15-02-2018، 19:49
داشتم از حرص ميمردم
با عصبانيت رفتم سمت همون دري كه پسرا رفتن و
درو محكمم باز كردم،جوري كه در محكم خورد به ديوار
پلاستيك هم همون ديالوگه ماندگار منشيا رو گفت
همون پسر خوشتيپا و يه مرد مسن كه صد در صد اقاي محبي بود تو اتاق بودن
با صداي نسبتا بلند گفتم:
-اقاي محبي ،اين چه وعضشه؟اين پلاستيك رو از كجا پيدا كرديد،به عنوان مثلا منشي گذاشتينش اينجا؟
اين كي باشه كه با من اينطوري حرف بزنه؟
اقاي محبي با ارامش خاصي گفت
-بفرماييد بشينيد ،يكم اروم شيد تا صحبت كنيم
رو مبل چرم دو نفره ي اتاق نشستيم
با عصبانيت رفتم سمت همون دري كه پسرا رفتن و
درو محكمم باز كردم،جوري كه در محكم خورد به ديوار
پلاستيك هم همون ديالوگه ماندگار منشيا رو گفت
همون پسر خوشتيپا و يه مرد مسن كه صد در صد اقاي محبي بود تو اتاق بودن
با صداي نسبتا بلند گفتم:
-اقاي محبي ،اين چه وعضشه؟اين پلاستيك رو از كجا پيدا كرديد،به عنوان مثلا منشي گذاشتينش اينجا؟
اين كي باشه كه با من اينطوري حرف بزنه؟
اقاي محبي با ارامش خاصي گفت
-بفرماييد بشينيد ،يكم اروم شيد تا صحبت كنيم
رو مبل چرم دو نفره ي اتاق نشستيم