی بهم خوش نمیگذره. امسال برخلاف سال های گذشته خودمو سعی کردم تغییر بدم ولی در عوض پیش همه یه دست و پا چلفتی بدبخت به نظر میرسم. امسال سال خیلییی مضخرفی بود و من اصلا حاضر نیستم دوباره امسال تکرار بشه اما سالی بود که خیلی چیزا یاد گرفتم و ارزششو داشت.
ببخشید که یه مقدار طولانی شد
