امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♥♥☻رمان زیبای♦رقص مرگ♦به قلم...☻♥♥

#5
بعدش تصمیم گرفتیم بریم
من و نگین و نگار وامید با دایی حامد رفتیم
مامان و بابا هم با هم اومدن هنزفری مو تو گوشم گذاشتم که
خواستم چشامو ببندم که متوجه شدم دایی حامد خیلی سریع حرکت میکنه
...کلا وقتی اهنگ گوش میکنم حواسم به هیچی نیست...با هیجان هنزفریمو از تو گوشم در اوردم
همونطوری که حدس میزدم...البته صد در صد دایی حامد میبره
اخه ماشینش نو تره...هرچی بهشون میگم این ماشینو عوض کنین قبول نمیکنن
نمیدونم از چیه این ماشین خوششون اومده اخه؟!
با صدای بلندی که اومد از فکر بیرون اومدم....تو شک بودم...نکنه...
هنوز همینطوری به روبه روم خیره بودم
همه با استرس پیاده شدن نگاهی به نگار انداختم که با گریه بهم نگاه میکرد
با بهت از ماشینن پیاده شدم باورم نمیشد...ماشین ما بود که به یه کامیون خورده بود و...
اطرافم خیلی سر و صدا بود ولی من انگار هیچی نمیشنیدم
یه ربع بعد امپولانس رسید و چون حال مادرم بهتر بود اول پدرم رو از توی ماشین بیرون اوردن
با دیدن صورت خونیش انگار تازه از شک بیرون اومدم
دستمو جلوی صورتم گذاشتم و گریه کردم
اگه پدرم بمیره...من..من...
با این فکرا صدای گریم بیشتر شد و روی زمین افتادم
امید اومد سمتم
-هیششش اجی نگران نباش اتاقی نمی افته
-اتفاقی نمی افته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه بابا بمیره من چیکار کنم؟؟؟؟من بدو....
با صدای بلندی که شنیدم سمت ماشین برگشتم....باورم نمیشد



ماشینمون داشت توی اتیش میسوخت...مادرم...13
جیغی زدم و سمت ماشین دویدم و نذاشتن زیاد نزدیکش بشم
-ولمم کنیدددددد....ماماااااااااااااااااااااان
نگین با چشای اشکی اومد سمتم و بغلم کرد....


ده سال بعد...
پاسخ
 سپاس شده توسط negin13ha


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: ♥♥☻رمان زیبای♦رقص مرگ♦به قلم...☻♥♥ - s.macany - 29-09-2018، 14:27

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان